دانلود قسمت هفدهم سریال پایتخت۷ از شبکه یک + خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت ۱۷
علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت هفدهم سریال پایتخت۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیهکنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.
بازیگران اصلی پایتخت۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند.
دانلود سریال پایتخت۷ قسمت هفدهم
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲۷۳۷۲a۲
لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت ۱۷ از شبکه اول
خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت ۱۷
هما و بهتاش باهمدیگه رفتن به زمین تمرین باشگاه پیش نقی. اونجا ماجرارو برای نقی تعریف میکنند که نقی حسابی تو فکر میره و میگه من همه جوره این پسرو سبک سنگین کردم حتی اون روز تو تهران یه دختر خوش بر و رو فرستادم سراغش تا ببینم چیکار میکنه و محکش بزنم! اون سری تو رستوران هم سنجیدمش تا ببینم اهل رشوه و زیرمیزی هست یا نه! اما از همشون سربلند اومد بیرون هما جا خورده و میگه همه اون کارا زیر سر تو بود؟ نقی میگه آره باید میفهمیدم چه جور آدمیه! بهتاش بهش میگه شما به جای اینکه اینجا بسنجینش باید میرفتین تاجیکستان و اونجا زیر نظر میگرفتینش و دربارش تحقیق میکردین اینجا که کسی اونو نمیشناسه!
من از شما یه سوال دارم چرا باید علامت کمونیستو بزنه رو سرش؟ بنز چرا آرم بنز بزرگ رو ماشیناش میزنه؟ که به همه بگه آقا من بنزم! اونم که این کارو کرده میخواسته به همه بفهمونه که من یه کمونیستم! نقی به هم ریخته و میگه باید تاجیکستان بریم و بفهمیم چه جور آدمایی هستن. بهتاش خوشحال میشه. رحمت دنبال فهیمه رفته تا سالار را که هما بهش سپرده به همراه بچههای خودش برسونه به مدرسه تو مسیر با فهیمه صحبت میکنه و متوجه میشه احساسش نسبت به او داره دوباره خودشو نشون میده. ارسطو وقتی از خواب بیدار میشه میبینه که شری براش نامه گذاشته که رفته تهران او به هم ریخته و میره پیش رحمت محل کارش و باهاش حرف میزنه که چیکار کنه. او بهش میگه هرچی میکشیم از این زبان!
دیشب خیلی تند رفتی هیچی هم به اندازه این زبان درست نمیکنه ماجرارو باهاش حرف بزن سپس رحمت درباره سنگ حرف میزنه که ارسطو بهش میگه این سنگو آوردم بدم به خودتون هر کاری میخواین بکنین خودتون انجام بدین من بر خلاف شماها بهتون اعتماد دارم هرجور که فروختین سهم منو بدین. سپس به رحمت میگه این سنگو بردار برو پیش نقی همه چیزو واسش تعریف کن. رحمت میگه چرا هرچی کار سخته میدی به من با همدیگه میریم. شب با همدیگه میریم با نقی صحبت میکنیم و همه چیزو میگیم ارسطو قبول میکنه. خانواده نقی با همدیگه در حال حرف زدنن و تصمیم گرفتند که برن تاجیکستان هما به سارا میگه برای ما بلیط بگیر ولی تو خط هوایی نیکا نباشه که نفهمه نقی به هما میگه ما تنهایی پاشیم بریم اونجا اگه باهاشون درگیر بشیم یاری ندارم که اگه کمک بخوایم چی؟ بهتاش هم تایید میکنه حرفشو هما میگه خب میگین چیکار کنیم؟
نقی میگه باید با رحمتی ارسطویی بهتاشی بریم و راضی میشن که با کمپر همگی برن سمت تاجیکستان. بهتاش خیالش راحت میشه که تونسته این سفرو جور کنه و میره حمام که بعد از چند دقیقه ارسطو و رحمت به اونجا میاد. نقی اول کمی درباره موضوع سفر به مریخ با ارسطو صحبت میکند و آنها حدس زدن که با شری بحثشون شده که او گذاشته رفته تهران. ارسطو درباره سنگهای آسمانی صحبت میکنه و بهش میگه اگه الان یه سنگ آسمانی بیفته جلوی پات چیکار میکنی؟ وقتی بدونی کلی قیمتشه و میارزه نقی میگه میرم تحویل میدم این سنگ مال من نیستش که! ارسطو بهش میگه اون سنگ افتاده تو خونه تو جلوی پای تو اگه برای تو نیست پس برای کیه؟ چیکارش میکنی؟ نقی میگه هر وقت افتاد دربارش تصمیم میگیرم الان که نه سنگی هست نه چیزی، چی من الان بهت بگم؟ رحمت میگه نه دیگه اون سنگه الان افتاده همون موقع بهتاش از حموم اومده بیرون و برای اینکه جلوی حرف زدن آنها را بگیره خودشو میزنه به حالتی که انگار بهش حمله عصبی دست داده.
رحمت و ارسطو اونو میبرن تو ماشین تا ببرنش بیمارستان نقی میگه صبر کنین الان من برم شلوار بپوشم بیام. تو این فاصله بهتاش بهشون میگه سریع از اینجا برین خودمو الکی زده بودم به مریضی و ماجرارو بهشون میگه آنها خوشحال میشن که نقی قبول کرده و قراره با همدیگه برن با کمپر به تاجیکستان. شب موقع خواب ارسطو به شری زنگ میزنه و ازش معذرت خواهی میکنه بابت رفتار دیشبش و بهش میگه که نقی راضی شده با کمپر برن تاجیکستان شری خوشحال میشه و فردای آن روز سریع میاد شمال. ارسطو و رحمت میرن دنبالش و تو مسیر رحمت به آنها میگه من الان ماجرای سنگ اومده اولویت دومم اولویت اولم ازدواجه آنها جا میخورند و ارسطو میگه کی هست حالا؟ رحمت میگه فهیمه و درباره این موضوع با هم کمی صحبت میکنن…
نظر شما