خلاصه داستان سریال کنکل قسمت هفتم + دانلود قسمت ۷ سریال کنکل

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت هفتم سریال کنکل به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز پنجشنبه منتشر می شود.

خلاصه داستان سریال کنکل قسمت هفتم + دانلود قسمت ۷ سریال کنکل
صفحه اقتصاد -

شروع پخش سریال نمایش خانگی «کنکل» به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی و تهیه‌کنندگی محمد مسعود از پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه یافت. سریال «کنکل» یک سریال درام پلیسی ۱۵ قسمتی است.

خلاصه قسمت هفتم سریال کنکل

 

قسمت هفتم: ملاقات با باقرزاده

هفده ماه قبل

شاهین که به یه مهمونی مختلط دعوت شده بود وسط مراسم پلیس زنگ خونه رو میزنه، شاهین از طریق یکی از دوستاش دعوت بود و کلی وسایل مخصوص موزیک آورده بود به رفیقش میگه من به حساب تو اینا رو آوردم هیچ کدومش مال من نیست، وقتی می بینه پلیس ها خیلی پیگیر هستند بیان داخل، قرص هایی رو که آورده بود رو تو اتاق بابای پریسا که صاحبخونه بود جاسازی میکنه تا بعد به یه بهونه بیاد بردارتش. رفیقش میگه بریز دستشویی بره، اما شاهین میگه وسایل رو ببرن باید پولشون رو بدم دیگه پول اینا رو ندارم بدم من می خوام برم خارج. رفیقش میگه تو با پول خوندن می خوای بری؟ دنبال پولی؟ یکی هست با یه نفر به اسم غدیر کار میکنه خیلی پولداره اگه می خوای ببرمت پیشش قرص ها رو هم بده واسه این دختره شر درست نکن. شاهین مجبور میشه و قرص ها رو میده.

زمان حال

شاهین بهوش میاد و چند باری صدا میکنه تا خسرو میاد، ازش می پرسه منو برای چی آوردن اینجا؟ خسرو میگه بخاطر اینکه آقا غدیر رو دودر کردی.

شاهین بهش پیشنهاد میده که باهاش بره دنبال پولها اگه پیدا شد باهاش نصف می کنه اگه نبود بیارتش دوباره همینجا. اما خسرو میگه آقا غدیر شوهر ننه منه این یعنی اگه نباشه همه چیز میرسه به من. تو هر جا بری و فرار کنی آدمهای آقا غدیر اونقدر زیادن و دوستش دارن که سریع پیدات می کنن. بعد براش تعریف می کنه که چند سال پیش یه عده آدم کله گنده ریختن دفترش برای دزدی و ۳۶ تا چاقو بهش زدن، فکر کردن مرده ولش کردن ۴۲۰ تا بخیه خورد، ۷ ماه بعد آدمهاش اون چهار نفر رو تو هند پیدا کردن بردن جنگل بستن به درخت تا زیر برف و سرما یخ زدن مردن. شاهین میگه هند اصلا برف نمیاد. خسرو میگه میاد، آقا غدیر بخواد میاد.

گوهری به صابری زنگ میزنه بیا خونه ام کارت دارم.

میشا به یه بهونه ای مارال رو صدا میکنه اتاقش و از معاشرت کردن میگه و ازش می‌خواد چون بلد نیست با کسی معاشرت کنه بهش کمک کنه تا با امیر معاشرت کنه. مارال که میمونه چی بگه بهش میگه بخنده، کلا خنده همه جا جواب میده.

صابری میرسه خونه جاوید، امیر و ابی هم اونجا بودن. گوهری میگه به باقرزاده پیام دادم میگه باید نمونه کار رو ببینه، صابری میگه بقیه چی میگن؟ ابی و امیر راضی بودن با اینکار، صابری هم میگه باشه حالا که تا اینجا اومدیم بقیه اش رو هم بریم، گوهری میگه پس من و ابی می ریم یه سرک بکشیم ببینیم چجوریه. صابری میگه منم میام. بعد همگی راهی میشن.

امیر تو ماشین صابری میشینه و چشماشو می بنده، صابری می پرسه شب خوب نخوابیدی؟ امیر میگه نه خونه ابی بودم. صابری میگه تنها بودید؟ امیر میگه اگه من و ابی و مارال تنها حساب می شیم آره و دیگه نمیگه میشا هم بوده. صابری که از  آینه مدام مراقب بود حس می کنه یه ماشین تعقیبشون میکنه ، به امیر میگه اگه رئیس بهمون شک کرده باشه یقه مون کنه چی؟ امیر میگه بزن بغل. صابری ماشین رو میزنه بغل ماشینی که پشت سرشون بود هم میزنه بغل دیگه مطمئن میشن تحت تعقیب هستن.

ابی و گوهری هماهنگ می کنن که از کدوم طرف برن تا اگه طرفشون خواست فرار کنه از چند طرف بگیرنش.

امیر به صابری میگه من پیاده میشم به ابی زنگ میزنم با موتور بیاد دنبالم تو هم یکم بچرخ تا گمت کنه. امیر تو یه خیابون که می پیچن سریع پیاده میشه و صابری هم چند تا خیابون بعد نگه میداره و به بهونه خرید آب معدنی پیاده میشه و ماشینی که تعقیبش می کرد با کمی مکث رد میشه میره. صابری زنگ میزنه به امیر که یه چیزی هست بهم نمیگی یارو تا دید تو توی ماشین نیستی رفت، امیر میگه گیر نده بعدا بهت میگم.

امیر و ابی میرن مخفیگاه شمش ها،تا یه شمش بردارن تو کوله بذارن ببرن، ابی می پرسه سارا چی میگفت، اما امیر جواب درستی نمیده و میگه چیزی نمی گفت. ابی شاکی میشه که نشد یه بار ازت سوال کنم درست جواب بدی تو همه چیز زندگی منو میدونی اما نشد تو یه بار یه خاطره برای من تعریف کنی.

گوهری با ۵۰ دقیقه تاخیر میرسه سر قرار با نامزدش تو رستوران، وقتی میرسه خونه صابری بهش زنگ میزنه که بیا کارت دارم. صابری به گوهری میگه بنظرت کار درستیه فردا با امیر شمش رو ببری برای باقرزاده؟ گوهری میگه این تصمیمی بود که همه با هم گرفتیم. صابری جریان ماشینی که تعقیبش می کرد رو تعریف میکنه و میگه شاید یه چیزیه که خود امیر هم نمیدونه، کار دستمون نده یه وقت؟

آخر شب گوهری به امیر زنگ میزنه می خواهی فردا تو نیای من و ابی بریم؟ امیر میگه اگه شما می خواهید باشه، گوهری که می بینه خراب کرده میگه نه تو اگه دوست داری بیا ، امیر هم میگه پس میام.

فردا گوهری و امیر و ابی با یه ماشین میرن سر قرار، به باقرزاده پیام میدن که سر قرار هستی؟ جواب میده بله. امیر به گوهری میگه نگرانی؟ گوهری میگه آره، به محض اینکه ما الان این شمش رو بدیم به رابط فقط چند ساعت وقت داریم آبشون کنیم، اون طرف که ازش دزدیدیم الان کل بازار رو داره مثل سگ بو می کشه تا شمش ها رو پیدا کنه، پیرامون کنه دیگه با مرده فرقی نداریم. رابط به گوهری پیام میده برن تو تئاتر شهر. ابی و امیر میرن بالکن تا گوهری رو زیر نظر بگیرن. باقرزاده میاد گوهری می بینه یه خانوم ناشنوا هست، به امیر زنگ میزنه بیاد تا لب خونی کنه، باقرزاده میگه شما دنبال من نیایید مشتری پیدا شد بهتون خبر میدم. گوهری قبول نمیکنه و میگه ما باید باهات بیاییم وگرنه کلا کنسله. باقرزاده قبول میکنه و شرط میذاره که نزدیکش نباشن و با فاصله دنبالش بیان.

امیر و گوهری دنبالش میرن، به ابی هم زنگ میزنن که حواسش باشه فرار کرد بگیرتش، همینطور که دنبالش بودن بین بازیگرها قاطی میشه و باقرزاده رو گم می کنن، و بعد هم می بینند که باقرزاده مانتوش رو هم یه جا انداخته تا شناسایی نشه، ابی جلوی در بود و باقرزاده تو شلوغی از پشت ابی رد میشه میره...

کنکل

دانلود سریال کنکل قسمت ۷

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه