خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی قضاوت (yargi) + عکس
در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی قضاوت را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم، با ما همراه باشید.

در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی قضاوت را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم، با ما همراه باشید. این سریال به نویسندگی سما ارگنکون (Sema Ergenekon) و کارگردانی علی بیلگین (Ali Bilgin) در ژانری جنایی پلیسی عاشقانه ساخته شده است. این سریال از ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۲۳ از شبکه جم سریز به صورت دوبله فارسی پخش می شود.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Kaan Urgancıoğlu (Ilgaz), Pınar Deniz (Ceylin), Hüseyin Avni Danyal (Metin), Uğur Polat (Yekta), Mehmet Yılmaz Ak (Pars), Ali Seçkiner Alıcı (Zafer), Arda Anarat (Çınar), Ece Yüksel (İnci), Zeyno Eracar (Gül), Uğur Arslan (Eren), Onur Durmaz (Engin), Başak Gümülcinelioğlu (Neva), Pınar Çağlar Gençtürk (Aylin), Onur Özaydın (Osman), Özlem Çakar (Makbule), Zeynep Atılgan (Parla), Beren Nur Karadiş (Defne).
خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی قضاوت
ایلگاز با مادرش درد و دل میکنه و میگه بابامم مرد البته زنده ست ولی تو دلم کشتمش و گریه میکنه. دادستان دریا پیش رضوان و اوزگه میره و میپرسه که دادستان پارس و دادستان ایلگاز کجان؟ آنها احظار بی اطلاعی میکنن. آدم مردان به چینار میگه با امشب یا فردا راه میوفتیم نترس فقط به یه چیزی سفت بچسب سپس وارد یه کانتینر میشه و در را به رویش میبندن. دوست سردار به یکتا زنگ میزنه و گزارش لحظه به لحظه میده.
عثمان به دفتر یکتا رفته و میگه وکالتمو بهت میدم آیلین نمیخواد از خر شیطون پایین بیاد حضانت دخترمو هم میخوام. یکتا قبول میکنه و میگه پس باید از زندگی خصوصیت واسم تعریف کنی سپس بهش میگه اول بهت بگم من آدم تخته گازم! یعنی ترمز و رحم ندارم فقط گاز میدم میرم جلو اگه هنوز احساسی داری و احساس میکنی دلت میسوزه واسشون میتونی همین الان منصرف بشی! فکر کن بعد تصمیم بگیر، عثمان پرونده را بهش میده که یکتا میخنده و میگه بی صبرانه منتظرم داستان ازدواجتو بشنوم!
جیلین با ذوق به خانه میره و از خانواده اش میخواد سریع لباس بپوشن تا با نشان دادن خانه اش آنها را خوشحال کند. ایلگاز به خانه میره که دفنه میره تو بغلش و میگه پیداش نکردی نه؟ آنها به داخل میرن که مقبوله درباره چینار و دور ریختن لباس هایش حرف میرنه که ایلگاز به آنها میگه اون وسایلشو جمع کرده و از اینجا رفته! دفنه میگه هرازگاهی میاد دیگه آره؟ ایلگاز میگه آره دیر به دیر یا ما پیششون میریم. بابا هم پشت سرش سوار اتوبوس شد رفت دفنه گریه میکنه و میگه بدون خداحافظی؟ بدون بوس کردن من؟
من اینجا تنها موندم تو هم که میری با آبجی جیلین! ایلگاز بغلش میکنه و میگه من هستم همیشه پیشت. متین با خودش ارن را به قهوه خانه مردان میبرد ارن میپرسه چینار اینجاست؟ متین میگه نه اومدم از مردان بپرسم ارن با تعجب میگه پدربزرگم نقش داشت؟ الان دیگه دیوونه میشن! آنها پیش مردان میرن و متین میپرسه که چینار کجاست؟ مردان میگه نمیدونم جوانه دیگه هرجایی ممکنه باشه! متین میگه تموم شد همه فهمیدن ماجرارو مردان شوکه میشه.

قسمت ۸۳ سریال ترکی قضاوت
عثمان تعریف میکنه که یه روز ساله ای پیش که رفته بودن مسافرت خواستیم بریم استخر که پسرشون پرت میشه تو قسمت عمیق استخر و میمیره از اون موقع آیلین برای سرپا شدن به دکتر میرفت و هنوزم در حال دارو خوردنه و مدارکو به یکتا میده. جیلین با خانواده اش به خانه جدیدش رفته و آنجا را بهشون نشون میده آنها میگن اینجا کجاست؟ جیلین میگه خونه ای که قراره من با ایلگاز توش زندگی کنیم با بچه! آنها میگن تو حامله ای؟ جیلین میگه نه واسه آینده گفتم، آنها خوشحال میشن.
آیلین و گل بعد از آنجا به خرید میرن تا واسه خونه جدید جیلین یکسری خرید کنن آیلین اونجا از مادرش گلگی میکنه که وقتی پای جیلین وسط باشه روشن فکر میشه و میگه بزار هرجور که دوست داره همونجوری عمل کنه! گل میگه نه اینجوری که فکر میکنی اصلا نیست! چرا اینجوری فکر میکنی؟ آیلین میگه چون دارم با چشم خودم میبینم! فقط ازت میخوام از این روشن فکریات بعضی وقتا واسه منم در بیاری و میرن. مقبوله از ایلگاز میپرسه ماجرا چیه؟ داداش متینم چیکار کرده؟ ایلگاز میگه رو جرم چینار سرپوش گذاشته! مقبوله میگه مگه میشه؟
داریم درباره داداش متین حرف میزنیمااا شاید برف قرمز از آسمون بیاد ولی متین اینکارو نمیکنه! ایلگاز میگه کرده. پارس وقتی به اتاقش میره نوا پیشش میره و میگه چیشد؟ بابا متین بلایی سر خودش آورده بود؟ پارس میگه نه ایلگاز به موقع رسید جلوشو گرفت سپس میگه تو نوا دوربین داری اینجا؟ تا من میام میای! نوا میگه تو راهرو دیدمت دادستان کمال کنارم بود نتونستم صدات بزنم زنگم زدم جواب ندادی که اومدم اینجا.
ایلگاز جلوی در خانه جدیده رفته و به ارن زنگ زده و بهش میگه اومدم اینجا تا باهاش حرف بزنم و ماجرارو بگم اومد همینجوری که دنیا روش آوار شده اوضاعو بدتر کنم! نمیدونم چجوری بگم چی بگم! ارن میگه نمیدونم چی بگم بهت داداشم فقط خدا بهت کمک کنه! ایلگاز پیش جیلین میره که او شروع میکنه با ذوق و اشتیاق برنامه های یکه برای خونه داره را برایش تعریف کردن ایلگاز با جان و دل تمام آنها را گوش میده.
ایلگاز وقتی حال خوب جیلین را میبینه نمیدونه چجوری باید ماجرارو واسش تعریف کنه و غمی تو چهره اش نقش بسته. مردان به همراه متین و ارن تو مسیر رفتن پیش چینار هستن. وقتی به اونجا میرسن کمی دور و بر را نگاه میکنن. ارن میپرسه اینجا کانتیتر زیاده تو کدومشونه؟ مردان شماره کانتینر را ارن پیدا میکنه و شکسته شدن قفلش نظرشو جلب میکنه. او با اسلحه و چراغ قوه به داخل کانتینر میره و نگاه میگنه که میگه اینجا کسی نیست! متین به دور نگاه میکنه و ساک لباس هایش را میبینه اونجاست سپس به مردان میگه این پسر کجاست پس؟ مردان خودش هم استرس گرفته و میگه نمیدونم بزار الان زنگ میزنم ببینم چی به چیه…..
نظر شما