ساعت شروع و پایان مصیبت روز عاشورا

زمان دقیق به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل (ع) و امام حسین (ع) در عاشورا

در این مطلب از صفحه اقتصاد به توضیحاتی درباره زمان دقیق به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل (ع) و امام حسین (ع) در عاشورا خواهیم پرداخت.

زمان دقیق به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل (ع) و امام حسین (ع) در عاشورا
صفحه اقتصاد -

در روز عاشورا در کربلا چه گذشت؟ روایت شده عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را آغاز کرد و گفت‌: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم‌. عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت‌: منتظر چه هستید! اینان یک لقمه برای شما هستند.

زمانی که عمربن سعد تیر انداخت‌، دیگر سپاه ابن زیاد نیز شروع به تیراندازی کردند. (فلمّا رمی عمر، ارتمی الناس‌) به گزارش ابن اعثم‌: باران تیر (و أقبلت السهام کأنّها المطر) از سوی کوفیان به سوی اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ شدت‌ گرفت و امام فرمود: اینها قاصد این قوم به سوی شماست‌؛ برای مرگی که ‌چاره‌ای از پذیرش آن نیست‌، آماده باشید.

پس از آن دو گروه بر یکدیگر حمله ‌کردند و ساعتی از روز را دسته جمعی با یکدیگر جنگیدند، به طوری‌ که بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به‌ شهادت رسیدند.

در این وقت‌، امام دستی به محاسنش کشید و فرمود: غضب‌ خدا … بر کسانی که متحد بر کشتن فرزند دختر پیامبرشان شدند، شدید خواهد بود. به خدا سوگند که تسلیم آنان نخواهم شد تا با محاسنی خونین خدا را ملاقات کنم (واللّه ما أجبتهم الی شی‌ء ممّا یریدونه أبدا حتی ألقی الله و أنا مخضّب بدمی‌.)

بلاذری می‌گوید: امام سوار بر اسبش‌، قرآنی پیش روی خود نهاده بود و همین خشم دشمن را بیشتر برمی‌انگیخت‌. در این وقت‌، عمر بن سعد، حصین بن نمیر تمیمی را همراه پانصد تیرانداز به سوی امام‌حسین ـ علیه السلام ـ فرستاد. تیراندازی اینان سبب شد که همه اسبان سپاه امام کشته و نیروهای امام پیاده شدند.

در این حمله‌، بسیاری از اصحاب با تیرهایی که بر بدنشان فرود آمد، به شهادت ‌رسیده یا زخمی شدند. (فما بقی واحد من أصحاب الحسین الاّ أصاب من‌ رمیهم سهم‌). ابن شهرآشوب اسامی شهدایی را که در حمله نخست دشمن به ‌شهادت رسیدند، فهرست‌وار آورده است‌.

این افراد جمعا ۲۸ تن از اصحاب و ده تن از موالی امام حسین و پدرشان امام علی ـ علیهما السلام ـ بودند که در مجموع ۳۸ تن می‌شدند. این‌ها افرادی هستند که اساسا فرصت نبرد تن به تن پیدا نکرده و در تیراندازی نخست کوفیان به شهادت رسیدند. دیدیم که ابن اعثم شمار آنان را بیش از پنجاه نفر یاد کرده است.

ـ با شهادت پنجاه تن در یک حمله دسته جمعی‌، شمار اندکی از یاران امام‌حسین ـ علیه السلام ـ ماندند؛ کسانی که به نوعی مبارزه تن به تن با سپاه ‌ابن زیاد داشتند. از آن جمله‌، عبدالله بن عمیر کلبی است که در برابر مبارزه‌خواهی یسار از موالی زیاد بن ابیه‌، پس از کسب اجازه از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ عازم میدان شد.

در همان حال، همسرش او را تحریک به جنگ می‌کرد و خطاب به او می‌گفت‌: قاتِل بأبی و أُمّی عن الحسین ذُریّة محمّد. برو و از نسل محمد دفاع کن. در واقع‌، اوّل‌ حبیب بن مظاهر و بُرَیْر بن خضیر قصد رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه ‌نداد و پس از آن که عبدالله بن عمیر اجازه خواست‌، امام اجازه رفتن به میدان ‌را به وی داد. وقتی در این نبرد یسار را کشت‌، سالم از موالی عبیدالله به میدان‌ آمد که به رغم آن که انگشتان عبدالله کلبی در برابر شمشیر سالم افتاد، اعتنا نکرده‌، او را نیز کشت و در میان میدان شروع به رجز خوانی کرد.

زنش هم‌ عمودی در دست گرفته به تحریض او می‌پرداخت و می‌گفت‌: قاتِل دون‌َالطیّبین ذرّیّة محمّد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال آن‌ها را دعا کرد. یسار و سالم‌، نخستین کشتگان سپاه ابن زیاد بودند.

خبر عبدالله بن‌عمیر به صورتی که گذشت‌، خبری معتبر می‌نماید. ابن اعثم‌، از وهب بن‌عبدالله بن عمیر کلبی یاد کرده که همراه مادر و همسرش در کربلا بوده است‌. صورت نقل ابن‌اعثم‌، طبق معمول حماسی‌تر و طبعا غیرقابل قبول‌تر است‌. وهب به میدان می‌رود، می‌جنگد و برمی‌گردد و به مادر می‌گوید: آیا از من‌ راضی شدی‌؟

مادر می‌گوید: لا، ما رضیت حتی تقتل بین یدی الحسین‌. او می‌جنگد تا آن که ابتدا دست راست و سپس دست چپش قطع و بعد کشته می‌شود. طبعا نباید این شخص کسی جز عبدالله بن عمیر کلبی باشد که‌ خبر او در منابع معتبر آمده است‌. در امالی صدوق از وهب بن وهب یاد می‌شود که خود و مادرش نصرانی بودند و به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ مسلمان شدند و به کربلا آمدند. این نیز همان شخص است و خبر یاد شده به‌ این صورت چندان قابل اعتماد نیست‌. تلفیقی از این دو خبر را خوارزمی‌ آورده است‌. گفتنی است که عبدالله بن عمیر پس از کشتن یسار و سالم‌، سالم‌ می‌ماند تا در حمله بعدی به شهادت می‌رسد که خبر وی را خواهیم آورد.

پس از آن ابوالشعثاء یزید بن زیاد کِندی که همراه سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده و به امام پیوسته بود، عازم نبرد شد. وی زمانی که مشاهد کرد دشمن همه پیشنهادهای امام را رد می‌کند (حین ردّوا ما سأل‌) به آن حضرت پیوست‌. وی که تیرانداز ماهری بود، هشت تیر انداخت و پنج نفر را کشت‌. ابومخنف از تیراندازی‌های گسترده او و مهارتش یاد کرده می‌نویسد: صد تیر انداخت که‌ پنج تای آن خطا نرفت‌.

امام حسین ـ علیه السلام ـ او را دعا کردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را کشته است‌. ابومخنف می‌افزاید: و کان فی أوّل من قتل‌.شعر او این بود:
یا رب‌ّ انّی للحُسَین ناصر
و لابن سعد تارک و هاجر

خود این شعر اشاره به ترک سپاه ابن سعد توسط او و پیوستنش به امام حسین علیه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخی از مبارزان و شهادت آنان ‌اختلاف نظرهایی در منابع وجود دارد.

ـ پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ‌ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاه‌ِ اندک امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام‌، روی زانو نشسته‌، نیزه‌های خود را به سوی اسبان‌گرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن‌، شروع به تیراندازی به سوی سپاه‌ عبیدالله کرده‌، عده‌ای را کشته و شماری را مجروح کردند.

در این میان عبدالله‌بن حوزه که فریاد زده‌، بشارت جهنّم به امام حسین ـ علیه السلام ـ داده بود! با نفرین امام‌، در مسیر برگشت‌، از اسب به زیر افتاد و پایش به رکاب گیر کرده‌، همین طور که حرکت می‌کرد، سرش به این سوی و آن سوی خورد تا به‌ هلاکت رسید. مسروق بن وائل که خود ناظر این ماجرا بود، سپاه کوفه را ترک کرده برگشت و بعدها می‌گفت‌: از این خاندان چیزی دیدم که هرگز حاضر به‌ جنگ با آنان نمی‌شوم‌.

(لقد رأیْت‌ُ من أهل هذا البیت شَیئا لا أقاتلهم ابدا).

ـ از آن پس تک تک اصحاب عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت‌ رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بُرَیْر بن حضیر هَمْدانی است که در کوفه به‌سیّد القراء شهرت داشت و از شیعیان به نام این شهر بود. وقتی یزید بن معقل‌ مبارز طلبید، بریر عازم نبرد با وی شده‌، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او را بلکه نیمی از سرش را هم شکافت‌. پس از آن رضی بن منقذعبدی به نبرد وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بُرَیْر بر سینه او نشست‌. رضی‌ از دوستانش یاری طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت ونیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد.

[عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده‌، می‌گوید: به کعب گفتم‌: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم ‌می‌داد.] پس از آن بر وی حمله کرده‌، او را به شهادت رساند. در گفت‌وگویی که‌ میان یزید بن معقل و بریر صورت گرفت‌، یزید به عقاید سیاسی بریر اشاره‌کرده‌، گفت‌: به خاطر داری که در کوفه می‌گفتی‌: ان‌ّ عثمان بن عفّان کان علینفسه مُسْرفًا، و ان‌ّ معاویة بن ابی‌سفیان ضال‌ّ مضل‌ّ، و ان‌ّ امام الهدی و الحق‌ّ علی‌ّبن أبی‌طالب‌.

بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت‌ رسانده بود، می‌گفت‌: آیا ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سیّد قرّاء را کشتی‌؟ به‌ خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت‌. نوشته‌اند: کعب بن جابر بعدها نیز از کار خود نادم نبود و تصوّرش بر آن بود که خیری برای خود کسب کرده‌ است‌. کسی در روزگار حکومت مصْعب بن زبیر از وی شنید که می‌گفت‌: یارب‌ّ! انّا قد وَفَینا، فلا تجعلنا یا رب‌ّ کمن قد غَدَر!؛ خدایا ما به عهد خویش وفاکردیم‌؛ ما را با کسانی که عهد شکنی کردند، قرار مده‌. ابن اعثم‌، سخن بریر بن‌خضیر را خطاب به کوفیان آورده است که فریاد می‌زد: نزدیک من آیید ای کشندگان دختر پیامبر خدا (ص‌) و ذرّیه او!

ـ در اینجا بلاذری خبر از نبرد حرّ بن یزید ریاحی داده است‌. در مقتل‌ابومخنف‌ِ (مشهور که طبعا قصه‌ای و غیر قابل اعتماد است‌) آمده است‌: حرّ از امام اجازه رفتن به میدان گرفت و گفت‌: فانّی أوّل من خرج الیک و أُحب‌ّ أن‌ أقْتُل‌َ بین یدیک. امام به او اجازه داد. این مطلب که حرّ نخستین کسی بوده است که با این استدلال به میدان نبرد رفته‌، در فتوح نیز آمده است‌. این خبر در منابع کهن دیگر نیامده است‌.

ابومخنف می‌نویسد: همان وقت‌، یکی از کوفیان‌ تمیمی با نام یزید بن سفیان‌، که پیش از آن آرزوی نبرد با حرّ را کرده بود، باآمدن حرّ به میدان‌، او را به مبارزه طلبید. آنان بلافاصله با یکدیگر گلاویز شدند و یزید در همان دم به دست حرّ کشته شد. بلاذری نوشته است که حرّ دونفر را به نام‌های یزید بن سفیان و مزاحم بن حُرَیث کشت‌. خواهیم دید که‌ برخی منابع‌، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشته‌اند. برخی نبرد حرّ را همزمان‌ با نبرد زهیر بن قین و نزدیک ظهر عاشورا پس از شهادت حبیب بن مظاهر می‌دانند.

ـ از این پس‌، باقی مانده اصحاب تک تک در مبارزه تن به تن یا هجوم بخش‌هایی از سپاه ابن زیاد به شهادت رسیدند که خبر آنها در مآخذ آمده است‌. این افراد شجاعانه می‌جنگیدند و از آنجا که هیچ گونه تعلّق‌خاطری در آن لحظه به دنیا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته و مردانه نبرد می‌کردند.

بعدها یکی از کسانی که در کربلا همراه عمر بن سعد بود، حکایت چگونه جنگیدن این افراد را شرح داد: کسانی که دست در قبضه‌شمشیر داشته‌، مانند شیر ژیان بر ما می‌تاختند و قهرمانان را از چپ و راست‌ فرو می‌ریختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نمی‌پذیرفتند؛ در مال دنیا رغبتی‌ نداشتند؛ هیچ فاصله‌ای میان ایشان و مرگ نبود و در پی مُلْک نبودند. اگر ما در برابرشان نمی‌ایستادیم‌، همه سپاه را از میان برده بودند.

یکی از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ عمرو [یا: علی‌] بن قرظه انصاری‌ بودکه برادرش کنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ بود.ب رادری که نزد عمر بن سعد بود فریاد زد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را به گمراه کردن برادرش متهم کرد؛ امام فرمود: خدا او را هدایت کرده است‌. آن‌ شخص بر امام حسین ـ علیه السلام ـ حمله آورد که نافع بن هلال در برابرش‌برآمده‌، او را مجروح کرد و بعدها بهبودی یافت‌.

از چهره‌های برجسته کربلا، یکی همین نافع بن هلال بِجِلی است‌. طایفه بجیله‌، از طوایف شیعه کوفه است‌که بعدها نیز در میان آنان شیعیان زیادی شناخته شده‌اند. از وی نیز تعریفی برای تشیع رسیده که بسان آنچه در باره بریر گذشت‌، جالب است‌. وقتی به‌میدان مبارزه آمد، فریاد می‌زد: أنا الجملی‌، أنا علی دین علی‌ّ. مزاحم بن حُرَیث‌به مقابله با او آمد و گفت‌: أنَا عَلی دین‌ عثمان‌. نافع پاسخ داد: أنت علی دین‌شیطان‌. پس از آن با هم گلاویز شدند تا نافع او را کشت‌.

ـ پس از مبارزه تن به تن برخی از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شماری از سپاه عبیدالله‌، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فریاد زد: ای احمق‌ها! شما با قهرمانان این شهر می‌جنگید؛ کسی با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندکند و شما با پرتاب سنگ می‌توانید آنها را از میان ببرید. عمر بن سعد رأی ‌او را تصدیق کرده‌، از سپاهش خواست تا کسی مبارزطلبی نکند. پس از آن‌عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد.

شب و روز عاشورا بنا بر سنت تاریخی متعلق به امام حسین (ع) سرور و سالار شهیدان است و راویان به وقایع آن روز بزرگ می‌پردازند؛ اما در روز عاشورا در کربلا چه گذشت؟ روایت شده عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را آغاز کرد و گفت‌: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم‌. عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت‌: منتظر چه هستید! اینان یک لقمه برای شما هستند.
زمانی که عمربن سعد تیر انداخت‌، دیگر سپاه ابن زیاد نیز شروع به تیراندازی کردند. (فلمّا رمی عمر، ارتمی الناس‌) به گزارش ابن اعثم‌: باران تیر (و أقبلت السهام کأنّها المطر) از سوی کوفیان به سوی اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ شدت‌ گرفت و امام فرمود: اینها قاصد این قوم به سوی شماست‌؛ برای مرگی که ‌چاره‌ای از پذیرش آن نیست‌، آماده باشید.
پس از آن دو گروه بر یکدیگر حمله ‌کردند و ساعتی از روز را دسته جمعی با یکدیگر جنگیدند، به طوری‌ که بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به‌ شهادت رسیدند.در این وقت‌، امام دستی به محاسنش کشید و فرمود: غضب‌ خدا … بر کسانی که متحد بر کشتن فرزند دختر پیامبرشان شدند، شدید خواهد بود. به خدا سوگند که تسلیم آنان نخواهم شد تا با محاسنی خونین خدا را ملاقات کنم (واللّه ما أجبتهم الی شی‌ء ممّا یریدونه أبدا حتی ألقی الله و أنا مخضّب بدمی‌.)

بلاذری می‌گوید: امام سوار بر اسبش‌، قرآنی پیش روی خود نهاده بود و همین خشم دشمن را بیشتر برمی‌انگیخت‌. در این وقت‌، عمر بن سعد، حصین بن نمیر تمیمی را همراه پانصد تیرانداز به سوی امام‌حسین ـ علیه السلام ـ فرستاد. تیراندازی اینان سبب شد که همه اسبان سپاه امام کشته و نیروهای امام پیاده شدند.

در این حمله‌، بسیاری از اصحاب با تیرهایی که بر بدنشان فرود آمد، به شهادت ‌رسیده یا زخمی شدند. (فما بقی واحد من أصحاب الحسین الاّ أصاب من‌ رمیهم سهم‌). ابن شهرآشوب اسامی شهدایی را که در حمله نخست دشمن به ‌شهادت رسیدند، فهرست‌وار آورده است‌.

این افراد جمعا ۲۸ تن از اصحاب و ده تن از موالی امام حسین و پدرشان امام علی ـ علیهما السلام ـ بودند که در مجموع ۳۸ تن می‌شدند. این‌ها افرادی هستند که اساسا فرصت نبرد تن به تن پیدا نکرده و در تیراندازی نخست کوفیان به شهادت رسیدند. دیدیم که ابن اعثم شمار آنان را بیش از پنجاه نفر یاد کرده است.

ـ با شهادت پنجاه تن در یک حمله دسته جمعی‌، شمار اندکی از یاران امام‌حسین ـ علیه السلام ـ ماندند؛ کسانی که به نوعی مبارزه تن به تن با سپاه ‌ابن زیاد داشتند. از آن جمله‌، عبدالله بن عمیر کلبی است که در برابر مبارزه‌خواهی یسار از موالی زیاد بن ابیه‌، پس از کسب اجازه از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ عازم میدان شد.

در همان حال، همسرش او را تحریک به جنگ می‌کرد و خطاب به او می‌گفت‌: قاتِل بأبی و أُمّی عن الحسین ذُریّة محمّد. برو و از نسل محمد دفاع کن. در واقع‌، اوّل‌ حبیب بن مظاهر و بُرَیْر بن خضیر قصد رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه ‌نداد و پس از آن که عبدالله بن عمیر اجازه خواست‌، امام اجازه رفتن به میدان ‌را به وی داد. وقتی در این نبرد یسار را کشت‌، سالم از موالی عبیدالله به میدان‌ آمد که به رغم آن که انگشتان عبدالله کلبی در برابر شمشیر سالم افتاد، اعتنا نکرده‌، او را نیز کشت و در میان میدان شروع به رجز خوانی کرد.

زنش هم‌ عمودی در دست گرفته به تحریض او می‌پرداخت و می‌گفت‌: قاتِل دون‌َالطیّبین ذرّیّة محمّد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال آن‌ها را دعا کرد. یسار و سالم‌، نخستین کشتگان سپاه ابن زیاد بودند.

خبر عبدالله بن‌عمیر به صورتی که گذشت‌، خبری معتبر می‌نماید. ابن اعثم‌، از وهب بن‌عبدالله بن عمیر کلبی یاد کرده که همراه مادر و همسرش در کربلا بوده است‌. صورت نقل ابن‌اعثم‌، طبق معمول حماسی‌تر و طبعا غیرقابل قبول‌تر است‌. وهب به میدان می‌رود، می‌جنگد و برمی‌گردد و به مادر می‌گوید: آیا از من‌ راضی شدی‌؟

مادر می‌گوید: لا، ما رضیت حتی تقتل بین یدی الحسین‌. او می‌جنگد تا آن که ابتدا دست راست و سپس دست چپش قطع و بعد کشته می‌شود. طبعا نباید این شخص کسی جز عبدالله بن عمیر کلبی باشد که‌ خبر او در منابع معتبر آمده است‌. در امالی صدوق از وهب بن وهب یاد می‌شود که خود و مادرش نصرانی بودند و به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ مسلمان شدند و به کربلا آمدند. این نیز همان شخص است و خبر یاد شده به‌ این صورت چندان قابل اعتماد نیست‌. تلفیقی از این دو خبر را خوارزمی‌ آورده است‌. گفتنی است که عبدالله بن عمیر پس از کشتن یسار و سالم‌، سالم‌ می‌ماند تا در حمله بعدی به شهادت می‌رسد که خبر وی را خواهیم آورد.

پس از آن ابوالشعثاء یزید بن زیاد کِندی که همراه سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده و به امام پیوسته بود، عازم نبرد شد. وی زمانی که مشاهد کرد دشمن همه پیشنهادهای امام را رد می‌کند (حین ردّوا ما سأل‌) به آن حضرت پیوست‌. وی که تیرانداز ماهری بود، هشت تیر انداخت و پنج نفر را کشت‌. ابومخنف از تیراندازی‌های گسترده او و مهارتش یاد کرده می‌نویسد: صد تیر انداخت که‌ پنج تای آن خطا نرفت‌.

امام حسین ـ علیه السلام ـ او را دعا کردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را کشته است‌. ابومخنف می‌افزاید: و کان فی أوّل من قتل‌.شعر او این بود:
یا رب‌ّ انّی للحُسَین ناصر
و لابن سعد تارک و هاجر

خود این شعر اشاره به ترک سپاه ابن سعد توسط او و پیوستنش به امام حسین علیه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخی از مبارزان و شهادت آنان ‌اختلاف نظرهایی در منابع وجود دارد.

ـ پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ‌ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاه‌ِ اندک امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام‌، روی زانو نشسته‌، نیزه‌های خود را به سوی اسبان‌گرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن‌، شروع به تیراندازی به سوی سپاه‌ عبیدالله کرده‌، عده‌ای را کشته و شماری را مجروح کردند.

در این میان عبدالله‌بن حوزه که فریاد زده‌، بشارت جهنّم به امام حسین ـ علیه السلام ـ داده بود! با نفرین امام‌، در مسیر برگشت‌، از اسب به زیر افتاد و پایش به رکاب گیر کرده‌، همین طور که حرکت می‌کرد، سرش به این سوی و آن سوی خورد تا به‌ هلاکت رسید. مسروق بن وائل که خود ناظر این ماجرا بود، سپاه کوفه را ترک کرده برگشت و بعدها می‌گفت‌: از این خاندان چیزی دیدم که هرگز حاضر به‌ جنگ با آنان نمی‌شوم‌.

(لقد رأیْت‌ُ من أهل هذا البیت شَیئا لا أقاتلهم ابدا).

ـ از آن پس تک تک اصحاب عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت‌ رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بُرَیْر بن حضیر هَمْدانی است که در کوفه به‌سیّد القراء شهرت داشت و از شیعیان به نام این شهر بود. وقتی یزید بن معقل‌ مبارز طلبید، بریر عازم نبرد با وی شده‌، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او را بلکه نیمی از سرش را هم شکافت‌. پس از آن رضی بن منقذعبدی به نبرد وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بُرَیْر بر سینه او نشست‌. رضی‌ از دوستانش یاری طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت ونیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد.

[عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده‌، می‌گوید: به کعب گفتم‌: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم ‌می‌داد.] پس از آن بر وی حمله کرده‌، او را به شهادت رساند. در گفت‌وگویی که‌ میان یزید بن معقل و بریر صورت گرفت‌، یزید به عقاید سیاسی بریر اشاره‌کرده‌، گفت‌: به خاطر داری که در کوفه می‌گفتی‌: ان‌ّ عثمان بن عفّان کان علینفسه مُسْرفًا، و ان‌ّ معاویة بن ابی‌سفیان ضال‌ّ مضل‌ّ، و ان‌ّ امام الهدی و الحق‌ّ علی‌ّبن أبی‌طالب‌.

بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت‌ رسانده بود، می‌گفت‌: آیا ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سیّد قرّاء را کشتی‌؟ به‌ خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت‌. نوشته‌اند: کعب بن جابر بعدها نیز از کار خود نادم نبود و تصوّرش بر آن بود که خیری برای خود کسب کرده‌ است‌. کسی در روزگار حکومت مصْعب بن زبیر از وی شنید که می‌گفت‌: یارب‌ّ! انّا قد وَفَینا، فلا تجعلنا یا رب‌ّ کمن قد غَدَر!؛ خدایا ما به عهد خویش وفاکردیم‌؛ ما را با کسانی که عهد شکنی کردند، قرار مده‌. ابن اعثم‌، سخن بریر بن‌خضیر را خطاب به کوفیان آورده است که فریاد می‌زد: نزدیک من آیید ای کشندگان دختر پیامبر خدا (ص‌) و ذرّیه او!

ـ در اینجا بلاذری خبر از نبرد حرّ بن یزید ریاحی داده است‌. در مقتل‌ابومخنف‌ِ (مشهور که طبعا قصه‌ای و غیر قابل اعتماد است‌) آمده است‌: حرّ از امام اجازه رفتن به میدان گرفت و گفت‌: فانّی أوّل من خرج الیک و أُحب‌ّ أن‌ أقْتُل‌َ بین یدیک. امام به او اجازه داد. این مطلب که حرّ نخستین کسی بوده است که با این استدلال به میدان نبرد رفته‌، در فتوح نیز آمده است‌. این خبر در منابع کهن دیگر نیامده است‌.

ابومخنف می‌نویسد: همان وقت‌، یکی از کوفیان‌ تمیمی با نام یزید بن سفیان‌، که پیش از آن آرزوی نبرد با حرّ را کرده بود، باآمدن حرّ به میدان‌، او را به مبارزه طلبید. آنان بلافاصله با یکدیگر گلاویز شدند و یزید در همان دم به دست حرّ کشته شد. بلاذری نوشته است که حرّ دونفر را به نام‌های یزید بن سفیان و مزاحم بن حُرَیث کشت‌. خواهیم دید که‌ برخی منابع‌، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشته‌اند. برخی نبرد حرّ را همزمان‌ با نبرد زهیر بن قین و نزدیک ظهر عاشورا پس از شهادت حبیب بن مظاهر می‌دانند.

ـ از این پس‌، باقی مانده اصحاب تک تک در مبارزه تن به تن یا هجوم بخش‌هایی از سپاه ابن زیاد به شهادت رسیدند که خبر آنها در مآخذ آمده است‌. این افراد شجاعانه می‌جنگیدند و از آنجا که هیچ گونه تعلّق‌خاطری در آن لحظه به دنیا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته و مردانه نبرد می‌کردند.

بعدها یکی از کسانی که در کربلا همراه عمر بن سعد بود، حکایت چگونه جنگیدن این افراد را شرح داد: کسانی که دست در قبضه‌شمشیر داشته‌، مانند شیر ژیان بر ما می‌تاختند و قهرمانان را از چپ و راست‌ فرو می‌ریختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نمی‌پذیرفتند؛ در مال دنیا رغبتی‌ نداشتند؛ هیچ فاصله‌ای میان ایشان و مرگ نبود و در پی مُلْک نبودند. اگر ما در برابرشان نمی‌ایستادیم‌، همه سپاه را از میان برده بودند.

یکی از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ عمرو [یا: علی‌] بن قرظه انصاری‌ بودکه برادرش کنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ بود.ب رادری که نزد عمر بن سعد بود فریاد زد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را به گمراه کردن برادرش متهم کرد؛ امام فرمود: خدا او را هدایت کرده است‌. آن‌ شخص بر امام حسین ـ علیه السلام ـ حمله آورد که نافع بن هلال در برابرش‌برآمده‌، او را مجروح کرد و بعدها بهبودی یافت‌.

از چهره‌های برجسته کربلا، یکی همین نافع بن هلال بِجِلی است‌. طایفه بجیله‌، از طوایف شیعه کوفه است‌که بعدها نیز در میان آنان شیعیان زیادی شناخته شده‌اند. از وی نیز تعریفی برای تشیع رسیده که بسان آنچه در باره بریر گذشت‌، جالب است‌. وقتی به‌میدان مبارزه آمد، فریاد می‌زد: أنا الجملی‌، أنا علی دین علی‌ّ. مزاحم بن حُرَیث‌به مقابله با او آمد و گفت‌: أنَا عَلی دین‌ عثمان‌. نافع پاسخ داد: أنت علی دین‌شیطان‌. پس از آن با هم گلاویز شدند تا نافع او را کشت‌.

ـ پس از مبارزه تن به تن برخی از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شماری از سپاه عبیدالله‌، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فریاد زد: ای احمق‌ها! شما با قهرمانان این شهر می‌جنگید؛ کسی با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندکند و شما با پرتاب سنگ می‌توانید آنها را از میان ببرید. عمر بن سعد رأی ‌او را تصدیق کرده‌، از سپاهش خواست تا کسی مبارزطلبی نکند. پس از آن‌عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد.

عمرو به‌ سپاه کوفه فریاد می‌زد: یا أهل الکوفة‌! الزموا طاعتکم و جماعتکم‌، و لاترتابوا فی قتل من مَرَق عن الدین و خالف الامام‌!]. ای کوفیان‌! اطاعت و جماعت خودرا نگاه دارید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام خود مخالفت‌ کرده‌، تردید به خود راه مدهید.

به احتمال شمار سپاه امام در این لحظه ۳۲ نفر بوده است‌. خوارزمی با اشاره به این رقم‌ می‌نویسد: همین عده به هر کجای‌ سپاه کوفه که یورش می‌بردند، آن را می شکافتند. لحظاتی دامنه جنگ بالا گرفت و در این میان‌، مسلم بن عوسجه اسدی به دست دو نفر از کوفیان به‌ شهادت رسید. شهادت مسلم موجب شادی سپاه کوفه شد و شَبَث بن ربعی که‌ خود امیر بخشی از سپاه کوفه بود، متأثر شد.

وی به یاد رشادت‌های مسلم بن‌عوسجه در جنگ با مشرکان در آذربایجان افتاد که مسلم در آنجا شش نفر ازمشرکان را کشته بود. امام حسین ـ علیه السلام ـ پیش از شهادت مسلم‌، زمانی که هنوز رمقی در وجود او مانده بود، خود را به وی رساند و فرمود: رحمک ربّک یا مسلم‌.

آن گاه حضرت آیه فمنهم من قضی نَحْبَه و مِنْهُم من یَنْتظر رابرای وی خواند. حبیب بن مظاهر، دوست صمیمی مسلم بن عوسجه هم کناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت‌: اگر در این شرایط نبودم‌، دلم‌ می‌خواست به وصایای تو گوش می‌دادم‌. مسلم بن عوسجه گفت‌: أوصیک بهذا ـ و اشاره به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرد ـ أن تموت دونه‌، در راه او کشته ‌شوی و به دفاع از او جانت را بدهی‌.

حبیب گفت‌: به خدای کعبه چنین خواهم‌ کرد. تعبیر به این که مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسین بوده که‌ شهید شده‌، می‌باید اشاره به آن باشد که نخستین شهید در حمله عمومی سپاه ‌کوفه بوده که طبعا پس از تیراندازی عمومی اول و شهادت برخی از مبارزان به صورت تک تک شهید شده است‌.

با این حال‌، در زیارت ناحیه‌، به‌طور کلی از وی به عنوان اولین شهید کربلا یاد شده است‌: کنت أوّل من شری‌نفسه و أوّل شهید من شهداء اللّه‌. (والله اعلم‌). پیش از این از عبدالله بن عمیر سخن گفتیم و این که یسار و سالم از موالی آل‌زیاد را در میدان کشت‌.

در اینجا، وقتی شمر از سمت چپ سپاه دشمن حمله‌ کرد، بقایای سپاه امام مقاومت کرد تا آن که دشمن یورش همه‌ جانبه‌ای آورد. اینجا بود که عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید. در اینجا همسرش بر بالین او رفت و گریه کرد. شمر به یکی غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودی آهنین بر سر او بکوبد. رستم چنین کرد و آن زن نیز به شهادت رسید.

در گزارش طبری‌ آمده است که عبدالله پس از نبردی سخت‌، با حمله هانی بن‌ثبیت حضرمی و بکیر بن حی‌ّ تیمی روبرو شد که بر او یورش آوردند و عبدالله را به قتل رساندند. در انتهای این گزارش آمده است که عبدالله بن‌عمیر (کان القتیل الثانی من أصحاب الحسین‌) (پس از بریر یا مسلم بن‌عوسجه‌) دومین شهید از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ است‌.

در این‌ نبرد، بقایای سپاه امام‌، چنان فشرده در کنار یکدیگر قرار داشتند که دشمن‌ نمی‌توانست در آنان نفوذی داشته باشد. به ویژه آنان اطراف خیمه‌ها را کنده وآتش در آنها روشن کرده بودند و دشمن تنها از یک سوی می‌توانست بر آنان‌ یورش برد. عمر سعد کسانی را برای نفوذ در چادرها و کندن آنها از جای‌، به درون محوطه خیمه‌ها فرستاد که این افراد توسط چند نفر از اصحاب امام‌محاصره و کشته شدند.

این امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها را آتش بزنند. امام حسین ـ علیه السلام ـ فریاد زد: اجازه دهید آتش بزنند، در هرحال جز از یک سمت نمی‌توانند بر شما حمله کنند. دشمن برای این که کار را یکسره کند، تصمیم حمله به خیمه‌ها و آتش زدن آنها را گرفت‌.

شمر همراه سپاهش نیزه‌اش را به سوی چادر امام حسین ـ علیه السلام ـ پرتاب کرد و فریاد زد: علی‌ّ بالنار حتی أحرق هذا البیت علی أهله‌، آتش برایم بیاورید تا این خانه‌ را بر سر اهلش آتش بزنم‌. در اینجا بود که فریاد زنان و کودکان به آسمان رفته‌،همه از چادر بیرون ریختند. و در اینجا بود که شَبَث بن ربعی شمر را توبیخ‌ کرده‌، حرکت او را زشت شمرد و شمر بازگشت‌.

زهیر بن قین که فرماندهی‌ ناحیه راست سپاه امام را داشت‌، همراه با ده نفر به سوی شمر حمله کرده او رااز محل اقامت زنان و کودکان امام حسین ـ علیه السلام ـ دور کرد. اما شمر بر او حمله کرده چند نفر از افراد وی را به شهادت رساند. نبرد ادامه یافت‌. اصحاب‌امام حسین ـ علیه السلام ـ یک یک به شهادت می‌رسیدند و هر کدام که شهید می‌شدند، نبود آنان کاملا احساس می‌شد؛ در حالی که کشته‌های دشمن به دلیل‌ فراوانی آنان‌، نمودی نداشت‌. این حوادث تا ظهر عاشورا ادامه یافت‌.

ـ نزدیکی ظهر بود که حبیب بن مظاهر به شهادت رسید. واقعه از این قرار بود که ابوثمامه صائدی ـ که از اصحاب امام علی ـ علیه السلام ـ بود ـ وقتی دیداصحاب تک تک به شهادت می‌رسند، نزدیک امام حسین ـ علیه السلام ـ آمد وگفت‌: احساس می‌کنم دشمن به تو نزدیک می‌شود، اما بدان‌! کشته نخواهی شد، مگر آن که من به دفاع از تو کشته شوم‌. أما پیش از آن من می‌خواهم در حالی‌خدای خود را ملاقات کنم که نماز ظهر را با تو خوانده باشم‌. (أحب‌ّ أن ألقی‌ربّی و قد صلّیت هذه الصلاة الّتی دنا وقتها)

امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود: (ذکّرت الصلاة‌! جَعَلَک اللّه من المصلّین الذّاکرین‌) نماز را به یاد ما آوردی‌! خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. امام ادامه داد: از دشمن بخواهید جنگ را متوقف کند تا نماز بگذاریم‌.

حُصَین بن نُمَیر تمیمی‌ فریاد زد: نماز شما قبول نمی‌شود! در این وقت‌، حبیب بن مظاهر فریاد زد: ای الاغ‌! نماز آل‌رسول الله قبول نمی‌شود، اما نماز تو قبول می‌شود؟ در این‌ جا بود که حبیب باحصین بن تمیم درگیر شد. حبیب در این حمله با زخمی کردن اسب حصین‌ توانست وی را به زمین بیندازد که یارانش سر رسیدند و حصین را نجات‌ دادند. به دنبال آن با بدیل بن صریم تمیمی درگیر شده‌، او را کشت‌. در این‌وقت یک تمیمی دیگر بر حبیب حمله کرده‌، او را مجروح کرد.

حصین بن‌تمیم سر رسید و شمشیرش را بر سر حبیب فرود آورد. در این وقت آن فرد تمیمی از اسب پیاده شد و سر حبیب را از تنش جدا کرد. حصین بن تمیم برای‌ افتخار، ساعتی سر حبیب را گرفته بر گردن اسبش آویخت‌؛ سپس آن را به آن‌مرد تمیمی داد تا نزد ابن زیاد برده‌، جایزه‌اش را بگیرد. شهادت حبیب‌، امام‌حسین ـ علیه السلام ـ را سخت تکان داد. (لمّا قُتِل الحبیب هدّ ذلک حسینا وقال عند ذلک: أحتسب نفسی و حماة أصحابی‌).

وقتی مرد تمیمی به کوفه آمد، قاسم فرزند حبیب بن مظاهرکه آن زمان نوجوانی بیش نبود، از او خواست تا سر پدرش را به او بدهد تا آن را دفن کند. آن مرد نداد. قاسم چندان صبر کرد تازمان تسلط مصعب بن زبیر بر کوفه‌، آن تمیمی را کشت‌. در مقتل منسوب به‌ابومخنف که بخش عمده‌ای از آن داستانی و بی‌مأخذ است‌، از شهادت دو برادر حبیب با نام‌های علی و یزید سخن گفته شده است‌.

ـ بنابر خبر منابع موثق‌، در این هنگام حرّ بن یزید ریاحی و زهیر بن قین بر دشمن یورش بردند و با حمایتی که از یکدیگر می‌کردند، به نبرد با سپاه کوفه ‌پرداختند. پیاده نظام‌ها به حرّ حمله‌ور شده‌، وی را به شهادت رساندند. منابع‌ برخی از رجزهای حرّ را نقل کرده‌اند.

وی در این رجزها از مقاومت خود دربرابر دشمن و عدم فرارش سخن گفته است‌. ابن اعثم می‌گوید: وقتی حرّ مجروح شد، اصحاب او را نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ آوردند، در حالی که‌ هنوز رمقی در تن داشت‌. امام دستی بر صورتش کشیدند و فرمودند: أنت‌الحرّ! کما سمّتک أُمّک حرّا، و أنت حرٌّ فی الدنیا و الاَخرة‌.

حکایت آوردن حرّ نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ در مقتل مشهور و منسوب به ابومخنف‌، کاملا متفاوت نقل شده است‌. دشمن چندان حر را تیرباران کردند که بدنش مانندآبکش شد. آنگاه سر او را قطع کرده و به سوی حسین پرتاب کردند. آنجاست‌که امام دست به صورت او کشید. این روایت البته داستانی است‌. داستانی‌تر از آن‌، حکایت مصعب برادر حر و فرزند حر با نام علی است که دومی در سپاه‌ کوفه بود و وقتی دید پدر و عمو به شهادت رسیدند او نیز وارد میدان نبرد شد؛ چند تن نفر را کشت تا کشته شد!

ـ عاقبت ظهر شد و وقت نماز فرا رسید. هنوز زهیر و شماری اصحاب دراطراف امام بودند. امام نماز را به جماعت ـ در شکل نماز خوف ـ اقامه کرد. به‌این ترتیب که امام دو رکعت نماز ظهر را آغاز کرد، در حالی که زهیر و سعید بن‌عبدالله حنفی جلوی امام ایستادند. گروه دوم نماز را تمام کرده‌، آنگاه گروه ‌اول رکعت دوم را به امام اقتدا کردند.

در وقتی که سعید جلوی امام ایستاده بود، هدف تیر دشمن قرار گرفت‌. بعد از پایان نماز هم‌، هرچه امام به این سوی و آن‌سوی می‌رفت‌، سعید میان امام و دشمن قرار می‌گرفت‌. به همین دلیل‌، چندان‌ تیر به وی اصابت کرد که روی زمین افتاد. در این وقت از خداوند خواست تا سلام او را به رسولش برساند و به او بگوید که من از این رنجی که می‌برم‌، هدفم نصرت ذرّیه اوست‌.

وی در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر بربدنش اصابت کرده بود. در واقع سعید بن عبدالله بعد از نماز ظهر که باز درگیری آغاز شده و شدّت گرفت‌، در شرایطی که حفاظت از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر عهده داشت به شهادت رسید. در اینجا بازهم دشمن به‌ تیراندازی به سوی اسبان باقی مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بین برد.

در این وقت زهیر بن قین با رجزی که خواند بر دشمن حمله کرد. در شعری که از او خطاب به امام حسین ـ علیه السلام ـ نقل شده‌، آمده است که امام راهادی و مهدی نامیده که در حال رفتن به ملاقات جدش پیامبر، برادرش‌ حسن‌، پدرش علی ـ علیه السلام ـ و عمویش جعفر و حمزه است:

أقْدِم هُدِیت هادیًا مهدیًّا
فالیوم‌َ تَلقی جدَّک النبیّا
و حَسَنا و المُرتضی علیّا
و ذالجَناحین الفَتی الکمیّا
و أسدالله الشّهید الحیّا

دو نفر از کوفیان با نام‌های کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله کرده او را به شهادت رساندند. در روایتی که در امالی صدوق آمده‌، گفته شده است که وی نوزده نفر را کشت تا به شهادت رسید. در مناقب ابن‌شهرآشوب آمده است که وی یک صد و بیست نفر را کشت‌، سپس به شهادت‌رسید! این آمارها غیر واقعی است که مانند آن در مناقب ابن شهرآشوب نسبت‌به برخی دیگر از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز داده شده است‌. (خدا داناست‌.)

ـ تا این زمان هنوز شماری از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ سرپا بودند و به‌ دفاع از آن حضرت‌، در برابر حملات دشمن مقاومت می‌کردند.

در همین نبردها بود که یاران‌، تک تک به شهادت می‌رسیدند. خبر کشته شدن این افرادکه حتی ممکن است برخی از آنان‌، پیش از ظهر به شهادت رسیده باشند، بیش‌از همه در فتوح ابن اعثم (و به نقل از آن در مقتل الحسین ـ علیه السلام ـخوارزمی و گاه مناقب ابن شهرآشوب‌) آمده است‌. این قبیل مآخذ، گرچه ‌اخبار ریز قابل توجهی از کربلا به ما می‌دهد، اما می‌باید با تأمّل بیشتری موردبررسی قرار گیرد.

عمرو بن خالد ازدی در شمار چنین افرادی است‌. وی رجزی خواند و جنگید تا به شهادت رسید. فرزندش خالد بن عمرو ازدی نیز پس از پدر به شهادت‌رسید.

خوارزمی از عمرو بن خالد صیداوی نیز یاد کرده و نوشته است‌: وی‌ نزد امام آمد و گفت‌: قصد آن دارم تا به دیگر یاران بپیوندم‌. امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به او فرمود: تَقَدَّم فا¤نّا لاحقون بک عن ساعة‌. پیش برو، ما نیز ساعتی‌دیگر به تو خواهیم پیوست‌.

سعد [شعبة‌] بن حنظله تمیمی‌ مجاهد دیگری است که با خواندن رجزی به‌میدان رفته پس از نبردی به شهادت رسید.

عمیر بن عبدالله مَذْحِجی شهید بعدی است که رجزی خواند و به میدان رفت‌و به شهادت رسید. سوار بن أبی‌حُمَیر به میدان رفته مجروح شد و شش ماه بعد به شهادت رسید. عبدالرحمان بن عبدالله یَزَنی شهیدی است که به نوشته ابن اعثم‌، پس از مسلم‌بن عوسجه به شهادت رسیده است‌. شعر وی در میدان‌، مضمون مهمی درتشیع او دارد؛ به طوری که شاعر خود را بر دین حسین و حسن معرفی می‌کند.

أنا ابن عبدالله من آل یزن‌
دینی علی دین حسین و حسن‌
أضربکم ضَرْب‌َ فتی من الیمن‌
أرجو بذاک الفوز عند المؤتمن‌

زیاد بن عمرو بن عریب صائدی همدانی معروف به ابوثمامه صائدی که نماز ظهررا به یاد امام حسین ـ علیه السلام ـ آورد، شهید دیگر بعد از ظهر است‌. رجززیبایی از وی توسط ابن شهرآشوب نقل شده است‌.

ابوالشعثاء یزید بن زیاد کندی پیش روی امام حسین ـ علیه السلام ـ در برابر دشمن ایستاد و هشت تیر (و در برخی نقلها که پیش از این گذشت صد تیر) رها کرد که طی آن دست کم پنج تن از سپاه کوفه کشته شدند. آنگاه که دشمن‌ درخواست‌های امام حسین ـ علیه السلام ـ را رد کرد، به سوی دشمن تاخت تا کشته شد.

نافع بن هلال بِجِلی که پیش از این اشاره به نبرد او با تنی چند از کوفیان داشتیم‌، با تیراندازی دقیق خود دوازده تن از سپاه کوفه را کشت تا آن که بازویش‌شکست‌. دشمن وی را به اسارت گرفت و شمر گردنش را زد. نوشته‌اند که وی‌روی تیرهایش‌، نامش را نوشته بود و شعارش این بود: «أنا الجملی أنا علی دین‌علی‌». وی در حالی به صورت اسیر نزد عمر سعد آورده شد که همچنان خون‌از محاسنش جاری بود و فریاد می‌کشید: لو بقیَت‌ْ لی عضدٌ و ساعدٌ ماأسرتمونی‌؛ اگر بازو و دستی برایم مانده بود، نمی‌توانستید مرا به اسارت درآورید.

وقتی شمر خواست گردنش را بزند، نافع گفت‌: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودی‌، برای تو دشوار بود که پاسخ خون ما را در درگاه خداوند بدهی‌.ستایش خدای را که آرزوهای ما را [یعنی شهادت‌] برای اجرا در دست‌بدترین‌ِ خلق خود قرار داد. پس از آن شمر وی را به شهادت رساند. گفتنی‌ است که نافع از یاران امام علی ـ علیه السلام ـ و از تربیت یافتگان مکتب آن‌ حضرت بود.

ـ به تدریج شمار یاران امام اندک و اندک می‌شد. افراد باقی مانده که‌ نمی‌توانستند به جنگ رویاروی با دشمن بروند، تصمیم گرفتند تا کنار امام‌بمانند و تا پیش از شهادتشان‌، اجازه ندهند امام به شهادت برسد. آنان در این‌باره به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند (تنافسوا فی أن یقتلوا بین یدیه‌). دو برادر با نام‌های عبدالله و عبدالرحمان فرزندان عزرة‌ِ الغِفاری که شاهد این‌اوضاع بودند نزد امام آمدند، و اظهار کردند: دشمن نزدیک شده است‌؛ اجازه‌ دهید ما پیش روی شما بجنگیم تا کشته شویم‌.

امام فرمود: مَرْحَبًابکم‌. خوارزمی گفتگوی این دو برادر را با امام طولانی‌تر آورده است‌. آنان با گریه نزد آن حضرت آمدند. امام فرمودند: برای چه می‌گریید. شما تا ساعتی‌ دیگر نورچشمان خواهید بود. گفتند: ما برای خود گریه نمی‌کنیم‌؛ برای شما می‌گرییم که دشمن این گونه شما را در محاصره گرفته است‌. ابومخنف این‌حکایت را برای دو نفر دیگر با نام‌های سیف بن حارث هَمْدانی و مالک بن‌عبدالله بن سُرَیع نقل کرده که عموزاده و از یک مادر بودند، نقل کرده است‌. پس از حکایت گریه کردن و پاسخ امام‌، این دو جوان‌، طبق رسم عرب‌، سلام‌ خداحافظی دادند: السلام علیک یابن رسول الله‌. حضرت پاسخ داد: و علیکماالسلام و رحمة الله‌. آنان به میدان رفتند، و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.

ـ ابن اعثم در اینجا از چند تن از شهدای کربلا یاد کرده که در مآخذ دیگر شرح‌ نبردشان نیامده است‌. از آن شمار یکی عمرو بن مطاع جُعْفی است که در فتوحاز نبرد، رجز و شهادتش یاد شده است‌. بلاذری و ابومخنف از او نامی به میان نیاورده‌اند. همچنین ابن اعثم از یحیی بن سلیم مازنی یاد کرده که رجزی‌ خواند و عازم نبرد شد تا به شهادت رسید. شهید دیگری که ابن اعثم از او یادکرده اما بلاذری و ابومخنف نامی از وی نیاورده‌اند، قُرة بن ابی‌قُرة غِفاری‌ است‌. از وی نیز رجزی نقل شده و آمده است‌: فَقاتَل حتی قُتل‌. مورد دیگر، مالک بن انس باهلی‌ است که وی نیز با رجز خوانی به سوی دشمن یورش برد و جنگید تا کشته شد.

بیتی از رجز وی جالب است‌؛

آل علی‌ّ شیعة الرّحمان‌
آل زیاد شیعة الشیطان‌

احتمال فراوان دارد که مقصود از مالک بن انس باهلی‌، شخصی با نام أنس بن‌حارث کاهلی یا باهلی باشد که روایتی از وی در منابع حدیثی سنی آمده واشاره به شهادت وی همراه امام حسین ـ علیه السلام ـ شده است‌؛ روایت چنین است‌: عن الاشعث بن سحیم‌، عن أبیه‌، عن أنس بن حارث‌، قال‌: سمعت رسولالله (ص‌) یقول‌: ان‌ّ ابنی هذا یُقْتل بأرض العراق‌، فمن أدرکه منکم فلینصره‌،قال‌: فقتل أنس مع الحسین‌. انس بن حارث از رسول خدا نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: این فرزندم ـ یعنی حسین ـ در سرزمین عراق کشته می‌شود؛ هر کسی او را دریافت‌، حمایتش کند. راوی می افزاید: انس در کنار حسین ـعلیه السلام ـ کشته شد.

ـ یکی دیگر از شهدای کربلا حنظلة بن أسعد شبامی عِجْلی است که خبر وی‌ را طبری آورده است‌. وی پیش روی حسین به طرف دشمن ایستاد و آیات‌عذاب مربوط به قوم عاد و ثمود را خواند و فریاد زد: یا قوم‌! لاتقتلوا حسینا،حسین را نکشید، «فَیُسْحِتَکُم‌ْ بِعَذَاب‌ٍ وَقَدْ خَاب‌َ مَن‌ْ افْتَرَی‌» آنگاه امام حسین ـ علیه السلام ـ بر او رحمت فرستاد و فرمود: همین که آنان دعوت تو را ردکردند، مستحق عذاب گشتند. پس از آن درخواست اجازه سفر آخرت و پیوستن به یارانش را کرد که حضرت اجازه داد.

وی پس از سلام بر امام حسین ـ علیه السلام ـ و شنیدن پاسخ آن حضرت راهی میدان شده‌، جنگید تا کشته‌شد. بلاذری پیش از آوردن خبر شهادت عابس بن أبی‌شبیب شاکری [هَمْدانی‌] این نکته را یادآور شده است که وقتی اصحاب باقی مانده مشاهده کردندنمی‌توانند بر دشمن حمله برند و از امام حسین ـ علیه السلام ـ دفاع کنند، از ایشان خواستند تا اجازه دهد پیش روی او بجنگند تا کشته شوند. عابس از این‌ گروه بود.

وی نزد امام آمد و گفت که هیچ چیزی جز جانش ندارد که تقدیم کند. آنگاه با فعلیک السلام و خداحافظی با امام‌، راهی میدان شد. وی با شمشیر می‌جنگید و چون شجاع بود، کسی برابرش در نمی‌آمد. اندکی بعد، چندین‌نفر یکباره بر سر او ریختند و او را کشتند. شوذب که از غلامان آزاد شده همین‌ خاندان شاکری بود، همراه عابس به میدان آمد. ابتدا شوذب و سپس عابس به‌ شهادت رسیدند.

عابس وقت رفتن برای نشان دادن صحّت ایمانش به امام‌حسین ـ علیه السلام ـ عرض کرد: أُشهد اللّه أنّی علی هَدْیک و هَدْی أبیک.ابومخنف می‌افزاید وقتی به میدان رفت‌، دشمنان گفتند: شیر شیرها آمد؛ کسی‌ به تنهایی به مقابله با او نرود. عمر سعد گفت‌: او را سنگباران کنید. عابس که‌چنین دید، زره و کلاهخودش را درآورد و به سوی دشمن تاخت‌. راوی‌ می‌گوید: گاه دسته‌های دویست نفری از برابرش می‌گریختند. آنگاه از هر چند سو بر او یورش آوردند و او را کشتند، به گونه‌ای که وقتی کشته شد، سرش‌ میان دستان چندین نفر بود و هر یک ادعا می‌کرد، وی او را کشته است‌.

ـ شماری دیگر از شهدای کربلا عبارتند از: بدر بن مغفل جعفی که خبر رجزخوانی و شهادت وی را بلاذری آورده است‌.بن معقل أصبحی که رجزالکدن‌نیز رجزی خواند و به شهادت رسید. رجز وی نشان از موضع شیعیانه ‌او دارد؛

انّی لمن ینکرنی ابن الکدن‌
انّی علی دین حُسین و حَسن‌وی‌ّ از غلامان آزاد شده ابوذر غفاری است که پیش روی چشمان امام حسین ـ علیه السلام ـ جنگید تا به شهات رسید. وی نیز در رجز خود دفاع از آل ‌محمد را هدف مبارزه خود خواند. وی باید شیعه‌ای باشد که در مکتب ابوذر غفاری ‌پرورش یافته است‌. خبر جنادة بن حارث انصاری را نیز ابن اعثم آورده و رجز او را که ضمن آن بر وفاداری خود در بیعتش با امام حسین ـ علیه السلام ـ یادمی‌کند، نقل کرده است‌. فرزندش عمرو بن جناده نیز که پس از پدر به میدان رفت‌، رجزی طولانی خواند و جنگید تا به شهادت رسید.

رجز وی یک‌ تحلیل تاریخی از شرایطی است که در زمان پیامبر خدا (ص‌) و پس از آن در مناسبت مؤمنان واقعی از مهاجر و انصار با قریش در زمان کفرشان از یک سوو زمان فسق و فجورشان از سوی دیگر، وجود داشته است‌. ابتدا از دشمنی‌قریش با انصار و مهاجرین یاد می‌کند و این که مهاجرین و سواران انصار، خون کفار را در عهد پیامبر (ص‌) ریختند. امروز هم باید خون فجار و اراذلی‌که به خاطر حمایت از قارون‌صفتان‌، قرآن را کناری نهاده‌اند، از نیزه‌های‌ مؤمنان ریخته شود فجاری که به دنبال گرفتن انتقام بدر هستند. آنگاه سوگند می‌خورد که با تمام وجود و امکانات در برابر فساق بایستد. از طایفه جُعْفیان‌،حجاج بن مسروق جعفی در کنار امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت‌ رسید.

ـ چهار نفر یک جا شهید شدند و بنا به گفته ابومخنف‌، شهادت اینان در آغاز نبردبوده است‌. این که مقصود از «اوّل قتال‌» چه زمانی است‌، محل تردید است‌. امابه هر روی ممکن است پس از تیراندازی عمومی دشمن و در آغاز نبرد رویاروی باشد. بسا مقصود نبردی باشد که پس از نماز ظهر رخ داده که احتمال‌ آن اندک است‌. گفتنی است که در جریان شهادت اینان‌، عباس بن علی هنوز درمیدان نبرد حاضر بوده است‌.

ابومخنف می‌گوید: عمر بن خالد صیداوی‌، جابربن حارث سلمانی‌، مجمّع بن عبدالله عائذی و سعد غلام آزاد شده عمر بن‌خالد صیداوی‌، چهارنفری به سمت دشمن یورش بردند. وقتی وارد دل سپاه‌کوفه شدند، دشمن آنان را محاصره و از بقیه افراد امام حسین ـ علیه السلام ـ جدا کرد. در این‌جا بود که عباس بن علی حمله کرده آنان را از محاصره‌ درآورد، در حالی که مجروح بودند.

در ادامه نبرد دشمن با شدت بخشیدن‌ حمله بر آنان‌، این چهار نفر را در یکجا به شهادت رساند. به نوشته بلاذری‌ آخرین کشته از سپاه امام‌، و حتی پس از شهادت امام‌، سوید بن عمرو خثعمی‌ بود که مجروح افتاده بود؛ وقتی شنید امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادترسیده است‌، کاردی برداشت و با همان به نبرد با دشمن شتافت تا آن که دو نفراز کوفیان وی را به شهادت رساندند.

ـ شروع به نبرد از سوی اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ ، زمانی بود که ازیاران کسی باقی نمانده بود. (فلم یزل أصحاب الحسین یُقاتلون و یُقْتلون حتی‌لم یبق معه غیر أهل بیته‌) آن گاه اهل بیت وارد کارزار شده و شماری از آنان به‌شهادت رسیدند که رقم آنان را کمتر از شانزده نفر ننوشته‌اند، و برخی از منابع‌ نام بیش از بیست نفر را یاد کرده اند. فهرست این افراد به نقل از محمد بن سعد(م ۲۳۰) خواهد آمد.

شهدای خاندان رسول الله در کربلا

۱. عباس بن علی بن ابی‌طالب‌: وی که بعدها نسل و نوادگانش او را سقّا می‌نامیدند، مردی زیباچهره و بلند قامت بود که وقتی سوار اسب می‌شد،پایش به زمین می‌رسید. عباس پرچمدار سپاه امام حسین ـ علیه السلام ـ بود وآنچنان که امام باقر ـ علیه السلام ـ فرموده است قاتلان وی زید بن رقاد جَبنّی وحکیم بن طفیل سِنْبسی از قبیله طی بودند.

وی زمان شهادت ۳۴ سال‌داشت‌.شیخ مفید نوشته است‌: وقتی عباس فراوانی کشته‌های یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ را دید، به برادران خود یعنی فرزندان ام‌البنین گفت‌: پیش بروید تا ببینم که برای خدا و رسول‌ِ او نصیحت کردید. پس از آن همراه‌ حسین بن علی به سمت فرات رفتند تا آب بردارند که سپاه عمر بن سعد مانع‌ آنان شدند. اینجا بود که یکی از کوفیان تیری انداخت که به دهان امام حسین ـ علیه السلام ـ اصابت کرد.

امام با دست خود آن تیر را بیرون کشیده‌، خونش را به آسمان پرتاب کرد و در حق دشمن نفرین کرد. در این وقت‌، دشمن عباس را محاصره و از امام حسین ـ علیه السلام ـ جدا کردند. عباس یک تنه می‌جنگید تا افتاد. زمانی که افتاد و به دلیل جراحات نتوانست حرکت کند، زید بن ورقاء وحکیم بن طفیل او را کشتند. بلاذری در جای دیگری می‌گوید: برخی برآنند که‌ حرملة بن کاهل اسدی والبی‌، با کمک گروهی از سپاه‌، عباس بن علی بن‌ابی‌طالب را کشته‌، بدنش را پایمال کردند (و تعاوروه‌)؛ آن گاه حکیم بن طفیل‌طائی لباس عباس را از تنش درآورد. همین حرمله تیری هم به امام حسین علیه السلام ـ انداخت که به لباس آن حضرت اصابت کرد.

ابوالفرج اصفهانی به‌ نقل از امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ می‌نویسد: مادر این چهار فرزندـ ام‌البنین‌ ـ به بقیع می‌آمد و ناله‌ها و گریه‌های سوزناکی سر می‌داد؛ به طوری که‌ مردم اطراف او اجتماع می‌کردند؛ حتی مروان بن حکم برای تماشا می‌آمد ودر کنار بقیه به ناله و ندبه او گوش فرا می‌داد. ابوالفرج خبری هم از قاتل عباس‌نقل کرده است که بعدها صورتش سیاه شده‌، می‌گفت‌: این پس از آنی بود که جوانی از بنی هاشم را که روی پیشانیش آثار سجود بوده‌، به قتل رساند.

۲. جعفر بن علی بن ابی‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنین نوزده ساله‌) توسط هانی بنثُبَیت حضرمی کشته شد. در روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ آمده است که‌خولی بن یزید اصبحی‌، قاتل جعفر بن علی بوده است‌.

۳. عبدالله بن علی بن ابی‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنین و ۲۵ ساله‌) وی به دست هانی‌بن ثُبَیت حضرمی کشته شد. بلاذری نیز همین شخص را کشنده عبدالله بن‌علی دانسته و افزوده است که وی سر او را آورده بود.

۴. عثمان بن علی بن ابی‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنین‌). وقتی به میدان رفت‌، ابتداخولی بن یزید تیری به او زد و سپس مردی از طایفه ابان بن دارم او راکشت‌.مادر هر چهار نفر گذشته‌، ام‌البنین عامریه از آل وحید بود. دینوری با اشاره به این مطلب می‌نویسد: اینان از برابر امام حسین ـ علیه السلام ـ عبورکردند (یقونه بوجوههم و نحورهم‌) و سر و گردن را سپر بلای او قرار دادند.آنگاه هانی بن ثبیت بر عبدالله حمله کرده او را کشت‌. آنگاه بر جعفر حمله‌کرد، او را نیز کشت‌. [خولی‌] بن یزید اصبحی‌ هم تیری به عثمان بن علی زد واو را کشت‌. سپس سر او را از تنش جدا کرده نزد ابن سعد آورد و جایزه خواست‌. ابن سعد گفت‌: از امیرت ـ یعنی ابن زیاد ـ بگیر. نوشته‌اند: عثمان‌ همچنان اطراف امام حسین ـ علیه السلام ـ بوده‌، در دفاع از او می‌جنگید و هرطرف که امام می‌رفت‌، او هم می‌رفت تا کشته شد.

۵. ابوبکر بن علی بن ابی‌طالب‌: ابن سعد از قاتل او یاد نکرده‌، اما دینوری نوشته است که وی با تیر عبدالله بن عقبة الغنوی‌به شهادت رسید. ابومخنف‌ خبر کشته شدن وی را آورده اما افزوده است‌: و قد شُکّ فی قَتَله‌. از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است که وی به دست مردی از طایفه همدان کشته شد.

۶. محمد اصغر بن علی بن ابی‌طالب‌: وی نیز به دست مردی از طایفه ابان بن‌دارم کشته شد. این خبر از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است‌.

۷. علی اکبر: (فرزند ام‌لیلی و متولّد در زمان عثمان‌) بن حسین بن علی که توسط مرة بن منقذ بن نعمان عبدی‌ [عبدالقیس‌] کشته شد. ابومخنف‌، بلاذری و دینوری می‌گویند: نخستین کشته از اهل بیت‌، علی اکبر بود. ابن اعثم‌ نخستین شهید را از این خاندان عبدالله بن مسلم بن عقیل دانسته است‌. ابن سعد می‌نویسد: مردی از اهل شام‌، علی اکبر را صدا کرد. مادر علی اکبر، آمنة‌دختر ابومرة فرزند عروة بن مسعود ثققی بود. مادر آمنه‌، دختر ابوسفیان بود.این مرد شامی به جهت خویشی علی اکبر با آل‌ابی‌سفیان گفت‌: تو قرابتی بایزید داری‌. اگر بخواهی تو را امان می‌دهیم‌؛ هر کجا دوست داشتی می‌توانی بروی‌. علی اکبر پاسخ داد: لقرابة رسول الله (ص‌) کانت أولی أن تُرْعَی من‌قرابة أبی‌سفیان‌. آنگاه این رجز را خواند:

أنا علی‌ُّ بن حُسَین بن علی‌
نحن و رب‌ّ البیت أولی بالنبی‌ّ
تاللّه لا یَحْکُم فینا ابن الدعّی‌
أضرب بالسّیف أُحامی عن أبی‌
تاللّه لا یحکم فینا ابن‌ُ الدّعی‌

وی سپس به سوی دشمن رفت‌. (گویا دست کم یک بار حمله کرد و نزد پدر بازگشت و مجددا حمله کرد) در این وقت‌ مردی از عبدالقیس با نام مُرّة بن‌منقِذ بن نعمان در حالی که علی اکبر نزدیک پدرش ایستاده بود بر او حمله کرد و ضربتی سخت بر وی وارد آورد. امام حسین ـ علیه السلام ـ نزد فرزندش‌ آمد و گفت‌: قتلوک یا بُنی‌ّ! علی الدنیا بعدک العفا، ای فرزندم تو را کشتند. بعد ازتو خاک بر سر دنیا؛ آنگاه او را به خود چسباند تا آن که از دنیا رفت‌. با شهادت‌ علی اکبر، زینب (س‌) سراسیمه از خیمه بیرون آمد و فریاد می‌زد: وا أُخیّاه‌!یابن أُخیّاه‌! وی آمد تا خود را روی جنازه علی اکبر انداخت‌.

امام حسین ـ علیه‌السلام ـ دستش را گرفت و او را به خیمه بازگرداند. آن گاه به جوانانی که نزدیکش بودند فرمود: برادرتان را بردارید. آنان او را برداشته در برابر خیمه‌ای که در مقابلش می‌جنگیدند، گذاشتند. مطالب فتوح تا اندازه‌ای با منابع دیگر متفاوت است و دشواری‌هایی دارد. وقتی علی اکبر که به نقل از وی‌ هیجده ساله بوده‌، به میدان رفت‌، امام حسین ـ علیه السلام ـ سر بر آسمان برداشت و گفت‌: الّلهم أشْهِد علی هؤلاء القوم‌! فقد برز الیهم غلام أشبه القوم‌ خَلقًا و خُلقًا و مَنطقًا برسول اللهّ‌. علی اکبر به میدان رفت‌، جنگید تا آن که شامیان از دست او به ناله و فغان آمدند.علی اکبر که جراحات فراوانی برداشته‌ بود، به سوی پدر بازگشت و اظهار کرد: چندان تشنه است که نزدیک است از تشنگی بمیرد! امام حسین ـ علیه السلام ـ گریه کرد و فرمود: عزیزم‌! قدری‌ دیگر بجنگ‌؛ به زودی از دست جدّت سیراب خواهی شد. علی اکبر حمله کرد تا کشته شد.

۸ . عبداللّه بن الحسن بن علی ـ علیه السلام ـ : مادر وی دختر سلیل بن عبدالله‌(برادر جریر بن عبدالله بجلی‌) بود. به نقل از امام باقر ـ علیه السلام ـ قاتل وی‌ حرملة بن کاهل اسدی بوده است‌. ابن اعثم از رجز و شهادت او یاد کرده است‌؛

ان تُنْکرونی فأنَا فَرْع الحسن‌
سِبْط‌ُ النبی‌ّ المصطفی و المؤتمن‌

9 . جعفر بن حسین بن علی‌.

۱۰ . ابوبکر بن الحسن بن علی‌: دو نفر اخیر به دست عبدالله بن عُقْبة الغنوی‌ کشته شدند. روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ در باره ابوبکر بن حسن نیز چنین‌ است‌. عُمَری نسّابه‌، عالم قرن پنجم نوشته است که ابوبکر کنیه عبدالله بن‌حسن بوده که در کربلا کشته شد و خونش در بنی غنی است و حسین بن علی ـ علیه السلام ـ سکینه را به عقد وی درآورده بود.

۱۱ . عبدالله بن حسین‌: (فرزند رباب دختر امرؤالقیس‌) توسط حرمله‌ کاهلی‌ از طایفه بنی‌اسد کشته شد. ابن سعد در جای دیگری در باره عبدالله نوشته است‌: کودکی از کودکان حسین دوید تا آن که در دامان امام حسین ـ علیه‌السلام ـ نشست‌؛ در این وقت مردی تیری انداخت که به گلوی او اصابت کرد و او را کشت‌. در این وقت حسین گفت‌: الّلهم ان‌ّ کنْت‌َ حبسْت‌َ عنّا النّصر،فاجعَل‌ْ ذلک لما هو خیر فی العاقبة و انْتَقِم لنا من القوم الظّالمین‌.

بلاذری هم از عبدالله بن حسین یاد کرده است که حرملة بن کاهل والبی تیری‌بر او انداخت و او را کشت‌. ابومخنف می‌نویسد: زمانی که حسین بن علی نشست (و نتوانست روی پا بایستد و نبرد کند) کودکی به سمت وی آمد و روی زانوی آن حضرت نشست که گویند عبدالله بن حسین بوده است‌. ابومخنف می‌گوید: عقبة بن بشیر اسدی به من گفت‌: امام باقر ـ علیه السلام ـ به‌ من فرمود: یک خون از ما در میان شما بنی اسد هست‌. من گفتم‌: خدای شما را رحمت کند، گناه من چیست‌؟ و آن خون کدام است‌؟

امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: کودکی از حسین به سوی او آمد و در دامن او نشست‌؛ در همان حال‌ یکی از شما بنی‌اسد تیری انداخت و او را کشت‌. امام حسین ـ علیه السلام ـ خون را گرفت و وقتی دستش پر شد، آن را به آسمان پرتاب کرد و گفت‌: خدایا اگر نصرت خود را بر ما نفرستادی این را در جایی که خیر است قرار ده و انتقام‌ ما را از ستمکاران بگیر.

ابن سعد جای دیگری از فرزند سه ساله امام حسین ـ علیه السلام ـ یاد می‌کند که در جریان تیرباران عمومی دشمن به سمت امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌آمد، و آن گاه که تیرها از چپ وراست حضرت رد می‌شد، تیری به این‌کودک اصابت کرد. کسی که تیر زد عقبة بن بشر اسدی بود.

به احتمال آنچه درباره عبدالله بن حسین گفته شده‌، مربوط به کودکی از امام‌حسین ـ علیه السلام ـ است که در برخی از منابع‌، همان علی‌ّ بن الحسین‌الاصغر است که میان شیعیان به همین نام شهرت دارد. اما نقلی که در میان‌ شیعه رایج است‌، از فتوح ابن اعثم گرفته شده و در مآخذ کهن دیگر نیامده‌ است‌.

ابن اعثم می‌نویسد: در این وقت برای حسین کسی نماند جز یک بچه‌ هفت ساله و بچه شیرخوار دیگر. امام حسین ـ علیه السلام ـ نزدیک خیمه آمد و گفت‌: این طفل را به من بدهید تا با او وداع کنم‌. بچه را گرفت‌، او را بوسید و گفت‌: ای فرزندم‌! وای بر این مردم‌، وقتی که در قیامت‌، خصم آنان محمد باشد.

در این وقت تیری زدند که به گلوی علی اصغر خورد. امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از اسب پایین آمد؛ با شمشیر خود جایی را حفر کرده‌، بر او نمازخواند و دفنش کرد. بعد ایستاد و اشعاری خواند که هفده بیت است‌! یعقوبی‌ اشاره‌ای اجمالی به این رخداد دارد. وی می‌نویسد: طفلی را که همان ساعت‌ متولد شده بود! به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ دادند تا در گوش او اذان‌ بگوید.

در همان حال تیری آمد و در گلوی آن بچه فرو رفت‌. امام حسین ـ علیه‌السلام ـ تیر را درآورد و گفت‌: واللّه لانت أکرم علی اللّه من النّاقة‌؛ به خداسوگند ارزش تو از ناقه (صالح‌) بیشتر است‌. در ارشاد شیخ مفید در این باره‌ مطلبی نیامده است‌. عمری نسابه‌، عالم علوی نسب شناس قرن پنجم هجری‌ نیز دو علی برای امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌شناسد. علی اکبر که در طف به‌ شهادت رسید و علی اصغر یعنی امام سجاد ـ علیه السلام ـ که زنده ماند.

به هر روی‌، این که عبدالله بن الحسین‌، یعنی همان که به گفته مورخان در دامان ‌پدر در کربلا توسط حرمله تیر خورد و به شهادت رسید، همان علی اصغر باشد، کاملا محتمل است‌؛ به ویژه که نامگذاری به «علی‌» بیش از آن که نام کودک باشد، برای تیمّن و تبرّک به نام جدشان بود که برای فرزندان بکار می‌رفت و همزمان می‌توانست نام عبدالله را نیز داشته باشد. البته این یک احتمال است‌. شیخ مفید از عبدالله بن حسن بن علی یاد کرده است که در وقت‌ تنهایی امام حسین ـ علیه السلام ـ به سوی آن حضرت دوید. امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از زینب (س‌) خواست تا او را نگاه دارد؛ اما کودک گفت که از عمویش‌ جدا نمی‌شود.

وقتی ابجر بن کعب خواست شمشیری به امام بزند، کودک دستش را بالا آورد. شمشیر به دستش خورده‌، قطع شده و به پوست آویزان‌ شد. این روایت در لهوف نیز آمده و در تصریح شده است که حرملة او را که در دامان عمویش نشسته بود، با تیر زد. در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است‌: السلام علی عبداللّه بن الحسن الزّکی لعن الله قاتله و رامیه حَرْملة بن کاهل‌الاسدی‌. آیا ممکن است عبدالله بن حسین‌، همان عبدالله بن حسن باشد؟ در رساله فضیل رسان ـ از اصحاب امام باقر و صادق ۸ ـ که فهرست شهدای‌ کربلاست از عبدالله بن الحسین و عبدالله بن الحسن هر دو یاد شده است‌.

۱۲ . قاسم بن حسن‌: وی توسط سعید بن عمرو ازْدی کشته شد. ابن سعد می‌نویسد: این بچه در حالی که پیراهنی پوشیده بود و کفشی بر پا داشت که بند لنگه چپ آن پاره شده و به پایش آویزان بود، به میدان آمد. عمرو بن سعیدازدی‌[!] بر او ضربتی زد که وی افتاد و در همان حال عمویش را صدا زد. امام‌حسین ـ علیه السلام ـ بر عمرو حمله کرد و عمرو که دستش را بالا آورده بود تا از خود دفاع کند، دستش از مرفق قطع شد.

در این بین‌، کوفیان برای نجات عمرو هجوم آوردند که در اثر این هجوم و فشار عمرو زیر دست و پای اسبان‌ کشته شد. امام حسین ـ علیه السلام ـ بالای سر قاسم ایستاد و گفت‌: عزّ علی‌عمِّک أن تدعوه فلایُجیبک، أو یُجیبک فلا یَنْفعک. بر عمویت دشوار است که‌ او را صدا بزنی و نتواند پاسخت را بدهد، یا اگر پاسخ دهد، سودی برای تو نداشته باشد. آن گاه امام حسین ـ علیه السلام ـ دستور داد تا قاسم را به خیمه‌آورده‌، نزد بدن علی اکبر گذاشتند.

ابومخنف گزارش شهادت قاسم را از زبان‌حُمَید بن مُسلم اَزْدی‌، مفصّل‌تر آورده است‌: نوجوانی به میدان آمد، صورتش‌ چون ماه‌؛ در دستش شمشیر، پیراهن بر تن و کفشی که بند تای چپش باز بود،بر پا داشت‌. عمرو بن سعد بن نفیل گفت‌: من به او حمله می‌کنم‌.

حُمَید گوید: به او گفتم‌: سبحان الله‌! چرا تو؛ کسانی هستند که از تو کفایت می‌کنند. گفت‌: به‌خدا به او حمله می‌کنم‌. وی حمله کرده‌، شمشیری بر سر آن نوجوان نواخت‌.غلام با صورت به زمین افتاد و عمویش را صدا کرد. حسین مانند شیری خود را بالین او رساند. آن حضرت ضربتی حواله عمرو کرد و زمانی که عمرو دستش را جلوی شمشیر گرفت‌، از مرفق قطع شد.

فریادی کشید و کوفیان‌ آمدند تا او را از دست امام حسین ـ علیه السلام ـ نجات دهند که در آن حیص وبیص زیر پای اسبان کشته شد. حسین بر بالین آن نوجوان آمد، در حالی که‌ پاهایش را تکان می‌داد و روی زمین می‌کشید. امام حسین ـ علیه السلام ـ گفت‌: دور باشند از رحمت خدا مردمانی که تو را کشتند. در قیامت کسی جز جدّ تو خصم آنان نخواهد بود.

بعد گفت‌: عزّ واللّه علی عمّک أن تدعوه فلایُجیبک أویُجیبک ثم لایَنفعک. آن گاه وی را در بغل گرفت و سینه او را به سینه‌اش‌ چسباند. سپس وی را آورد و نزد فرزندش علی اکبر و دیگر کشته‌هایی که از اهل بیتش در آنجا بودند، گذاشت‌. پرسیدم‌: این نوجوان که بود؟ گفتند: قاسم‌بن حسن بن علی بن ابی‌طالب‌.

۱۳ . عون بن عبدالله بن جعفر: توسط عبدالله بن قُطْبة الطائی کشته شد. بلاذری هم می‌گوید که عون توسط عبدالله بن قطبه کشته شد. دینوری از عدی [عون‌] ابن عبدالله بن جعفر ‌ یاد کرده که به دست عمرو بن نهشل کشته شده‌ است‌. مادر عون بنا به نقلی «جمّانه‌» دختر مسیب بن نجبه فزاری و بنا به نقل‌ دیگر، زینب دختر علی بن ابی‌طالب ـ علیه السلام ـ بوده است‌.

۱۴ . محمد بن عبدالله بن جعفر: توسط عامر بن نهشل تمیمی کشته شد.

ابن سعد می‌گوید: دو فرزند عبدالله بن جعفر به همسر عبدالله بن قطبة الطائی‌ پناه بردند، در حالی که بالغ نبودند. عمر بن سعد اعلام کرده بود: هر کس سری‌بیاورد هزار درهم خواهد گرفت‌. عبدالله بن قطبه به منزل رفت‌. همسرش به‌او گفت‌: دو کودک به ما پناه آورده‌اند، دوست داری منت بر آنان بگذاری و آنان‌ را به مدینه به خانواده‌شان بسپاری‌؟ گفت‌: آری به من نشانشان ده‌.

وقتی آنان را دید، سرشان را از تنشان جدا کرد و سرها را نزد عبیدالله برد که چیزی به او نداد (و به روایت بلاذری حتی دستور ویران کردن خانه‌اش را هم داد!) این‌همان حکایتی است که شیخ صدوق برای فرزندان مسلم بن عقیل روایت کرده‌است‌. بلاذری هم به روایتی دیگر به اختصار در دو سطر خبر این دو کودک راکه آنان را از عبدالله بن جعفر دانسته‌، مانند آنچه ابن سعد آورده‌، گزارش‌ کرده است‌.

۱۵ . مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب‌: نماینده امام حسین ـ علیه السلام ـ در کوفه که‌به دستور عبیدالله بن زیاد در هشتم ذی حجه سال ۶۰ کشته شد.

۱۶ . جعفر بن عقیل‌: توسط بشر بن حَوَط همدانی یا عروة بن عبدالله خثعمی‌ کشته شد. بلاذری نفر دوم را قاتل جعفر دانسته‌، و دینوری هم می‌نویسد: عبدالله بن عروه خثعمی با تیری او را کشت‌. روایت امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز چنین است‌.

۱۷ . عبدالرحمان بن عقیل توسط عثمان بن خالد بن اسیر جهنی و بِشْر [بشیر] بن حَوَط قایضی‌ کشته شد. در انساب نام قاتل‌، نشر بن شوط عثمانی ضبط‌شده است‌!

۱۸ . عبدالله اکبر بن عقیل به دست عمرو بن صبح الصّدائی کشته شد. مدائنی‌ قاتل او را عثمان بن خالد جهنی و مردی از همدان دانسته است‌.

۱۹ . عبدالله بن مسلم بن عقیل‌: توسط عمرو بن صبح (صبیح‌) الصّدائی یا اسیدبن مالک حضرمی کشته شد. این سخن ابن سعد است‌. در حالی که بلاذری ودینوری نوشته‌اند: عمرو بن صبیح الصیداوی (به تفاوت نام پدر و لقب او توجه کنید) او را با تیر زد و پس از آن مردم کوفه بر سر عبدالله ریخته وی را کشتند.

ابومخنف پس از خبر شهادت علی اکبر می‌نویسد: عمرو بن صبیح صدائی‌ عبدالله بن مسلم را با تیر زد، به گونه‌ای که دستش با تیر به صورتش چسبید. پس از آن تیر دیگری بر قلب او زد. بلاذری از رقاد الجنبی یاد کرده است که‌ بعدها می‌گفت‌: یکی از جوانان آل حسین را چنان تیری زدم که همان طور که دستش روی صورتش بود، دستش به صورتش چسبید و پس از بیرون کشیده‌شدن تیر، هنوز نوک تیر یعنی پیکان آن در صورتش باقی مانده بود.

۲۰ . محمد بن ابی‌سعید بن عقیل توسط لَقیط بن یاسر جُهَنی کشته شد. دینوری نام او را محمد بن عقیل بن ابی‌طالب یاد می‌کند که لقیط بن ناشر جُهَنی با تیر او را کشته است‌.

۲۱ . مردی از آل ابولهب و طبعا هاشمی که نامش روشن نشد.

۲۲ . ابوالهیّاج از نوادگان ابوسفیان بن‌حارث بن‌عبدالمطّلب که شاعر هم بوده‌ در کربلا به شهادت رسیده است‌.

۲۳ . سلیمان غلام آزاد شده امام حسین ـ علیه السلام ـ که به دست سلیمان بن‌عوف حضرمی کشته شد. پیش از این گذشت که وی حامل نامه امام به شیعیان‌ بصره بود، و در آنجا به دستور ابن زیاد کشته شد.

۲۴ . مَنْجح (یا مُنْجح‌) غلام آزاد شده امام حسین ـ علیه السلام .

۲۵ . عبدالله بن بُقْطر برادر رضاعی امام حسین ـ علیه السلام ـ که در کوفه از فراز قصر به پایین افکنده شد و به شهادت رسید.

تا اینجا نام افرادی بود که ابن سعد یاد کرده بود. اما برخی نام‌های دیگر:

۲۶ . عبیدالله بن عبدالله بن جعفر: ابوالفرج اصفهانی به نقل از نسابه معروف‌یحیی بن حسن علوی می‌گوید: وی نیز در طف همراه امام حسین ـ علیها السلام ـ به شهادت رسید.

۲۷ . محمد بن مسلم بن عقیل‌: بنا به روایت ابوالفرج‌، به نقل از امام باقر ـ علیه‌السلام ـ قاتل وی ابوجرهم اَزْدی و لقیط بن ایاس جهنی‌بوده‌اند.

۲۸ . علی بن عقیل بن ابی‌طالب‌: ابوالفرج روایتی در باره شهادت وی در کربلاآورده است‌. وی در جای دیگری‌، به نقل از محمد بن علی بن حمزه‌، خبری درباره کشته شدن ابراهیم بن علی بن ابی‌طالب در کربلا آورده و افزوده است که در هیچ کتاب نسبی یادی از او نیافته است‌.

۲۹ . عبیدالله بن علی بن ابی‌طالب‌: خلیفة بن خیاط به نقل از «ابوالحسن‌» آورده که وی با امام حسین ـ علیه السلام ـ در کربلا شهید شد. مادر وی‌، رباب دختر امری‌ء القیس بوده است‌. گفته شده که این سخن خطاست‌، زیرا وی در یوم المذار به دست اصحاب مختار کشته شد!

۳۰ . ابوبکر بن القاسم بن حسین بن علی‌: خلیفة بن خیاط وی را نیز در جمله‌ کشتگان کربلا دانسته است‌.

برای تطبیق و نقد فیلم رستاخیز، لازم است که به بررسی دقیق واقعه عاشورا بپردازیم تا بتوانیم تحلیل درست و دقیقی انجام دهیم.

طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاه‌شماری ایرانی» واقعه کربلا به‌حساب گاه‌شماری شمسی، در تاریخ ۲۱ مهر سال ۵۹ ه.ش بوده است. تاریخ شمسی هم مانند تاریخ قمری نیست که اوقات روز تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با درآوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرف‌های مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. ما اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+- دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج کرده‌ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ایم.

۵:۴۷ اذان صبح

امام علیه‌السلام بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آن‌ها را به صبر و جهاد دعوت کرد؛ و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»

آن‌طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

حدود ۶

امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خار و بوته‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.

۷:۰۶ طلوع آفتاب

کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آن‌ها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرارداد و از حجارین ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آن‌ها او را دعوت نکرده‌اند؟ آن‌ها انکار کردند. امام نامه‌هایشان را به‌طرف آن‌ها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آن‌ها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرید و آن‌ها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهانید؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی، قد رکز بین اثنین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله… فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما درو است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.

حدود ۸

بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن‌خوان) های کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب و کوفیان سخنان مشابهی گفتند.

بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چندنفری دچار تردید شدند؛ ازجمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که درگذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

حدود ۹

روز به‌وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این‌قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی باهم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «این‌ها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکرشده.)

حدود ۱۰

بعد از تیراندازی یسار غلام زیادین آبیه و سالم غلام این زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن‌به‌تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعدازاین نبرد تن‌به‌تن، حمله سراسری سپاه امام حسین (ع) انجام شد؛ امام حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام (ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیرباران کردند و درآن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.

اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام (ع) او را دعا کرد.

گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع) حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آن‌ها حمله کردند.

حدود ۱۱

بعدازاین جملات امام دستور تک‌تک به میدان رفتن را داد. اصحاب باهم قرار گذاشتند تازنده‌اند. نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای کشته شدن باهم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد. پیرمرد زاهد بربر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است.» یک‌بار هفت نفر از اصحاب امام (ع) در محاصره واقع شدند. حضرت عباس (ع) محاصره آن‌ها را شکست و نجاتشان داد.

۱۲:۵۰ اذان ظهر

حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چون‌که نوشته‌اند امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به‌حساب تو می‌گذارم.»

حدود ۱۳

۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعدازآن ساعت شهید شدند؛ ازجمله زهیر و حر.

بعد از کشته شدن اصحاب نوبت به بنی‌هاشم رسید. اولین نفر علی‌اکبر پسر امام حسین (ع) بود البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی‌هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی‌هاشم خوانده است و بر بنی هاشم گران آمد. دسته‌جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آن‌ها را آرام کرد. فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید به خدا پس‌ازاین هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»

حدود ۱۴

۲۸ نفر از مردان بنی‌هاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع) ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از کشتگان نوه ابولهب بود.

عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عزم کردند تا دونفری به قلب دشمن بزنند و آخرین سواری را باهم انجام بدهند. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس دلاور در محاصره کشته شد.

پس از شهادت حضرت عباس (ع)، امام (ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»

حدود ۱۵

امام (ع) به‌طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره‌پاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل‌بیت، کودک شیرخواره او (یعقوبی می‌گوید: در همان روز به دنیا آمده بود اما بقیه چنین نمی‌گویند) توسط تیر حرمله کشته شد. امام (ع) رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی. این را در مقابل چیزی قرار بده که برای ما بهتر است»

امام (ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام (ع) آمدند. بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.

امام (ع) در آستانه مهاجرت بود اما کسی جرئت نمی‌کرد به سمت ایشان برود. اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام برای سومین بار ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»

۱۶:۰۶ اذان عصر

وقت شهادت امام (ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: «به خدا هرگز شکسته‌ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته‌شده باشند و چون او محکم و دل آرام باشد…» گوید در این حال بود که زینب (س) دختر فاطمه به‌طرف وی آمد. درحالی‌که می‌گفت: «کاش آسمان به زمین می‌افتاد.» زینب (س) به عمر سعد خطاب کرد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» گوید: اشک‌های عمر را می‌بینم که بر دو گونه و ریشش روان بود؛ و روی از زینب بگردانید. حمید بن مسلم گوید شنیدمش که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من، بر شما خشم آرد.» گوید: آنگاه شمر میان کسان بانک زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند. بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه را فروبرد…»

حدود ۱۷؛ بعد از شهادت امام (ع )

بعد از شهادت امام (ع) عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت می‌کنند. تمام این افراد بعداً به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز می‌شود. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.

یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا می‌رسد. برای دفاع از حرم امام می‌جنگد و کشته می‌شود.

ابتدا سر را به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.

۱۸:۴۹ اذان مغرب

کشتگان لشگر کوفه را جمع می‌کنند. تعداد این افراد ۸۸ نفر است.

داستان این‌طور تمام می‌شود که درحالی‌که عمر سعد دستور جماعت نماز مغرب را می‌داده سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چراکه من بهترین مردمان را کشته‌ام!»

آن‌ها چندنفر بودند؟

معروف است که در کربلا ۷۲ نفر شهید شده‌اند. این رقم معمولاً وقت خواندن مقاتل با اعداد و اسامی موجود در متن جور درنمی‌آید؛ مثلاً دیدیم که ۵۰ نفر در حمله اول شهید شده‌اند، ۲۸ نفر هم از بنی‌هاشم، به‌علاوه بریر و مسلم و حبیب و سعید و حر و زهیر. همین‌ها جمعش بیشتر از ۷۲ است. بعضی تواریخ قدیمی هم اعداد دیگری دارند. مثلاً مسعودی تعداد شهدا را ۸۷ نفر می‌گوید (مروج الذهب)، یعقوبی ۱۰۵ نفر (تاریخ یعقوبی) و بلاذری ۱۰۰ مرد می‌گوید (مجمع الانساب).

یک‌راه این است که بیاییم و تمام اسامی ذکرشده در منابع را کنار هم بگذاریم. نخستین بار این کار را کسی در قرن سوم انجام داد که در آن ۱۰۸ اسم فهرست شده. کسی به اسم فضیل بن زبیر، رساله‌ای نوشت با عنوان: «تسمیه من قُتِل مع الحسین بن علی (ع)» محققان جدید، این رقم را تا ۱۲۰ اسم رسانده‌اند. حالا برگردید به آن خبر کشته شدن حدود ۵۰ نفر از اصحاب در حمله اول. ۱۲۰، جمع همین عدد و ۷۲ است. پس ممکن است رقم ۷۲، شمار شهدایی باشد که بعد از حمله و تیرباران اول به شهادت رسیده‌اند و جنگشان به‌یادماندنی‌تر بوده.

احتمال دیگر، توجه به این خبر است که عمر سعد وقتی در روز ۱۲ محرم لشگر خود و اسرا را از کربلا حرکت داد، دستور داد ۷۲ سر را به نیزه بکنند بیاورند. قاعدتاً در اینجا هم کوفیان سرهای افراد معروف و مشهور را با خود آورده‌اند و سرهای افراد غیر مشهور برایشان ارزش نمایشی نداشته است.

احتمال سوم به خاصیت خود عدد ۷۲ برمی‌گردد. این عدد، از قدیم‌الایام نشانه کثرت بوده. حافظ می‌گوید: «جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه». یا حدیثی متواتر هست که پیامبر (ص) فرمود: «امتش ۷۲ فرقه می‌شوند که فقط یک فرقه از آن‌ها ناجیه هستند.» شاید یک دلیل تأکید بر عدد ۷۲ شهید هم همین باشد.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه