خلاصه داستان کامل قسمت دهم سریال نجلا ۲

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت دهم سریال نجلا 2 را می خوانید: با ما همراه باشید.

خلاصه داستان کامل قسمت دهم سریال نجلا 2

در این مطلب از سایت پایگاه خبری صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت دهم سریال نجلا 2 را می خوانید. این سریال یکی از پربیننده ترین سریال های اربعین در سال 1399 است که به واسطه موضوع و بازی خوب حسام منظور در نقش عبد دشتی توجه همه را به خودش جلب کرد. این سریال هر شب ساعت 20:45 دقیقه از شبکه 3 سیما پخش می شود.

مصطفی به خانه عبد اینا رفته است و مادر عبد و ثریا با هم حرف می زنند و ثریا می گوید حالا که رئیس شدی باید دستت کاکوم رو بند کنی که او می گوید خودم به فکرش بودم به چند جا سپردم و اتفاقا الان هم جهاد دنبال نیروی فنی است و کی بهتر از عبد…
عدنان به بیمارستان رفته تا نجلا را ببیند و شروع به حرف زدن می کنند و عدنان یک انگشتر جلوی او قرار می دهد که نجلا رو ترش می کند و می گوید که عبد و خانواده اش آخر هفته مهمان خانه ما هستند امیدوارم بفهمی و انگشتر را بر می گرداند.
عدنان با حال بد به سراغ فیاض می رود و او را در آب می اندازد و باهاش دعوا می کند که چرا با نجلا در بیمارستان دعوا کرده است و رویش اسلحه می کشد که یک مرد دیگر او را آرام می کند و به داخل ماشینش می برد که او می گوید خودم داماد شیخ ابراهیم می شوم و باید عبد کشته شود.
عبد و خانواده اش آماده شده اند تا به خانه شیخ ابراهیم بروند که ثریا می گوید احمد گفته برای عروسی نمی آیم که عبد می گوید اصلا اهمیتی ندارد و باهم به سمت خانه شیخ ابراهیم می روند.
همه دور هم نشسته اند و چای می خورند که شیخ ابراهیم شروع به حرف زدن می کند و می گوید که باید بین عبد و نجلا صیغه محرمیت خوانده شود تا نوبت به مراسم عروسی برسد و خودش قند هدیه خانواده عبد را می شکند و مبارک بادا می خواند.
عبد و نجلا به همراه عطا و شیرین به دنبال خرید حلقه عروسی رفته اند و بعد از آن ۴ تایی شب به سینما می روند و فیلم می بینند و فیلم که تمام می شود به ساندویچی می روند تا غذا بخورند و حسابی می گردند و خوش می گذرونند. عبد، عطا و شیرین را می رساند و بعد به در خانه نجلا می رود و نجلا ازش تشکر می کند که عبد می گوید تو ستاره دنباله دار منی و تازه زندگی برای من شروع شده و می گوید من، تو، بچم حسین که نجلا شوکه می شود و او می گوید که چیه بهم نمیاد؟ خیلی هم میاد، حسین دشتی پسر عبد دشتی که نجلا ذوق زده می شود و می گوید حسین را هم مثل خودت مرد بار بیار …
عبد حالش طوری می شود و می گوید که همیشه روز آشناییمون رو برای ۱۰ ۱۲ تا بچمون تعریف می کنم که همان لحظه عمه سلمه می رسد و نجلا به داخل می رود که عمه کیسه ای پر از طلا به عبد می دهد و می گوید به خاک پدرت قسمت می دهم که دستمو رد نکنی و خیر پیش به عبد می دهد تا برود.
مرد عراقی مقابل خانه اش مردی را می بیند و رویش اسلحه می کشد که او فرار می کند و سوار موتوری می شود و می رود. مرد مشغول دیدن کاغذ هایی است که دخترش در خانه مضطرب است که تلفن زنگ می خورد و دوان دوان بیرون می رود و می گوید حال عمه خوب نیست.
آن ها به خانه عمه می روند و همان موتوری کمی دور تر ایستاده آن ها را می بیند…
دختر عراقی عمه اش را غرق خون در اتاق خوابش می بیند و پدرش را صدا می کند. آن ها او را به بیمارستان منتقل می کنند اما کار از کار گذشته است و او تمام می کند. پلیس ها برای بازجویی به بیمارستان رفته اند و می گویند که بازرسی ها نشان داده ماجرا دزدی نبوده و هدف اصلی قتل بوده است و یکی از همان آدم ها که به نظر می آید از دوست ها و اعضای گروه عباس بوده بیمارستان است و آن ها را از دور می پاید.
عطا در سلمونی خوابیده است که شیرین به آن جا می رود و عطا را صدا می کند.
شیرین از این که عطا با او در مغازه کار نمی کند ناراحت است و باهاش بحث می کند.
عطا برای مصاحبه به جهاد رفته است که مردی را آن جا می بیند و او می پرسد که چرا قاچاق کردی که عبد از کوره در می رود و بعد از کلی داد و بیداد از آن جا می رود که مصطفی به دنبالش می رود و راضی اش می کند که از فردا به سرکار برود و عبد هم ازش می خواهد که دست عطا را هم بند کند.
عبد و عطا به میوه فروشی می روند و خرید می کنند که میوه فروش یک هندوانه هم به او می دهد و عبد به خانه شیخ ابراهیم می رود و کنار نجلا هندوانه می خورند که عمه سلمه می آید و حرف عروسی را به میان می کشد و می گوید باید برای خرید عروسی بروید که نجلا می گوید من نه لباس عروس می پوشم و نه به آرایشگاه می روم که عبد جا می خورد و به بهانه هندونه دادن به مرغ ها آن ها را تنها می گذارد که عمه سلمه آب پاکی را روی دست نجلا می ریزد که اگر بخاطر این پسر با این همه سختی لباس عروس نپوشی ازت نمی گذرم.
نجلا مقاومت می کند و می گوید که سن بچه من بالاس و همه بهم نی خندن اگر این کار را بکنم که در آخر عمه سلمه موفق می شود او را راضی کند و بعد از کلی خندیدن به داخل خانه می رود.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان