خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است.

  • دانلود و پخش آنلاین قسمت ۳۲ سریال غریبه

خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال غریبه

ضیائی پیش ناهید رفته و میگه هنوز ازم ناراحتی به خاطر اون اتفاق؟ او تأیید میکنه و میگه نباید باشم؟ کاری کردی که شدم سیبل تمام اتفاقات! هرچی میشه سریع میان سراغ من و منو مسبب میدونن! همش به خاطر کارهای توعه که خودتو پشت من مخفی کردی! ضیائی میگه واسه خودت اون کارو کردم من کاری نمیکنم که تو به خطر بیوفتی! ناهید بهش میگه بزار من برم این به نفع تو هم هست اگه اونا دستشون به من برسه خیلی راحت میان سراغت! و میگه بزار من برم! ضیائی تو فکر میره. مادر امیرعلی عکس تلمارو تو دستش داره و به شوهرش میگه اومد نبود تو خوابم که چرا همچین کاری کردین با من! شوهرش میگه مگه چیکار کردیم؟ او میگه همین که رفته سر خونه زندگیش دیگه! همیشه پس ذهنمون این بوده که خداکنه معجزه ای شده باشه که تلما زنده باشه! امیرعلی از سینا میپرسه تحقیق های من کجاست الان؟

مگه نگفتین تمام اینا بهم ربط داره؟ خوب چیشد؟ سینا نمیتونه چیزی بگه فقط میخواد صبر کنه. زویا با عصبانیت به شرکت پیش ناهید رفته و باهاش دعوا میکنه به خاطر فیلمی که ازش گرفتن حین جابه جایی پول و بهش میگه که از دستگیری دیشبت باخبرم! دیگه دست از سرم بردار وگرنه میرم پیش پلیس و دودمانتو به آتیش میکشم! و از اونجا میره که ناهید هرچی به ضیائی زنگ میزنه او برنمیداره که خودش میره شرکتش تا باهاش حرف بزنه. ضیائی با دیدنش میگه تو هم آبروی خودتو میبری هم منو! چرا اومدی اینجا؟ نمیگی شاید تحت نظر باشی؟ ناهید بهش میگه بهتره پس بری با زویا حرف بزنی چون میخواد بره پیش پلیس! من میترسم هیچجا اسمی از تو نیست! همه ی کارهارو تو داری میکنی تو قالب من! بچه هایی ن دارن داورخانه هارو اداره میکنن تمام کارهای تورو انجام میدن ولی تو هیچ اسمی ازت نیست! میترسم تو سر منو به باد بدی! ضیائی میگه فکر میکنی من همچین آدمیم که بتونم اونم سر تو یه بلا بیارم؟ او میگه آده اتفاقا تو کسی هستی که این کار ازت برمیاد!

و ازش میخواد سریعتر یه کاری کنه تا زویا نره پیش پلیس و میره. زویا به خانه میره که سینا پیشش میره و میگه تو معلوم هست داری چیکار میکنی؟ زویا میگه تو چی؟ معلوم هست چت شده؟ نمیبینی داره چه بلایی سرم میاره؟ فقط میای اینجا منو سرزنش میکنی و میری؟! سینا میگه باید بری ازش معذرت بخوای زویا میگه چی؟ عمرا! سینا میگه باید با ملایمت بری جلو تا از زیر زبونش حرف بکشی بیرون که بفهمیم چی به چیه! نه با قلدری! میری از دلش در میاری همین! و میره. زویا شبانه میره خونه ناهید او با دیدنش میگه چیه؟ اومدی کار ناتمومتو تموم کنی؟ میخوای بکشی منو؟ او میگه نه اومدم معذرت خواهی ناهید میگه باشه حالا از خونه ام برو بیرون! زویا میگه ببخشید دیگه من افتادم وسط ماجرایی که اصلا نمیدونم سر و تهش چیه و به کی میرسه! بهم کمک کن! سپس به داخل میرن و باهمدیگه حرف میزنن ناهید میگه که من و پدرت یه حساب داشتیم که قبل از مرگش اون حساب خالی شده ازت میخوام بگردی و پیدا کنی که بفهمی چیشده اون پول! زویا میگه چقدر بود؟

او میگه فکر کنم حدود ۲۰ هزار میلیارد زویا شوکه میشه. او فردای آن روز وقتی به شرکت میخواد بره سینا تو حیاط میره تو ماشینش میشینه و بهش میگه خوب چیشد دیشب؟ او تعریف میکنه ولی از اونجایی که صداش شنود میشده خیلی ریلکسه که زویا میگه چرا انقدر آرومی! انگار میدونی از قبل همه چیزو! سینا میگه ما اون زنو نمیشناسیم نمیدونیم راست میگه یا نه! سپس بهش میگه چند روزی نیا شرکت  زویا میگه چرا؟ سینا میگه نمیبینی با کیا سر و کله باید بزنیم؟ و میره. او به امیرعلی زنگ میزنه که همش بهش زنگ میزده و میگه وقتی نمیتونم. جواب بدم یعنی کار دارم دیگه! چرا پشت سر هم زنگ میزنین؟ و بهش میگه خودم زنگ میزنم بهتون و قطع میکنه. پروانه رفته پیش بابایی، او بهش میگه که یه نسخه قراره بیاد باید کارشو انجام بدی پروانه میپرسه ما خلاف میکنیم؟ ماجرای نسخه ها چیه؟ دست خط یکیه ولی مهرها فرق داره! بابایی میگه من رکب بدی خوردم، من فقط نسخه هارو میرسونم دست شماها و از اونور هم تحویل میگیرم یه جورایی رابطم ولی پای من این وسط گیره!....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه