خلاصه داستان سریال وحشی قسمت سوم + دانلود قسمت سوم سریال وحشی

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت سوم سریال ایرانی وحشی که در روز دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ منتشر شده است را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال وحشی قسمت سوم + دانلود قسمت سوم سریال وحشی
صفحه اقتصاد -

سریال وحشی در ژانر معمایی، اجتماعی در سال ۱۴۰۳ و ۱۴۰۴ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلمنت منتشر می شود، در این سریال بازیگرانی چون جواد عزتی، نگار جواهریان، نوید پورفرج، هومن سیدی، احسان امانی، نگار مقدم، امین شعرباف، معین شاهچراغی، تورج الوند و علیرضا ثانی‌ فر، مهدی صباغی، محمد صابری و... حضور دارند.

سریال وحشی دوشنبه ها ساعت ۸ شب منتشر می شود، خلاصه داستان قسمت سوم سریال وحشی را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه داستان سریال وحشی قسمت سوم

داوود پسر بچه رو می بینه از ماشین پیاده میشه، بهش میگه تو چند روزه دنبال منی؟ پسر میگه بابابزرگم فرامرز سلطانی باهات کار داره گفت بیام سراغتون. داوود میگه نمیشناسمش چیکار داره؟ بگو خودش بیاد.پسر میگه نمیدونم بابابزرگمقلبش با باتری کار میکنه نمیتونه بیاد، داوود میگه من نه میدونم کیه نه میدونم چیکار داره اونوقت پاشم برم دست بوسیش؟ پسر میگه اگه نیای برات بد میشه. داوود میگه چی گفتی؟ پسر از ترسش میگه برام بد میشه اگه نیای ولم نمیکنه دوباره باید کل جاده رو پیاده بیام. داوود میگه بهش تلفن بزن باهاش حرف بزنم یا گورتو گم میکنی. پسر میگه تلفن نداره، باشه میرم میگم نیومدی. داوود میگه تو از کجا اومدی؟ پسر میگه از اونور جاده محلات نرسیده به پل. اسمشو هم که میگه نوید هست. داوود مجبور میشه پسر رو سوار ماشین کنه و با هم برن. توی راه بهش میگه بابابزرگت چه دل بزرگ داره که تنها میفرستت. توی مسیر پسر ضبط ماشین رو که داوود زیر صندلی گذاشته بود رو پیدا میکنه و با سماجت می خواد که درستش کنه، میگه من تو مغاره کار میکنم کارم همینه الان درستش می کنم. پسر با وسایلی که تو ماشین بود ضبط رو درست میکنه. داوود میپرسه چقدر دیگه باید برم؟ این مسیر رو من هر روز میرم اینجا خونه نیست. نوید میگه نه یه کم بری جلوتر خونه هست. داوود که واقعا ترسیده بود بهش میگه اگه اذیت کرده باشی کتکت میزنم. بعد از مسیری که نوید گفت میره و بالاخره به یه خونه میرسه. وارد خونه میشن، فرامرز که مریض حال بود به داوود میگه بیاد داخل و توضیح میده که من خیلی ساله اینجا زندگی میکنم و آمار همه رو دارم، بعد میگه از وقتی زنم مرده باهاش اینجا زندگی می کنم بعد پشت اتاق رو نشون میده که قبر زنش بوده، میگه من اینجا صندلی میذارم صبح تا شب باهاش حرف میزنم. داوود میگه درست نیست اینجا دفنش کردید، فرامرز میگه دنبال یه گچ کار می گشتم آدرس شما رو دادن منم این بچه رو فرستادم دنبال شما می خوام اینجا رو درست کنم. داوود میگه اگه همون اول به نوه ات گفته بودی توضیح میدادم که دیگه گچ کاری نمیکنم. فرامرز میگه پس فکر کردی من چیکارت دارم که کارت رو ول کردی اومدی اینجا؟ داوود میگه از کارتون سر در نمیارم. فرامرز میگه این زن هر شب میاد تو خوابم . داوود میگه کار من نیست، فرامرز میگه اگه الان شروع کنی تا عصر تموم میشه منم مثل پدرت کارمو راه بنداز. داوود میگه وسیله نیوردم. فرامرز از نوید می خواد که هر چی داوود خواست براش بیاره. داوود مجبور میشه کارو شروع کنه. وسطهای کار میگه زیر سازی رو انجام میدم دیگه سفیدکاریش بمونه فردا. فرامرز میگه مهم نیست. داوود تعجب میکنه که شما اینقدر اصرار به کار داشتی الان میگی مهم نیست. بعد از فرامرز میپرسه کی منو به شما معرفی کرده؟ فرامرز شروع به تعریف کردن گذشته اش می کنه و اینکه چی شد موتورش رو بردن اما چون شاهد نداشته نتونسته بگه که دزد کی بوده، بعد میگه شاهد خیلی مهمه. با این حرف داوود جا می خوره، میگه منظورت چیه. فرامرز میگه منظوری ندارم اما میگم آدم اگه می خواد خلاف کنه هر چی هست و نیست رو باید پاک کنه. داوود دست از کار میکشه و می ایسته، فرامرز میگه حالا وایستادی برو پشت پنجره. داوود از پنجره بیرون رو می بینه میگه خب. فرامرز میگه چی می بینی، من هر روز که بیرون رو می بینم یه چیز می بینم تو کدوم رو میخوای بدونی؟ داوود کلافه میگه برای امروز بسه از اول معلوم بود شما کار برات مهم نیست زنت هم همینطور بگو داستان چیه و مشکلت چیه؟ فرامرز میگه زیرش نمیزنی؟ زیر هرچی من دیدم. فرامرز میگه اینکه دو تا بچه رو دزدی و بعد هم کشتی؟ ملت میگن تازه تجاوز هم کردی اما من نمیگم چون ندیدم. من چیزی رو میگم که دیدم. داوود میگه چی میگی تو برو بگو ولی قبلش بگو پای منقل بودی من چند روزه خوابو خوراک ندارم بری بگی تا ثابت کنن زندگی من سیاه میشه ازم چی می خوای نکنه اونیکه تلفن می کرد هم تو بودی؟ فرامرز میگه این زمینی که داری رو بزن به نام نوه من. داوود میگه اون زمین تموم دارو ندار جد و آباد منه چرا چرت و پرت می گی؟ فرامرز میگه من تو رو کشوندم اینجا با هم حرف بزنیم و حلش کنیم. داوود عصبانی میگه برو هر کاری می خوای بکن من شده برم خودمو لو بدم اما نمیذارم دست تو به اون زمین برسه. فرامرز میگه باشه برو اعدامت میکنن. داوود میگه من چیکار کردم داشتم میرسوندمشون ترسیدن از ماشین افتادن بیرون. فرامرز میگه بگو بعدش چیکار کردی میگن بهشون تجاوز کردی. داوود کاتر رو میذاره زیر گلوی فرامرز و میگه من آب از سرم گذشته باور کن میزنم. فرامرز میگه ببخشید من اشتباه کردم . داوود میگه الان دیگه میگی، نترس سریع میزنم هیچی نمیفهمی. بعد کاتر رو آروم می بنده طوریکه فرامرز متوجه نشه و میکشه زیر گلوش. فرامرز از ترس دستشویی میکنه و داوود میگه چیه نترس نزدم بلند شو اما دفعه دیگه هم تو رو میزنم هم نوه ات رو، دیگه برام پیغوم نفرست. بعد هر چی فرامرز رو صدا میکنه جواب نمیده، تکونش میده میفته زمین. داوود شوکه میشه میاد بره سوار ماشینش بشه نوید رو می بینه اما محل نمیده، فورا میخواد از اونجا دور بشه اما پشیمون میشه میره نوید رو صدا میکنه میگه بابابزرگت داره ادا در میاره؟ یا واقعا مرده؟ من باهاش کاری نداشتم خودش یدفعه افتاد. نوید میترسه و فرار می کنه، داوود هم دنبالش میره نوید رو نمیتونه ببینه بهش میگه وایستا می خوام باهات حرف بزنم بخدا باهاش کاری نداشتم. اما نوید از اونجا دور شده بود.

داوود میره خونه و در اتاق رو به بهونه عوض کردن لباس قفل میکنه، مدارک و پولهاش رو برمی‌داره کاتر رو زیر تشک تختش کنار پنجه بوکس و قمه میذاره. به مادرش میگه دارم میرم جنوب نگران نباش هر روز بهت زنگ میزنم. مادرش میگه من نیدونم تو یه کاری کردی داوود، نکنه دوباره افتادی تو لات بازی؟ داوود میگه مادر من هزار ساله من دیگه اینکار رو نمی کنم اون مال قبلا بود. هر چی مادرش گریه میکنه که نرو اما داوود میره. تو مسیر انگشترش رو هم میفروشه و میره با اتوبوس راهی جنوب میشه و خونه عبدالرحمن اما از اون خونه رفته بود، میره پاتوق صیادها بهش میگن بره اسکله سنگی اونجا میتونه پیداش کنه. میره اونجا و همدیگه رو می بینن. بهش میگه که اوضاع کارم خوب نیست و میخوام قاچاقی برم عمان و ... تو میتونی کسی رو پیدا کنی برام. عبدالرحمن میگه خلاف کردی؟ داوود مجبور میشه بگه آره باور کن بدشانسی آوردم و یه بلاهایی سرم اومده که بگم باورت نمیشه. اما دلیلش رو بدهکاری میگه. عبدالرحمن میگه باز خداروشکر فکر کردم کسی رو کشتی بدهی حل میشه می خوای باهاش حرف بزنم از آوارگی که بهتره. داوود میگه نه من فقط باید برم. عبدالرحمن میگه یه نفر هست اما قول نمیدم بهت، فردای روزگار خانواده ات پای من نبینن دریا خطرناکه.

فردا میشه زنگ میزنه به مادرش و میگه اومدم چابهار تا نگران نشه. عبدالرحمن بهش میگه هی زنگ نزن گوشیتو خاموش کن یه وقت پیدات می کنن. بعد میگه کارت رو دارم درست میکنم برو اونور آب بعد کار کردی با من حساب میکنی. نیمه شب داوود با عبدالرحمن میرن سر قرار، داوود موبایلش رو روشن میکنه به پدرش زنگ میزنه، پدرش میگه سر شب چند نفر از آگاهی اومده بودن دنبالت، داوود میگه هر کی اومد نگو من کجام. موقع حرکت هر چی تلاش نی کنن موتور قایق روشن نمیشه، یه دفعه چندتا ماشین پلیس آژیر کشون میرسن و داوود رو می گیرن ...

سریال وحشی

دانلود سریال وحشی قسمت ۳

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه