خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت

در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم، با ما همراه باشید.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت

در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم، با ما همراه باشید. این سریال به نویسندگی سما ارگنکون (Sema Ergenekon) و کارگردانی علی بیلگین (Ali Bilgin) در ژانری جنایی پلیسی عاشقانه ساخته شده است. این سریال از ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۲۳ از شبکه جم سریز به صورت دوبله فارسی پخش می شود.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Kaan Urgancıoğlu (Ilgaz), Pınar Deniz (Ceylin), Hüseyin Avni Danyal (Metin), Uğur Polat (Yekta), Mehmet Yılmaz Ak (Pars), Ali Seçkiner Alıcı (Zafer), Arda Anarat (Çınar), Ece Yüksel (İnci), Zeyno Eracar (Gül), Uğur Arslan (Eren), Onur Durmaz (Engin), Başak Gümülcinelioğlu (Neva), Pınar Çağlar Gençtürk (Aylin), Onur Özaydın (Osman), Özlem Çakar (Makbule), Zeynep Atılgan (Parla), Beren Nur Karadiş (Defne).

خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت

ایلگاز و ارن به دانشگاه رفتن و استاد اونجا با دیدن سوالات میگه درسته این مهر زیر سوالا واسه اینجاست ولی من همچین چیزی تنظیم نکردم! توجه و مروه و پارلا پیش چینار تو پارک میرن. چینار بهشون میگه رفتین چیشد؟ توچه میگه تو خونه بوده اونجا رفت و آمد میکنه چینار میگه تو از کجا میدونی؟ توچه میگه به هوای دستشویی رفتن رفتم اتاق هارو گشتم یه جا سبد لباس کثیفارو دیدم که یک دست لباس مرد نه بود لباس های سردار بود من اونارو میشناختم مال خودش بود. چینار میگه از کجا انقدر مطمئنی؟

توچه عکسی که از لباس ها گرفته بود را بهش نشون میده و میگه این بود چینار با دیدنش میگه من گفتم این عوضی همین اطرافه! لاجین گل را به کلانتری میرسونه که او اونجا سر آیلین هم غر میزنه که چرا به من زودتر خبر ندادین؟ آیلین میگه نمیدونستم چیکار باید بکنم چجوری بهت بگم گل میگه هر اتفاقی که می افته باید بهم بگی من مادرشم! ایلگاز و ارن تو ماشین نشستن که وقتی چشمش میوفته به گل خانم ار ماشین پیاده میشه. او ازش میپرسه دادستان زنت کجاست؟ دختر من کجاست؟

و شروع میکنه به سرزنش کردنش که همان موقع خبر میدن ماشینی که دنبالش بودن را پیدا کردن تو اتوبان در حال حرکته آنها با عجله به طرف ماشین میرن و ایلگاز بهش میگه بهت قول میدم جیلینو واست پیدا کنم بیارم مامان گل و سوار ماشین میشن و حرکت میکنن. جیلین برای زندانیا ماجرای مرگ گروه قبلی را تعریف میکنه و میگه اونا هم یه جا زندانی شدن و انقدر بهشون تشنگی و گرسنگی دادن که عصبی شدن و افتادن به جون همدیگه و خودشون همدیگرو کشتن! آنها میترسن که جیلین بهشون میگه آروم باشید الان تمام دادستانی ها دنبال ما هستن اینو مطمئنم ولی تا وقتیکه اونا مارو پیدا کنن باید تحول کنیم و صبر داشته باشیم.

اون نیتش اینه که مارو بندازه به جون همدیگه باید به اعصاب خودمون مسلط باشیم.پایلگاز و ارن و پارس ماشین را تو اتوبان تعقیب میکنن بالاخره یه جا نگهش میدارن که دوتا جوان ازش پیاده میشه و میگن به خدا دیدیم ماشین همینجوری با در باز تو خیابونه و سوییچ هم روشه گفتیم یه استارتی بزنیم یه دور بزنیم باهاش همین! ایلگاز دستور میده تا خوب بازپرسی بشه ازشون.

ایلگاز به مامورها میگه سریعا صندوق را باز کنین وقتی صندوق عقب باز میشه لباس های افراد دزدیده شده را میبینن که اونجاست ایلگاز با دیدن لباس جیلین حالش بد میشه. سپس همگی به طرف اداره راهی میشن. بعد از چند دقیقه جیلین صدایی میشنوه که متوجه میشه یکی از اون زندانیها میخواسته خودشو بکشه و حلق آویز کنه که جیلین داد میزنه و میگه زورم نمیرسه بیاین کمک یه مرد دیگه میاد و با کمک جیلین اون مرد را که میخواسته خودکشی کنه را نجات میدن.

قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت

قسمت ۱۱۸ سریال ترکی قضاوت

آنها میترسن که بعد از چند دقیقه از دریچه چاقویی وارد اونجا میشه. اون مردی که اون یکی را نجات داد با دیدن چاقو به خودش حمله میکنه و روی زمین می افتد. ایلگاز با کلافگی تو اتاق ارن نشسته که او پیشش میره و گردنبندی که تو گردن جیلین بود را به طرفش میگیره و میگه این پیدا شده بود بهتره که دست تو باشه ایلگاز با یادآوری خاطراتش با جیلین از زمانیکه اون گردنبند را واسه تولدش بهش داد تا قبل از گم شدنش همه را مرور میکنه و سپس با ناراحتی به دستشویی میره. اونجا دیگه خودشو نمیتونه کنترل کنه و میشینه و شروع میکنه به گریه کردن.

پارس به اونجا میره و کنارش میشینه و سپس بهش میگه متاسفم ببخشید من باعث شدم اینجوری بشه الان درکت میکنم میدونم چه حس و حالی داری! ایلگاز از اونجا میره و پارس تنهایی گریه میکنه. شب ایلگاز و ارن به محل اون چاه و پیدا شدن اجساد میرن. ایلگاز تمام اونجارو میگرده. زیر ویلایی که اون چاه تو حیاطش بود یه سالن انبار طوری وجود داره که جیلین و بقیه اونجا نگهداری شدن. جیلین که گوشه ای نشسته و به پنجره چشم دوخته همان موقع ایلگاز از کنار پنجره رد میشه ولی متوجه نمیشه.

بعد از چند دقیقه یکدفعه جیلین میبینه که یکی از مردها کف اونجا دراز کشیده و تو خودش جمع شده. جیلین سراغش میره و صداش میرنه که میبینه خبری نیست سپس تکونش میده که میبینه زخمی شده و ازش خون میره همگی تعجب میکنن. جیلین سراغ بقیه میره و میگه شما این بلارو سرش آوردین؟ اونا انکار میکنن و میگن نه! فردای آن روز ایلگاز تو کلانتری دستور میده بگردن هرکی که خانوادگی گم شدن و کشته شدن را پیدا کنن و بیارن واسش.

جیلین و بقیه گوشه ای با ترس نشستن که یکدفعه مردی را اونجا پرت میکنن همگی شوکه میشن. ایلگاز میگه پیدا کردم! کسی که کل خانواده اش را از دست داده سپس وقتی عکسش بالا میاد همگی جا میخورن و میگن این همون خبرنگاره نیست؟ آنها شوکه شدن. بوراک در اون سالن کم کم خودشو جمع و جور میکنه و بلند میشه که جیلین با دیدنش تعجب میکنه و میگه تو؟ چجوری آخه؟ ……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی قضاوت (yargi)

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان