خلاصه داستان کامل قسمت نهم سریال نجلا ۲

در این مطلب از سایت پایگاه خبری صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت نهم سریال نجلا 2 را می خوانید. این سریال یکی از پربیننده ترین سریال های اربعین در سال 1399 است که به واسطه موضوع و بازی خوب حسام منظور در نقش عبد دشتی توجه همه را به خودش جلب کرد. این سریال هر شب ساعت 20:45 دقیقه از شبکه 3 سیما پخش می شود.

عبد و عطا در خانه حیاط خانه خوابیده اند و با هم حرف می زنند و عبد بابت حال و روز این روز هایش گله مند است که عطا سر به سرش می گذارد و عبد او را از روی تخت به پایین پرت می کند و خودش می خوابد.
نجلا در حیاط نشسته است که شیرین به حیاط می رود و حالش را از او می پرسد که او می گوید از وقتی که عبد آمده در هول و ولام و اصلا یه جوریم که شیرین آرامش می کند و می گوید تو جنس دوست داشتنتو بلد نیست و هر کسی یه جوری ابراز می کند. شیرین ادامه می دهد که من اگر روزی یک بار عطا رو فوش ندم انگار که دوستش ندارم و فکر می کنم جنس دوست داشتن شما نوشتنیه… گفتنی نیست و بهتر است او دفتری که هر روز توش می نویسی رو بدی عبد بخونه که نجلا مقاومت می کند اما شیرین دنبالش می کند تا دفتر را ازش بگیرد و به عبد بدهد.
حسین با پسر بچه های دیگر بازی می کنند و عمه سلمه هم نزدیکشان است تا هم کنار شیخ ابراهیم و عبد باشد و هم مراقب حسین باشد.
عمه سلمه با عبد حرف می زند و می گوید آخر هفته عقد شیرین و عطا را هم راه بیاندازیم که یکی از دوستان حسین به او اسلحه می دهد و حسین شلیک می کند و عبد به سرعت به سمتشان می رود که یک بچه دیگر زخمی شده و او را به سرعت به بیمارستان می برند.
سر دسته کسانی که اسلحه بین مردم پخش کرده اند سر زیر دستانش داد و بیداد می کند و می گوید چرا این جور کردید و دست بچه اسلحه دادین اگر بمیرد پای کمیته به این جا باز می شود.
عبد و نجلا در محوطه بیمارستان نشسته اند که نجلا می گوید اگر بر نمی گشتی به یک سال نشده من دق می کردم که عبد هم شروع به حرف زدن می کند که نجلا می گوید کاش همیشه همینجوری بمونی و به داخل بیمارستان می رود تا برای عبد قرص ببرد.
نجلا به داخل بیمارستان می رود که دو نفر از کسانی که در آبادی تفنگ پخش می کنند و به سراغ بچه آمده اند را می بیند با آن ها بحثشان می شود که عبد به داخل می رود و نجلا را می بیند که تو گوش یکی از آن ها سیلی زد و عبد خودش را دخالت می دهد که آن مردی که سیلی خورده بود روی آن ها اسلحه می کشد اما همراهش او را می برد.
بعد از رفتن آن ها عبد و نجلا با هم حرف می زنند که عبد سر به سر نجلا می گذارد و او می رود تا برای عبد قرص ببرد که سرش خوب شود.
عطا به مغازه شیرین رفته اما شیرین او را راه نمی دهد و می گوید هر وقت مزاحم منو زدی بیا…
عطا به سمت آرایشگاه رفته و شاگرد آن جا را می بیند که در حال دیدن فیلم بزن بزن است و شروع به حرف زدن می کند و می فهمد خود او مزاحم شیرین است که شروع به کتک زدن او می کند و او را به مغازه شیرین می فرستد تا برایش نوشابه بگیرد و خودش از دور آن ها را نگاه می کند که شیرین قربان صدقه اش می رود.
مصطفی با شیخ ابراهیم درباره وضعیت محل و رئیس خراب کار ها حرف می زنند و او حال عباس را می پرسد که شیخ می گوید خبری نداریم و عباس ممنوع کرده که بهش زنگ بزنیم.
عدنان از شخصی به اسم کاظم بازجویی می کند اما او هیچ نمی گوید تنها سکوت کرده است.
بعثی ها در خیابان با ماشین می روند و کسانی که مدنظرشان است را دستگیر می کنند و با خودشان می برند که تعدادی آدم با صورت های پوشیده شده در محلی که آن ها می خواهند بروند کمین کرده اند و آن ها را به رگبار می بندند و کسانی که دستگیر شده اند را فراری می دهند که عدنان از دور آن ها را می بیند و می رود.
عبد در خانه موتور سازی راه انداخته است و با مشتری هایش کل کل می کند که ثریا با بچه اش به خانه می رود.
بعد از رفتن مشتری، ثریا به کنار عبد می رود و حالش را می پرسد که عبد می گوید پول ندارم که ثریا می گوید باید بریم بیرون تا رخت عروسی بخریم.
ثریا به داخل می رود و به مادرش می گوید که کاش با دایی یا مصطفی حرف بزند تا دست عبد را جایی بند کند که مادرش می گوید غرور او نمی گذارد اما ثریا در آخر راضی اش می کند تا به مصطفی زنگ بزند و به خانه شان برود.
دوستان عباس درباره او حرف می زنند که در یک نامه اسم عبد دشتی را می بینند و یکی از آن ها می گوید می شناسمش و حدس می زنم او عباس را به استخبارات لو داده و خودش به ایران برگشته است.
یکی از دوستان عباس جاسوس عدنان است و نامه ی عبد را از طریق عدنان به دست دوستان عباس رسانده و حالا درخواست آزادی اش را دارد که عدنان بهش پولی می دهد تا باز هم برایش خبر ببرد.