خلاصه داستان کامل قسمت سوم سریال نجلا ۲

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت سوم سریال نجلا 2 را می خوانید: با ما همراه باشید.

خلاصه داستان کامل قسمت سوم سریال نجلا 2

در این مطلب از سایت پایگاه خبری صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت سوم سریال نجلا 2 را می خوانید. این سریال یکی از پربیننده ترین سریال های اربعین در سال 1399 است که به واسطه موضوع و بازی خوب حسام منظور در نقش عبد دشتی توجه همه را به خودش جلب کرد. این سریال هر شب ساعت 20:45 دقیقه از شبکه 3 سیما پخش می شود.

عدنان با دو مرد دیگر در جایی نشسته اند میوه می خورند و حرف می زند که در آخر عدنان به آن ها پول و یک اسلحه می دهد.
عبد و عطا به تعمیرگاه رفته اند تا ماشین را درست کنند که عطا می گوید تا جایی که می شود باید لفتش بدهیم تا یک کلید بسازیم.
عبد شروع به کار می کند و به عطا کار بیکاری می دهد و می گوید حواست به مامور ها باشد تا من کارم را انجام دهم.
آن ها دوباره به اقامتگاه اسرا می روند و عبد به یکی از سرباز ها سیگار می دهد که بتوانند به حمام بروند و عبد آن جا با یکی از کسانی که قبلا برای فرار حفاری کرده حرف می زند و می فهمد که میان خودشان جاسوس وجود دارد.
یکی از سرباز ها عبد و عطا را می بیند و آن ها را از حمام بیرون می کند و به اتاقشان بر می گردند.
عبد یک کلید را با خودش رد کرده است و می خواهد امتحان کند و راهی به بیرون پیدا کنند که عبد در حال چک کردن است و عطا هم حواسش به بیرون است که مامور های عراقی برای بازرسی می آیند و آن ها خودشان را به خواب می زنند و بعد از رفتنشان با هم حرف می زنند.
عدنان لباس های ارتش عراق را پوشیده و خانواده شیخ ابراهیم را به یکی از دوستانش می سپارد و می گوید من امشب می روم.
عده ای برای انجام عملیات آماده شده اند و شروع به تیراندازی می کنند که نیرو های کمیته نیز از طرف دیگر آن ها را رصد می کنند و عدنان را در میان آن خرابکار ها نیز است که کمیته ای ها بر سرشان می ریزند اما عدنان با موتور فرار می کند.
عبد هم چنان در تعمیرگاه مشغول ساختن کلید است که یکی از سرباز ها آینه ای که او مقابلش گذاشته را بر می دارد و می رود.
عدنان که زخمی شده به همان همراهش می گوید باید زودتر بروم تا در ایران دستگیر نشوم اگر نه شیخ و نجلا همه چیز را می فهمند.
نیرو های بعثی برای سرشماری رفته اند که بعد از تمام شدن کارشان عبد و عطا را به تعمیرگار می برند و وقتشان که تمام می شود آن ها را به زندان بر می گردانند و در جیب عبد مجسمه هایی با خمیر نان درست می کنند و شروع بررسی کردن آن می کنند که عبد با حال بد نگاهشان می کند و سر جایش می نشیند.
عطا به داد عبد می رسد و با هم از آن جا رد می شوند و به اتاقشان می روند. عبد می خواهد کلید را امتحان کند که عطا سعی می کند جلویش را بگیرد اما عبد می گوید من این جا بمون نیستم و شروع می کند به امتحان کردن که بعثی ها می آیند اما سرباز سلول رو به رویی به آن ها کمک می کند و کلیدی که بیرون افتاده را لو نمی دهد که فردا صبح عطا آن را بر می دارد.
شیخ ابراهیم با یکی از دوستان کمیته ای عبد درباره ازدواج عدنان و نجلا حرف می زنند و او می گوید که عبد مثل برادرم بود اما نجلا هم مثل خواهرمه و باهاش حرف می زنم تا ازدواج کند.
ثریا می خواهد ننه عبد را با خودش به خرمشهر ببرد که او می گوید دلم می خواهد وقتی عبد آمد خودم در را برایش باز کنم و ثریا به اتاق می رود که نجلا از راه می رسد و داخل می شود و با هم مشغول رو بوسی هستند که ثریا باز هم می آید و شروع به حرف زدن و زخم زبان زدن می کند که نجلا هم از حرف هایش خسته می شود و می گوید من هم سوختم اما او می گوید مصطفی به ما گفته که تو می خواهی ازدواج کنی و کاکو منو گول زدی تو از اول هم برادر منو نمی خواستی و با چشم های گریان به اتاق می رود که نجلا هم می رود.
نجلا در خانه در دفترش می نویسد، حرف های عبد را به خاطرش می آورد و گریه می کند.
بعثی ها همه اسرا را برای شکنجه به حیاط برده اند. عبد و ابواکرام با هم درباره فرار حرف می زنند که عبد به آن ها می گوید من اهل فرار نیستم و می رود. شب عبد عطا را بیدار می کند تا کلید را دوباره امتحان کند که این بار قفل باز می شود.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان