دانلود قسمت ۷ سریال پایتخت ۷ از شبکه یک + خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت هفتم

علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت هفتم سریال پایتخت ۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت ۷ سریال پایتخت ۷ از شبکه یک + خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت هفتم
صفحه اقتصاد -

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.

فصل هفتم سریال پایتخت بدین شرح است که؛ نقی معمولی، دوباره قرار است در مسابقات پیشکسوتان کشتی شرکت کند و این بار به کشور تاجیکستان سفر خواهد کرد. اما ماجرای اصلی که خانواده معمولی را درگیر می‌کند، عاشق شدن دوباره ارسطو است و خواستگاران دختر نقی معمولی...

بازیگران اصلی پایتخت ۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند. 

دانلود سریال پایتخت ۷ قسمت هفتم

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲۳۹۹۳۸f

لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت ۷ از شبکه اول

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال پایتخت ۷ قسمت هفتم

صبح زود نقی حسابی تیپ زده و حاضر شده و میره سمت فدراسیون که هما بهش اشاره میکنه سمعکتو یادت نره برداری! نقی وقتی به اونجا میره بهشون میخواد بگه که ۱۰۰ متر واسش کمه اما به حرفش گوش نمیدن و با امضاء کردن برگه ها سریع میفرستنش پیش نفر بعدی. در آخر بهش یه کار میدن و میگن اون کرواتو دربیار تا عکس و فیلم بگیریم ازت او قبول میکنه و بعد از درآوردن کروات تشکر میکنه از دست اندرکاران فدراسیون و وقتی متراژ ۱۰۰ متر زمینو میگه ازش میخواد تا متراژو نگه. سپس باهمدیگه میرن به سمت محل زمین تا زمینو بهش نشون بدن.

اونا از مسیری سخت و سربالایی میرن بالا و بالاخره به زمینی میرسن که در یه جای مرتفع هست که دکل برق هم اونجاست نقی جا میخوره و میگه اینجاست؟ آنها تأیید میکنن که نقی زل زده به زمین. ارسطو با رحمت در حال رفتن به خانه نقی هستن تا ببینن میتونن سنگو پیدا کنن بردارن یا نه تو مسیر رحمت موتورش خراب میشه و درستش میکنه که ارسطو بهش میگه رفتیم اونجا تو اصلا حرف نزن منتظر باش ببین چی میگی هرچی گفتم فقط تأیید میکنی! رحمت قبول میکنه. نقی بعد از اونجا با دل و دماغی آویزون به طرف خانه میره وقتی میرسه با کلافگی تو اتاق میره. از باشگاه به هما زنگ میزنن و میگن که هرچی به نقی زنگ میزنیم جواب نمیده نیومده باشگاه چیزی شده؟ نقی به هما اشاره میکنه که بگه نمیاد هما بهش میگه بچه ها چه گناهی کردن؟ پول دادن!

نقی میگه میخوان آخرش چی بشن؟ قهرمان بشن که بهش یه تیکه زمین غیرقابل استفاده بهش بدن اونم یه جای پرت؟  هما به دروغ میگه امروز نقی کسالت داشت داره استراحت میکنه اون مرد میگه باشه حالش بهتر شد بگین یه زنگ بهم بزنه. بعد از قطع تماس به نقی میگن که حالا شاید اونقدرها هم که میگی بد نیست نقی میگه ما رفتیم جایی که تو مسیرش یه پشکل هم نبود! فهیمه میگه چی؟ یعنی چی؟ نقی میگه یعنی یه حیوونم از اونجا رد نشده بود! زنگ خانه به صدا درمیاد که بهروز بهش میگه ارسطوعه! اونا جا میخورن و نقی میگه منو مسخره میکنی؟ سالار میگه بابا عمو ارسطوعه! اونا میرن دم آیفون که میبینن ارسطو با رحمت اومدن که نقی میرن تو خونه فهیم قایم میشه و اونا درو باز میکنن.

فهیم به هما میگه که حتما به خاطر رحمت اومدن هما میگه رحمت چرا؟ فهیمه میگه واسه من دیگه هما لبخند میزنه و میگه برم جاییو تازه کنم. آنها به داخل میان و سراغ نقیو میگیرن که میگن نیست رفته بیرون رحمت میگه واسه یه کاری اومده بودیم که بهتر بود اول به خودش بگیم درجریان باشه فهیمه که فکر میکنه خواستگاریه قضیه تأیید میکنه و با هما میرن تو آشپزخانه. فهیمه به هما میگه که رفتیم تو موضوعو دستت بگیر هما میگه خواهش می‌کنم منو وارد این قضیه نکن بزار با خود نقی صحبت کنن هرچی هست بین خودشون باشه! بعد از کمی حرف زدن فهیمه میره بیرون و به آنها میگه از من نشنیده بگیرین ولی نقی تو خونه من قایم شده!

آنها که قبل از اومدن آنها از سالار پرسیده بودند و فهمیده بودند که نقی خونه‌ست ولی بازم وانمود می‌کنند که نمی‌دونستن و فهیمه بهشون میگه من میرم باهاش صحبت می‌کنم تا یکم نرم بشه بعد شما حرفتونو بزنین. ارسطو میگه برو باهاش حرف بزن ولی بگو که ما میریم پیشش نمی‌خواد بیاد اینجا فهیمه قبول می‌کنه و میره پیش نقی. از اونجایی که فکر می‌کنه اومدن خواستگاری ماجرا را به نقی میگه و راضیش می‌کنه تا بیان باهاش حرف بزنن نقی قبول می‌کنه آنها وقتی به خونه فهیمه میرن رحمت شهاب سنگو به ارسطو نشون میده که تو آکواریوم گذاشتن او ازش عکس می‌گیره و میرن پیش نقی.

نقی فکر می‌کنه اونا اومدن برای خواستگاری اما رحمت بهش میگه اشتباه برداشت کردی ما برای سوراخ شدن سقف خونه اومدیم آنها داستانی که شری بهشون گفته بود به نقی میگن تا نقشه‌شونو اونجوری بازی کنن و بدون اینکه نقی چیزی از شهاب سنگ بفهمه که سهم بخواد اونو به دست بیارن و نقششون هم خوب می‌گیره و نقی ماجرایی که آنها میگنو باور می‌کنه. آنها تو مسیر برگشت می‌خندن به سادگی نقی و از شری به خاطر نقشه خوبی که کشیده تعریف و تحسینش می‌کنن....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار