خلاصه داستان کامل قسمت ششم سریال نجلا ۲

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ششم سریال نجلا 2 را می خوانید: با ما همراه باشید.

خلاصه داستان کامل قسمت ششم سریال نجلا 2

در این مطلب از سایت پایگاه خبری صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت ششم سریال نجلا 2 را می خوانید. این سریال یکی از پربیننده ترین سریال های اربعین در سال 1399 است که به واسطه موضوع و بازی خوب حسام منظور در نقش عبد دشتی توجه همه را به خودش جلب کرد. این سریال هر شب ساعت 20:45 دقیقه از شبکه 3 سیما پخش می شود.

عبد خون بالا می آورد و به همراه عطا در اتاق فرمانده بعثی ها نشسته است و فرمانده بعثی ها می خواهد درباره رابطه عباس با آن ها با خبر شود اما او هیچ چیز نمی گوید که آن ها می گویند اگر حرف نزنی تو را به استغفارات می دهیم اما عبد بدون ترس می گوید نمی توانی و اگر این کار را انجام دهی تو را اعدام می کنند.
بعثی ها عطا و عبد را به سیاه چاله می اندازند به آن ها آب و غذا نمی دهند و فقط شکنجه شان می کنند که عطا کم آورده شروع به حرف زدن با عبد می کند.
بعد از مدتی حرف زدن که عطا یه سری چیز ها را لو می دهد که در سلول هایشان باز می شود و عدنان به سلول عبد می رود و آن ها را به اتاق دیگری می برد و به آن ها آب می دهد و شروع به حرف زدن درباره عباس می کند و می گوید نباید اسمی از آن ها بیاورید و بعد از مدتی که حرف می زند عطا خبری از نجلا و شیرین می گیرد که عدنان می گوید من به خاستگاری نجلا رفته بود که عبد عصبی می شود و عدنان می گوید من فکر می کردم همه چیز بین شما تمام شده و تو مردی اما الان همه کاری انجام می دهم تا آزاد شوی…
عدنان با رئیس زندان حرف می زند و می گوید که من می خواهم عبد را در چشم نجلا خراب کنم تا قهرمان زندگی اش نباشد و این جا می فهمیم که عدنان دستش با رئیس زندان بعثی ها یکی است.
نجلا در خانه به عمه اش می گوید که می خواهد به هاسپیتال برود تا کمک حال باشد که صدای در می آید و عدنان پشت در است.
عدنان به آن ها می گوید که عبد و عطا زنده هستند و عکسی که با آن ها گرفته را نشان می دهد. نجلا عکس را می گیرد و با خوشحالی به شیرین نشان می دهد و گریه می کند.
عمه سلمه عدنان را به داخل دعوت می کند. شیخ ابراهیم با عدنان حرف می زند و او می گوید من از ارتش بیرون آمده ام و هیچ کاری ازم بر نمیاد که نجلا طلاهایش را می دهد و شیرین ازش خواهش می کند اما او می گوید باز هم کاری ازم بر نمی آید که نجلا بابت شب خاستگاری ازش عذرخواهی می کند و می گوید به پایت می افتم که به عراق بروی و کاری برای آن ها بکنی که عدنان هم قول می دهد هر کاری ازش بر آمد انجام دهد.
رئیس زندان سعی می کند از زیر زبان عبد و عطا حرف بکشد اما آن ها باز هم درباره عباس حرفی نمی زنند که رئیس زندان می گوید فردا شما را اعدام می کنیم و به سلول های انفرادیشان بر می گرداند.
ابواکرام به یکی از اسرا در زندان خرما می دهد تا به عبد بدهد که عبد نمی گیرد و می گوید آن را به عطا بدهد.
بعثی ها عطا و عبد را برای اعدام می برند که عبد با دیدن وضعیت می گوید همه چیز را می گویم و آن ها تیراندازی نمی کنند و عبد را به اتاق رئیس زندان می برند تا آدرس را بگیرند و عبد می گوید در ازای مدت زمانی که شما برای رفتن آدرس می خواهید بروید ما به سلول های خودمان برویم که او می پذیرد و شروع به حرف زدن می کند و می گوید این ورق برای نجات من و تو است و جوری حرف می زند و برخورد می کند که عبد هم دست او است.
عبد و عطا به اتاقشان می روند که عطا شروع به خوردن می کند و عطا هم می گوید فعلا آن ها را معطل کردم اما بهتر است تو کاری به این کار ها نداشته باشی…
عطا می گوید همان کسی که من بهش طناب ها را دادم ما را فروختند اما باز هم ابواکرام و خطر کرد و به ما کمک کرد اما دیگر نباید راجب فرار به کسی حرفی بزنیم.
عدنان در اتاق رئیس زندان می گوید که عبد خودش را با این برگه بدبخت کردی و حالا در بیابان آن ها را بکش و ولشان کن.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان