خلاصه داستان قسمت 38 سریال بی همگان

در این مطلب از صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت 38 سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یکربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.
در خلاصه داستان قسمت 38 سریال بی همگان می خوانید که:
پلیس ها به محل کار شاپور رفته اند و از یکی از کسبه می خوان که او را پایین به دم در بکشد، او با دیدن پلیس ها شروع به فرار میکند که پلیس ها او را داخل شرکت دستگیر می کنند و با خود می برند…
مهشید در خانه حرص می خورد و خانم برادر شوهرش او را آروم می کند ولی او اصرار داره که حتما به پلیس خبر بدن که الناز میگه بایدصبر کنیم…
کمی بعد مشتاق به داخل میره و میگه خبری از مانی پیدا نکردم ولی… از دم در کنار می رود و مهرداد در چارچوب در نمایان میشه ومیگه من می دونم مانی کجاست…
ستوان رجبی از شاپور بازجویی می کند که او حرفی نمی زنه اما در آخر با تهدید های ستوان رجبی، تو دلش خالی می شود و دیدنعکسش تو ماشین ضربه آخر را بهش می زند و می گوید آقایی به اسم ارشیا خسروی گولم زد و او ازم خواست که این کار و انجامبدم…
امیرعلی در حال کتاب خوندن است که مریم با غذا به داخل میره و میگه برای این که اذیت نشی گفتم بیام این جا و با هم مشغول غذاخوردن هستند که گوشی امیرعلی زنگ می خوره، از طرفی دیگر مریم هم عق می زنه و بدو میره…
ستوان رجبی به امیرعلی میگه که شاپور اعتراف کرده، ارشیا او را اجیر کرده بوده و بعد هم درباره رابطه اش با ارشیا سوال می پرسد وامیرعلی میگه شاید بتونید، از طریق خانم یوسفیان پیداش کنید، بعد هم برای پرسیدن حال مریم به دنبالش می رود…
مهشید با فهمیدن دزدیده شدن پسرش فقط بی تابی می کنه و میگه هر طور شده، مدارک و به گوهران بده و پسر من و پس بگیر، الناز همتمام مدت او را به آرامش دعوت می کند که گوشیش زنگ می خوره و ستوان رجبی درباره ارشیا و مانی از او سوال می کند و مهرداد میفهمه که دزدیده شدن مانی هم زیر سر ارشیا بوده…
مریم و امیرعلی در خانه با هم حرف می زنند و مریم بی تاب امیرعلی است و می ترسد که او از دست بدهد، امیرعلی سعی در آرومکردنش دارد که تلفنش زنگ می خورد و مهرداد پشت خط است، امیرعلی با شنیدن صداش روی خوش بهش نشون نمیده که مهرداد بهشمیگه که مانی رو گروگان گرفتند و ازش طلب کمک می کند، امیرعلی هم با فهمیدن ماجرا کمی آرام تر می شود و میگه بهت کمک میکنم…
پویان به جایی که مانی آن جا برده شده می رود، ارشیا هم آن جا است و از پویان می خواد حالا که کارشو کرده، زود تر ولش کنه تا برهکه پویان بی توجه به سراغ مانی میره و به یکی از آدماش می سپره که حسابی بهش رسیدگی کنه…
ارشیا دوباره به دنبالش می رود و می خواد از اون جا بره که پویان میگه طبق صحبتام با برادرم قرار شده سریعا از ایران خارج بشی وبی سر و صدا بری ترکیه، ارشیا اصرار به رفتن دارد که پویان قبول نمی کند و بی توجه به حرفاش می رود…
ریحانه خانم نگران به خانه رفته و سراغ مریم را ازش می گیرد که او میگه حالش خوب نیست و به حرف من هم گوش نمیده که بریم دکتر،بعد هم در حال بیرون رفتن است که مادرش تاکید می کنه نری یادت بره خانمت حالش بده و او را راهی می کند…
ریحانه خانم هم بعد از رفتن امیرعلی پیش مریم میره و حالش را جویا میشه که او میگه نیازی به نگرانی نیست و بعد هم سرش را رویپای مادر شوهرش می گذارد و می خوابد…
امیرعلی به سر قرار با مهندس یوسفیان رفته و با هم احوال پرسی می کنند و بعدش مهرداد سریعا سر اصل مطلب می رود و لپ تاپ رابه امیرعلی میده و میگه می خوام با گوهران معامله کنم و او دو هزاریش می افته که باید مدارک را به پلیس برساند و مهرداد میگه همهاطلاعات زمان و مکان قرار را الناز بهت میگه و او می رود…
امیرعلی به خانه رفته و مادرش میگه حالش خیلی بهتره و تازه خوابش برده، فردای آن شب هم که مریم سر حال تر شده، به امیرعلی میگهخیالت راحت و همه اش برای خستگی بوده ولی هنوز حالت تهوع داره…
مهندس یوسفیان با گوهران قرار گذاشته و الناز هم خبرش را به امیرعلی می دهد، مهرداد آماده رفتن به سر قرار شده و الناز همهمراهش است و قراره که او را تعقیب کند و اگر یک ساعت گذشت و خبری از او و مانی نشد، به امیرعلی زنگ بزند…
بعد هم کلی به الناز سفارش می کنه که کسی متوجه نشه او در حال تعقیبشان است و فاصله را رعایت کند و می رود…
کمی بعد، آدم های گوهران او را سوار می کنند و با خودشان می برند، الناز هم راه می افتد و سعی می کند فاصله اش را به خوبی حفظکند تا شک برانگیز نباشد…
کپی شد! |
مسخره ترین فیلمی بود ک دیدم فیلمنامش خیلی ضعیف بود من ک خوشم نیومد بخصوص از امیرعلی ک فقط دنبال منفعت خودش بود قسمت آخرش مسخره تموم شد حتی معلوم نشد کی قاتل واقعی اصلان بود قصه امیرعلی و الناز نباید اینطور ب پایان میرسید