صحبت های شبهه برانگیز مرتضی مردیها درمورد کودتای ۲۸ مرداد۳۲/آیا به زیان ایرانیان بود؟
برشی از کتاب منتشر نشده «غلطواره فکر سیاسی در ایران»، ۱۳۸۰، به قلم سید مرتضی مردیها، دانشیار گروه فلسفهٔ دانشگاه علامه طباطبایی، به نقل از کانال تلگرامی او در پی میآید:

اساساً مسلم نیست که حوادث ۲۸ مرداد ۳۲ را بتوان به درستی کودتا خواند، یا اینکه اگر هم کودتا بوده، در مجموع، حادثۀ بدی بوده باشد. مسلم نیست که این «کودتا» امریکایی بوده و به دست سازمان سیا انجام شده باشد. مسلم نیست که در جایگزینی شاه به جای مصدق، ملت ایران مغبون شده باشد. مسلم نیست که باز شدن پای امریکا به ایران پس از کودتا به زیان ایرانیان بوده باشد. اگر عکس این موارد مسلم نباشد. البته مدعایی تا این حد مخالف قول مشهور، میتواند خشمبرانگیز باشد، اما به گمان من در این باره، استثنائاً، به وجدان عامه بیش میتوان اعتماد کرد تا به گفتار مسلط روشنفکری. و گرچه عامه هم به شدت از گفتار مذکور متأثرند، اما در پس زدن موانعِ دید، توفیق بیشتری داشتهاند.
ممکن است گفته شود مأمور ارشد سی آی اِی خودش شرح ماجرا را گفته و کلیپ آن مشهور است، پاسخ این است که کمکی در این زمینه صورت گرفت، ولی شواهدی هست که کمک مالی ناچیزی بود و ترغیبی، ولی نه ابدا در حدی که بشود گفت تمام یا عمده کار طراحی و اجرا با عوامل سی آی ای بوده باشد. مأمور ذیربط بعدها برای بزرگجلوه دادن خودش در آن مساهمتِ ناچیز بزرگنمایی کرده بود.
ممکن است گفته شود امریکا خود به خطای خود اعتراف کرده است، چگونه ممکن است ما ذمه آنان را بری کنیم، پاسخ این است که، حزب دمکرات امریکا، با تحفههایی چون کارتر، خودش منشأ و مدافع برخی از این ژستهای روشنفکرانه بوده است، و بسیاری از نظرات این حزب بیشتر نظر روشنفکران چپگرای امریکایی است تا موضع کلان و عمومی مملکت امریکا. اینها میتوانند امریکا و دولت آن را از باب این گونه کنشها مورد انتقاد قرار دهند؛ ولی این به معنای اعتراف امریکا به خطا نیست، نظر بعضی از امریکاییان است. از این گذشته، چه بسا، اعتراف مذکور بیش از یک استمالت مصلحتآمیز به منظور بهبود روابط با ملتی نبوده باشد، که نزدیک نیمقرن بوده هر مشکل و مسألهای را به «کودتا» نسبت میدادهاند.
شاه بنای آن داشت که برنامۀ توسعه کشور را در کانون توجه و تلاش قرار دهد و مصدق در سودای استقلال بود. ساختن قهرمانی از مصدق، در تقابل با شاه، خطای سیاسی بزرگ سهربع قرن گذشته است. آنچه مصدق را به یک شخصیت بزرگ شبه اسطورهاى تبدیل کرد، گرایشی بود که همهچیز را در مقابله با بیگانه و نجات از استعمار (در معنای هرگونه ارتباط با خارجیان) مىدید؛ یعنی همان چیزی که جریان روشنفکری چپگرا تبلیغ میکرده و در این سه دهه معلوم شد چقدر خطا است
(بگذریم از سلطنتستیزی برخی نخبگان که آن هم مد روز شده بود.) به دست گرفتن زمام امور نفت، به عنوان مهمترین منبع ثروت ما، کار شکوهمندی به نظر میآمد، اما نه انتخاب سیاسی زیرکانهای بود، نه حتی کار اخلاقی و قانونی. فارغ از حماسهگرایی، منافع همهجانبه کشور را در بر نداشت؛ مخالفت شاه با مصدق هم، بیشتر از این حیث بود که شاه او را مانع برنامهٔ توسعه خود میدید، نه این که شاه مخالف استقلال ایران بوده باشد و از نظر حفظ منافع انگلیس یا امریکا با مصدق مخالفت کرده باشد.
برخوردهای شاه با آمریکا و انگلستان در اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه بر سر کنسرسیوم و قیمت نفت به خوبى استقلالطلبى مثبت شاه و حمایت او از منافع ایران را نشان میدهد. شاه به موازات این که از بحران اقتصادى اوایل دهۀ چهل عبور کرد و قیمت نفت هم اندک اندک فزونى گرفت، اعتماد به نفس پیدا کرد و توانست قدرى از تکیه به آمریکا و غرب فاصله بگیرد. براى نشان دادن اینکه دوستی او با غرب به منظور توسعه صنعتی است، وقتی سستی آنها را دید، به شوروی سفر کرد و قرارداد وارد کردن ذوبآهن را امضا کرد و نشان داد که با زیرکى تمام قادر است از توازن قوا میان شوروى و غرب بهره ببرد.
منبع:انصاف نیوز
نظر شما