خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. 

خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال طوبی

پریزاد قتی به مخابرات زنگ می‌زنه بهش میگن که به خاطر دستور صاحب خط اجازه وصل به ایرانو نداریم پریزاد که می‌فهمه زیر سر خود شیثه به هم می‌ریزه. روز برگشت طوبی و فخرالدین به عراق فرا میرسه دیبا ازش خواهش می‌کنه که پریزادو بیاره و بهش چمدونی میده و میگه این مال پریزاده بده بهش خوراکی‌هاییه که دوست داره. وقتی به عراق برمی‌گردن فخرالدین تو کلبه‌ای با حاج فتاح قرار می‌ذاره و با هم درباره عراق که کودتا شده حرف می‌زنه. تمام اعضای حزب توی جلسه جمع شدند و اسامی کسانی که به حزب خیانت کردن را می‌خونن و دونه دونه اونا را از بین بقیه بیرون می‌کشند تا سلاخی کنند. مادر ضیاء و پریزاد پای تلویزیون نشستن از طرفی طوبی هم پای تلویزیون نشسته و دعا می‌کنند که اسم شیث، ضیاء یا فخرالدینو نیارن. اسامی تموم میشه و همگی نفس راحت می‌کشن و خدا را شکر می‌کنند.

شب ضیاء به همراه پدرش شیث به خانه میرن که مادر ضیاء با دیدن چهره رنگ رو رفته ضیاء جا می‌خوره و میگه چی شده پسرم؟ و از شیث می‌پرسه که چه اتفاقی افتاده اون میگه هیچی پاپیچ نشو فقط یکم خسته‌ایم. ضیاء به اتاقش میره که پریزاد بهش میگه چی شده عزیزم؟ چرا انقدر به هم ریخته‌ای؟ او هرچی می‌پرسه ضیاء هیچی نمیگه که پریزاد میگه با این سکوتت داری منو می‌ترسونی ضیاء بالاخره حرف می‌زنه و میگه از داخل حزب کسانی که به حزب خیانت کرده بودن را کشیدن بیرون و سپردنشون دست بقیه تا آنها را بکشند اونا دوستای من بودن و شروع می‌کنه به گریه کردن که پریزاد میگه تو که کاری نکردی! ضیاء میگه من جوخه بودم هنوز صدای التماس کردنشون تو گوشمه! و قیافشون از جلوی چشمام کنار نمیره و می‌شینه رو زمین و شروع می‌کنه به گریه کردن پریزاد سعی می‌کنه آرومش کنه اما موفق نمی‌شه.

او کابوس می‌بینه و نمی‌تونه اصلاً بخوابه پریزاد او را از خواب بیدار می‌کنه و بهش آب میده. فردای آن روز حاج فتاح تو کارخونه با فخرالدین دیدار می‌کنه و بهش میگه اوضاع خیلی قمر در عقربه باید با خانوادت بری ایران برای کسانی که ایرانین ولی مقیم عراق هستند اتفاقای خوبی نمی‌افته! فخرالدین میگه خودم نمی‌تونم برم اینجا مملکتمه ولی خانوادمو می‌فرستم برن. تو خونه وقتی فخرالدین با طوبی تنهاست ضیاء به فخرالدین زنگ می‌زنه و باهاش تو خونه حله قرار می‌ذاره. اونجا ازش می‌خواد که بهش کمک کنه و اتفاقی که براش افتاده را واسش تعریف می‌کنه سپس میگه جون پریزاد اینجا در خطره و بهش میگه به کمکت احتیاج دارم با طوبی بفرستش بره ایران تا از اونجا کارای پروازش به فرانسه را انجام بدی منم تا اون موقع تمام تلاشمو می‌کنم که از حزب بیام بیرون اگه هم نتونستم میرم فرانسه اونجا همدیگرو می‌بینیم.

فخرالدین وقتی به خانه میره رای طوبی تعریف می‌کنه او خوشحال میشه و میگه بهترین فرصته که به ایران بریم. فردای آن روز ضیاء مدارک پریزاد را به فخرالدین میده و او بلیط پرواز می‌گیره وقتی بلیط پرواز را و مجوز خروج از کشور پریزاد را به طوبی میده آنیه از پشت پنجره آنها را می‌بینه و با دیدن چمدون تو دست طوبی تو  فکر میره که چی تو سرشون هست و با به هم ریختگی تو اتاقش مینشینه‌...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار