دانلود قسمت سیزدهم سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۱۳ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت سیزدهم

قسمت سیزدهم سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

دانلود قسمت سیزدهم سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۱۳ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت سیزدهم
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت سیزدهم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۱۳ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت سیزدهم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۱۳

 

سامان به هوژان زنگ میزنه و بهش میگه به خاطر از دست دادن یکی از اقواممون متاسفانه نمی‌تونم امروز به این سفر کاری بیام او بهش تسلیت میگه و ازش می‌خواد تا اونو شریک غم خودش بدونه سپس بهش میگه بعداً در اسرع وقت با همدیگه یه قرار دیگه می‌ذاریم. هوژان تو کارخونه به فرامرزی میگه بیاد اتاقش او اونجا ازش می‌پرسه که تو گوشی منو هک کردی؟ فرامرزی جا می‌خوره و بهش میگه مگه آخه آدم گوشی کسی که دوسش داره را هک می‌کنه؟ هوژان بهش میگه مگه شما منو دوست دارین؟ او تایید می‌کنه که هوژان بهش میگه پس از این به بعد نداشته باشین می‌تونین از این به بعد بدون اینکه منو دوست داشته باشین اینجا کار کنین؟

 

فرامرزی سکوت می‌کنه که هوژان بهش میگه من اگه یه شخصی کاربلد پیدا کنم قطعاً شمارو اخراج می‌کنم با این اوصاف با این شرایط به کار کردنتون اینجا ادامه میدین؟ فرامرزی میگه من از وضعیتی که هست راضیم و کار می‌کنم هوژان بهش میگه بده سر کارش. تو ارمنستان توی کافه شفیعی با دو نفر قرار داره که شفیعی ازشون می‌پرسه کار من از کی شروع میشه؟ آنها بهش میگن از وقتی بری تهران شفیعس جا می‌خوره و میگه قراره تو تهران کار کنیم؟ اونا بهش میگن شش ماه اول آره باید برین تو همون کارخونه ناریا که کار می‌کردین ما یه سری آزمایش‌ها داریم واسه قطعات که می‌خوایم اونجا انجام بدین هم برای کارخونه خوب میشه هم برای ما شفیعی بهشون میگه اگه من موفق نشدم که برگردم به اونجا چی؟ باید چیکار کنم؟ یا اگه نتونستم به این لیست سوالاتی که واسم نوشتین جواب بدم چی؟

اونا بهش میگن انرژی منفی ندین اگه بخواین انجام بدین میشه، یک ماه دیگه براتون یه ایمیل می‌فرستیم تا دوباره با هم دیدار داشته باشیم و درباره عملکرد این یه ماه با هم صحبت می‌کنیم سپس ازش می‌خواد تا رسید مبلغ پرداختی که انجام دادنو امضا کنه و بعد از امضا کردن شفیعی اونا از اونجا میرن. یه نفر اونا را از دور زیر نظر داره. هوژان تو کارخانه با فهیمه صحبت می‌کنه و میگه مرتیکه عوضی زل زده تو چشام و بهم میگه که دوستم داره! فهیمه میگه کی؟ او میگه فرامرزی فهیمه لبخند می‌زنه و می‌گه مگه دوست داشتن جرمه؟ هوژان بهش میگه که گفتم بهش دوسم نداشته باشه جوری خوردش کردم که هر کس دیگه‌ای بود دیگه روش نمی‌شد اینجا کار کنه فکر می‌کنی چه ری اکشنی نشون داد؟ فهیمه میگه مگه چی گفتی؟ هوژان میگه بهش گفتم اگه یه فردی لایق‌تر کار بلد پیدا کنم ۱۰۰٪ اخراجت می‌کنم می‌خوای با این وضعیت اینجا کار کنی یا نه؟ برگشت گفت از وضعیتم راضیم و کار می‌کنم حساس می‌کنم یه ریگی به کفششه! افسانه به گفته سامان میره به کافه اونجا وقتی میره طبقه بالا سامان بهش میگه دیگه انقدر جرات داری که سرخود یه سری کارا انجام میدی؟!

 

افسانه میگه من کاریو کردم که بهم گفتی سامان باهاش درباره رفتنش خونه جهان حرف می‌زنه و وقتی عصبانی می‌شه سیلی تو صورتش می‌زنه و بهش میگه با این کار تو می‌دونستی جهان دیشب سکته کرد و مرد؟ افسانه شوکه شده و با چشمانی اشکی بهش نگاه می‌کنه سپس میگه همون کاریو کردم که بهم گفتی سامان میگه من ازت خواستم قبلش بهش زنگ بزنی! افسانه میگه زنگ زدم ولی جواب نداد خواستم با این کار بیشتر بترسه ازت که حرفی به زنش نزنه نمی‌دونستم اینجوری میشه و گریه می‌کنه که سامان میگه حالا تو یه قتل مرتکب شدی از این به بعد باید بیای تو تیم من و واسه من کار کنی الانم از اینجا برو هر وقت خبرت کردم میای. شب پلیسا به همان قهوه خونه‌ای که عبدالله پاتوقشه میرن بعد از کمی پرس و جو میره سر میز عبدالله بهش میگه قراره یه بسته واست بیاد هر وقت اومد باید خبرم کنی و اطلاع بدی اون بهش میگه از کجا معلوم بیاد دست من؟ اون میگه میاد مطمئن باش هیچ کسی به جز تو جرات اون بسته رو نداره بعد از چند دقیقه عبدالله با افرادش می‌خوان به اون پلیس حمله کنند با چاقو تا عبدالله فرار کنه که مامورین جلوی در عبدالله را گیر میندازن نوچه‌هاشو هم می‌گیرن.

از طرفی خانواده عمو دانیار به خونه مادر هوژان رفتن تا درباره کارخانه صحبت کنند و مزه دهن هوژان را برای پسرشون بفهمن هوژان آب پاکیو می‌ریزه دستشون که کاملاً مخالف هستش که آنها بعد از خوردن شام از اونجا میرن. فردای آن روز مراسم خاکسپاری جهان برگزار شده کتایون و دخترهاش در حال زجه و گریه زاری هستند یه نفر از پشت سر میره پیش سامان و بهش میگه باید حرف بزنیم سامان میگه باشه واسه بعداً او بهش میگه بعداً برات گرون تموم میشه آنها میرن به دور از جمعیت و او بهش میگه که جهان مدارکی علیه تو جمع کرده انگاری چند بار می‌خواستی بکشیش حتی احتمال میدم این مرگشم کار تو باشه! فردا واست زمان و مکان قرارو می‌فرستم وقتی اومدی درباره دهن باز نکردن من حرف می‌زنیم. هوژان به سامان زنگ میزنه و میگه فردا باید بیام یه سر تهران اگه مایلین قرارمونو بذاریم واسه همین فردا سامان قبول می‌کنه و دنبال اون مرد راه میفته. او توی کوچه خلوت جلوش می‌پیچه و ماشینشو داغون می‌کنه سپس خودشو کتک می‌زنه و میگه دفعه آخرت باشه جلوی من سبز میشی و از اونجا میره….

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه