خلاصه داستان کامل قسمت دوازدهم سریال نجلا ۲
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال نجلا 2 را می خوانید: با ما همراه باشید.
در این مطلب از سایت پایگاه خبری صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال نجلا 2 را می خوانید. این سریال یکی از پربیننده ترین سریال های اربعین در سال 1399 است که به واسطه موضوع و بازی خوب حسام منظور در نقش عبد دشتی توجه همه را به خودش جلب کرد. این سریال هر شب ساعت 20:45 دقیقه از شبکه 3 سیما پخش می شود.
عمه سلیمه و نجلا در حیاط خانه نشسته اند و با هم حرف می زنند.
مردی از باجه تلفن با عدنان تماس می گیرد و خبر می دهد که قرار است مراسم ازدواج نجلا کنسل شود و عدنان می گوید خودم می دانم چرا اما تو فقط حواست به خانواده شیخ باشد.
مرد دیگری به سر قرار با عدنان می رود و به او خبری می دهد که گویا مدارکی را به ایران فرستاده شده که عدنان عصبی می شود و او را بازخواست می کند و می گوید به خاطر زن و بچه ات هم که شده باید حواست را جمع کنی…
عدنان به زندان رفته است و به رئیس زندان دستور می دهد که عباس را به اتاقش ببرد تا با خانواده اش تماس بگیرد و خبر سلامتی اش را بدهد و می گوید با استخبارات هماهنگ شده است.
ماموران بعثی به اتاق عباس می روند و او را با خودشان می برند.
ثریا به خانه شیخ ابراهیم رفته است و به داخل می رود تا با عمه سلیمه درباره ازدواج نجلا و عبد حرف بزند.
رئیس زندان با عباس حرف می زند و می گوید تو عرب نیستی و نباید عربی حرف بزنی و تنها حق داری ایرانی حرف بزنی و به او می گوید که کی تواند با خانواده اش تماس بگیرد که او بعد از کلی فکر قبول می کند.
ثریا و عمه سلیمه با هم حرف می زنند که نجلا از راه می رسد و مشغول حرف زدن هستند که عطا زنگ می زند و می گوید عباس تماس گرفته و همه به سمت مغازه شیرین می روند تا با عباس حرف بزنند.
نجلا و عمه سلیمه با عباس حرف می زنند و عباس کلی اصرار می کند که تحت هیچ شرایطی ازدواجشان را عقب نیاندازد که عدنان حرف هایشان را از پشت آن جا می شنود و عصبی می شود.
همه در آبادان بعد از قطع کردن تلفن عباس شادی می کنند و مرد ها می رقصند.
عدنان با رئیس زندان حرف می زند و می گوید که باید کاری کنی که این ازدواج عقب بیافتد و رئیس زندان به اتاق عباس می رود و سر حرف را با او باز می کند و می گوید اگر جای فلانی را لو بدهی تو آزاد می شود و بعد حرف را به عبد می رساند و می گوید که او تو را لو داد و نامه آزادی اش را خرید و از ایران رفت. عباس که حسابی از حرف های رئیس زندان شوکه شده است، در خودش رفته و نامه ای که عبد او را لو داده را نگاه می کند و هیچ نمی گوید.
منیب در تراس خانه اش نشسته و به کاغذ های درون دستش نگاه می کند و سیگا می کشد، بعد از آن به یک قهوه خونه می رود و با مردی قرار می گذارد و سریع می رود.
عبد به جهاد رفته و عبادی رئیسش می گوید چرا به خانه آن مرد رفتی و رو دل زن و بچه اش نمک پاشیدی که او می گوید من خودم یتیم بودم و این درد را می فهمم رفتم تا کمکی اگر ازم برمیاد برایشان انجام بدهم.
مصطفی آقای عبادی را بیرون می کند و خودش تنهایی با عبد حرف می زند و او را به مرخصی می فرستد تا چند روزی به کار هایش برسد و سوئیچ ماشینش را نیز به او می دهد.
عبد با ماشین به دنبال نجلا می رود که او حسابی رو ترش می کند و می گوید آخرین باریه که میای دم هاسپیتال دنبالم که عبد حالش گرفته می شود و می خواهد برود که نجلا می زند زیر خنده و به او می گوید که تو خیلی ساده ای و راحت گول می خوری که عبد می گوید تو هر چی به من بگی من قبول می کنم و بعد از کلی خنده نجلا سوئیچ ماشین را ازش می گیرد و خودش پشت فرمون می نشیند.
عبد که فکر می کند نجلا رانندگی بلد نیست و باهاش شوخی می کند که نجلا می نشیند و تا عبد می خواهد سوار شود، اجازه نمی دهد و کلی سر به سر عبد می گذارد و آخر سر سوارش می کند و با هم می روند و عبد می گوید که من تا قبل از تو از هیچ چیزی تو زندگیم نمی ترسیدم اما الان از این که تو را از دست بدم می ترسم.
نظر شما