خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۵

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غربت را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۵
صفحه اقتصاد -

پنجمین قسمت سریال غربت به کارگردانی امیر پورکیان در روز ۲۰ مهر ماه ساعت ۸ صبح منتشر شد، سریال غربت در ژانر درام، جنایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا منتشر شده است، این سریال با بازی آناهیتا درگاهی، مهدی حسینی نیا، بهاره کیان افشار، حسین مهری، ترلان پروانه، سوسن پرور، فرید قبادی، لادن ژاوه وند، لطف الله سیفی، حامد رسولی و ستایش رجایی نیا می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت پنجم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال غربت قسمت پنجم

فری میاد داخل و همه جا رو بررسی میکنه میگه دیوار بتون آرمه هست و برای کندنش تی ان تی می خواد، فری دست فرید رو میگره و به نوچه هاش میگه جسد سمسار رو بردارن ببرن بیرون، بعد به فرید میگه جیگردار شدی دیوار میکنی، به صنم میگه همبازی بچگیت من بودم ولی تو چسبیدی به فرید، لیاقت میخواست همپای یله غربت بودن. فری نوچه هاش رو صدا میکنه بیان داخل و فرید رو ببرن به تخت ببندن، فرید با داد و التماس می گفت فرهاد داداش نکن هرچی میگه غلط کردم گوش نمیده. فری به صنم میگه می خوام برم چشمش رو برات قاب کنم. صنم مجبور میشه بگه تو بردی حرف میزنیم الان صبح میشه باید بریم با هم توافق می کنیم. فرید از ترس خودشو خیس می کنه، فری چاقو رو میزنه دیوار یعنی فعلا قبول.

صنم مجبور میشه همه چیز رو به فری بگه ، فری میگه پس می خواستی مانکن بشی؟ این شب و این انتظار نشستن داشت، خیلی طورهایی میتونستم بکنم اما بذار به پای دوست داشتنم، شما ندیدید اما فرید دیده که من بجای فریدون سر اون یارو رو کردم تو آب، بعد به فرید داد میزنه که همه چیز رو بگو. فرید با گریه مجبور میشه بگه که فری با چاقو زد تو سینه و شکمش. فری به صنم میگه حالا شنیدی مانکن خانم از امشب محبوبه، آقات، حتی ننه بتول حالم بد بشه در امان نیستن، از صد کیلومتری مخت دور زدن رد بشه بهت رحم نمیکنم، پنجشنبه شب میایید اینجا رو کارشو تموم می کنیم، بعد سهم هر کیو قسمت می کنیم باورتون نمیشه بهتون سهم بدم؟ آره میدم چون نمی خوام دیگه هیچ کدومتون رو ببینم برید یه گوشه مثل آدم زندگی کنید من این وسط یه احلام می خوام همین، پس حالمو بد نکن هرچی گفتم رو انجام بدید تا نزدم زیرش. من برای هرکی بد بودم با شما نبودم چون فامیلم بودید من هیچ وقت به شما نزدم. صنم میگه: تو نزدی؟ ما سر از تخم در آوردیم جنسای تو رو پخش می کردیم تو مدرسه همه فهمیدن ساقی ام نتونستم یه دیپلم بگیرم، من دیر فهمیدم دنیا به کام اوناییکه باج می گیرن. تو توی خیالت واسه ما ننه بابا بودی تو جبارسینگ بودی من رو مخت بودم چون هیچ وقت پا ندادم، فرهاد جون ننه بتول تو اصلا منو می خواستی؟ تو فقط می خواستی منو فتح کنی. فری چاقوش رو از دیوار برمیداره و میره، صنم از ته دل داد میزنه.

سریال غربت

دخترها و بقیه که راهی شده بودن سوار مینی بوس میشن تا برن همه شاد بودن، که فری و نوچه هاش با موتورش سر میرسه و جلوی مینی بوس رو می گیره، همه شوکه میشن، محبوبه پیاده میشه فری به صنم زنگ میزنه و گوشی رو میده محبوبه، صنم همه چیز رو بهش میگه. صفورا تو ماشین حالش بد میشه، محبوبه بچه ها رو برمیداره و برمیگردن غربت. 

فری به ننه بتول میگه ما چند ساله اومدیم اینجا اونم میگه حدود سی سال، فری داد میزنه سی ساله من تو غربتم و عشق اینجا رو دارم هیچ جا مثل اینجا منو نعشه نمیکنه من فری چزی ام منو دور نزنید نصف آدمهایی که اینجا چال شدن خواستن منو دور بزنند یه ساله منو دارید دور میزنید، می خواستید برید ترکیه چه غلطی کنید؟ می خواستید برید ترکیه با پاسی که خودم براتون گرفتم فرار کنید شما جی بلدید چه هنری دارید تهش اینه اونجا واسه یه غربتی فرنگی جنس بپیچید ، یه هفته تحملتون می کنم سهمتون رو میدم بعد میرید، صفورا اینجا میمونه تا بچه بدنیا بیاد چون به مشتری قول دادم، محبوبه هم تو این یه هفته از اینجا بیرون نمیره، تا فرق حبس و غربت رو بفهمه ، از آنروز محبوبه هیچ کارس؟ کلیددار مریمه، هیچ کس هم تماس نمیگیره مگه ضروری. هیچکس هم با محبوبه حرف نمیزنه حواستون باشه.

فری به شاهرخ هم میگه این یه هفته رو مثل آدم زندگی کن بعدش با ادی برو که نبینمت، باهاشون هم پیاله بودی وقتی گفتم ادی برمیگرده پیچیدی به حرمت ادی هیچی نمیگم بهت، شاهرخ میگه حرمت رو خوب اومدی من اگه میخواستم با اینا بمونم یه کاری می کردم که نفهمی مثل کاری که کردی و هیچ کس نمیدونه که اونم بخاطر منه، تو داری منو به جایی میرسونی که بزنم زیر میز، فری میگه زبون درآوردی کاری نکن که بپزمت بدم سگام بخورنت یه هفته باش دیگه نبینمت، محبوبه از دور این صحنه رو می بینه و به شاهرخ شک می کنه که شاید اون بچه ها رو لو داده.

صنم با فرید میرن خونه فرید، بهش میگه فری می خواد سهم بده، فرید میگه اون سهم بکسی نمیده شریک جرم میکنه ما رو که دهنمون بسته باشه، حروم لقمه زندگیمونو شرطی کرده. صنم میگه واسه رسیدن به این مال چه کارها نکردم من کلا آدم احمقی ام که فکر می کنم زرنگم واسه اینکه فری رو بچزونم باهاش فاز عشق و عاشقی راه انداختم حالا هم که بخواد بچزونه داره بازیمون میده، ولی من بعد تو فهمیدم که عشق وجود داره، میخوام اعتراف بکنم من باهات بازی کردم میدونستم عاشقمی تو پاست تو دستته میتونستی بری الان پاست تو دست فریه، منو ببخش حالم اصلا خوب نیست. فرید میگه میدونستم داری باهام بازی میکنی اما بازی کردنت هم برام قشنگ بود نگفتم تا دلت قرص باشه، من عشق کردم الانم گور بابای پاس و همه چیز، زمینی می ریم. صنم میگه میخوام با فری حرف بزنم مدارکت رو بده بری سر زندگیت منم تا فردا می مونم بعد یه جا پیدا می کنم میرم تا آخر هفته. فرید میگه آره فری هم پاسپورت رو داد! صنم من به تو میگم گور بابای پاسپورت و همه چیز، اینقدر این مال برای تو مهمه؟ صنم میگه الان مهمتره. فرید میگه باشه برات مهمه هر چی که برات مهمه برای منم مهمه. صنم بهش میگه دمت گرم.

نیمه شب محبوبه میاد زیر پنجره اتاق شاهرخ یه سنگ میندازه اما قایم میشه شاهرخ میره سرک میکشه کسی رو نمی بینه و پنجره رو می بنده ...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه