دانلود قسمت ۵۷ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۵۷ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت پنجاه و هفت
علاقمندان به تماشای سریال ناریا می توانند قسمت ۵۷ سریال ناریا را به کارگردانی جواد افشار از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنند.

سریال «ناریا» به تهیهکنندگی محمد مصریپور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسولپور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت پنجاه و هفتم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.
بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.
خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیدهای تلاش میکند که میتواند ایران را به جایگاه ویژهای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری میکنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومتجو عاشق هوژان میشود و...
دانلود قسمت ۵۷ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۵۷
ستاره به همراه خانوادهاش در حال صبحانه خوردن هستند که یک دفعه زنگ خانهشان به صدا در میاد. اون وقتی میره پای آیفون با دیدن چهره سامان حسابی شوکه میشه و جا میخوره مادرش میره پیشش و ازش میپرسه که چی شده؟ ستاره بهش میگه بیا اینجا اینو نگاه کن ببین تو هم میبینیش! او با دیدن سامان جا میخوره بهش میگه این همون سامانه؟ ستاره تایید میکنه که مادرش میگه بزار الان زنگ میزنم به پلیس اما ستاره میگه نمیخواد میخوام برم باهاش حرف بزنم او میره تو حیاط و بهش میگه اینجا چیکار داری؟ واسه چی اومدی اینجا؟ پشت سر ستاره مادر و پدرش هم میرن. سامان بهش میگه اومدم حالتو بپرسم و بهت بگم که پدرت آدم خطرناکیه ازش فاصله بگیر تا الان فکر کنم فهمیده باشی که هروئینا کار من نبوده! ستاره نمیذاره حرفشو تموم کنه و بهش میگه ساکت شو درباره پدر من اینجوری حرف نزن! سامان بهش میگه از مردی که به خاطر یه تیکه زمین همچین بلایی سر خانوادهاش میاره باید ترسید هر کاری ازش برمیاد. اون کسی که اون هروئینا رو تو کیفت گذاشته بود خواستم بیام بگم که مرده منم دارم از این مملکت میرم بیرون مراقب خودت باش!
مادر ستاره بهش میگه کجا؟ فکر کردی میتونی هر کاری که خواستی بکنی بعد بذاری بری! این دنیا داره مکافاته یه روزی گردن خودتو میچسبه سامان میگه چرا فکر کردی من زندگی خوبی دارم؟ من هر روزم بدتر از دیروزه بعدشم میدونم که ستاره منو میبخشه چون عاشقمه، ستاره خودشو جمع و جور میکنه و میگه نه اصلاً هم بهت دل ندادم و از اونجا میره که ستاره به دنبالش میره و تو کوچه رفتنشو نگاه میکنه. سامان به مستانه زنگ میزنه و بهش میگه کجایی؟ باید ببینمت کارت دارم او میگه تو چرا همیشه به جای سلام و احوالپرسی میری سراغ اینکه ببینی کی کجاست؟ سامان عصبی میشه و بهش میگه کجایی؟ مستانه ازش میپرسه برای چی؟ سامان میگه باید ببینمت کارت دارم مستانه میگه بیا آتلیه سامان میگه مگه اونجا الان بازه؟ مستانه میگه هماهنگ کردم. عماد و سید رفتن به آگاهی فیلم دوربینهای مداربسته را نگاه میکنند که با دیدن چهره سامان عماد ازش میخواد تا پلاک ماشینو برداره و ردشو بزنن تو سطح شهر آنها قبول میکنند. هوژان وقتی به هوش میاد سعدیه و فواد به همراه استادشو میبینه و ازش میپرسه که اینجا چه خبره؟ چی شده؟
استادش میگه فعلاً استراحت کن حالت که خوب شد همگی میریم دفتر من و اونجا همه چیزو واست تعریف میکنم اما هوژان میخواد تا همان جا بهش بگن. سعدیه بهش میگه منو فواد از شاگردهای استاد بودیم بهمون گفته بود از تحقیق پنهانیت و ما هم تونستیم تحریمهارو دور بزنیم و چیزهایی که لازم داشتی و جور کنیم هوژان نمیدونه تو اون وضعیت باید خوشحال بشه یا ناراحت. مادر ستاره زنگ زده به سرگرد عماد تا به اونجا بیاد وقتی عماد از راه میرسه اونا قضیه رو واسش تعریف میکنن عماد بهش میگه ازت میخوام هرچی که بهت گفت و بهم بگی اون میگه انقدر شوک زده شده بودم که چیزی به خاطر ندارم. عماد ازش میخواد تا هر وقت هر چیزی به خاطر آورد سریعاً به او خبر بده. ستاره میگه الان یادم افتاد که بهم گفت داره از مملکت خارج میشه عماد میگه پس یا باید قاچاقی بره یا باید با مدارک جعلی از مملکت خارج بشه.
ستاره میگه من کسیو که مدارکو واسه سامان جعل میکرد میشناسم میدونم کجاست عماد میگه چرا اینا همون اول نگفتی؟ ستاره میگه میترسیدم به جرمم اضافه بشه سپس آدرس دقیقو برای عماد مینویسه. با رفتن عماد زهره به اونجا میاد که ستاره با دیدنش خوشحال میشه. عماد به اون آدرس میره که از اون مرد میخواد درباره سامان بهش بگه او به خاطر مستانه حسابی از سامان عصبانیه و شروع میکنه به بد گفتن از سامان و میگه ناموس دزده! مستانه منو ازم گرفت. عظیم رفته دنبال سامان و اونو میرسونه به کافه که میخواست بره. او بهش میگه امکان داره دیگه همو نبینیم اون کیف پولی که امانت پیشت هست مال خودت نوش جونت و از اونجا میره. سامان میره داخل کافه و به همه میگه که تعطیله خسرو همه رو بیرون میکنه و از سامان میپرسه که چی شده صورتت؟ او بهش میگه کسی نیست آنها با همدیگه کمی صحبت میکنند که سامان میفهمه خسرو همون مهره اصلی بازی همون کاربر ۱۰۳ که نمیدونستن کیه خسرو تایید میکند و میگه خیلی تلاش کردم که کنترلت کنم و عاشق نشی اما تمام برنامههای منو به هم ریختی! هانا رابط من بود با شماها. بعد از چند دقیقه صحبت کردن هانا به داخل میاد و بهش میگه من خواهر ناتنیتم سامان شوکه شده…
نظر شما