خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.
سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود.
خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال طوبی
فخرالدین به بیمارستان نظامی ها منتقل میشه و اونجا تو بخش مراقبت های ویژه ست. آنیه با چشمان گریان. حالی بد به اونجا رفته و بالاسر فخرالدین شروع میکنه به گریه کردن و از شیث کمک میخواد تا به فخرالدین کمک کنه اما او میگه من کاری نمیتونم بکنم آنیه میگه فخرالدین بی گناهه هرچی هست زیر سر طوبی ست میدونستم که اون به کشتنش میده! اون باید جای ضیاء روی این تخت می بود! شیث میگه طوبی جون همه مونو نجات داد اگه اون به فخرالدین شلیک نمیکرد نمیتونستیم ثابت کنیم که ما از خیانتش خبر نداشتیم همه مون تیرباران میشدیم! آنیه میگه این وضعیتی که الان ما توشیم به خاطر توعه!
تو همه رو بردی تو اون حزب لعنتی! ضیاء رو تو کشتی شیث سیلی تو صورتش میزنه و ازش میخواد از اونجا بره و بس کنه این حرفارو. شیث به حزب میره و اونجا به وکیل میگه تمام اموال فخرالدینو مصادره کنین به نفع حزب مصطفی را هم کارای اعزامش به جنگو انجام بدین همش هم چراغ خاموش باشه کسی نفهمه. شیث به خانه فخرالدین میره تا مصطفی را از اونجا ببرن آنیه از شیث خواهش میکنه تا نزارن مصطفی بره اون فقط واسش مونده اونو نگیره ازش شیث میگه دست من نیست که بعدشم اون پسر تو نیست پسر طوبی ست! آنیه میگه اون جگرگوشه منه پیش خودم بزرگ شده چی میگی واسه خودت! سپس مصطفی را از اونجا میبرن که آنیه بهش میگه یه راهی پیدا میکنم نمیزارم اونجا بمونی صبر کن طوبی ازش میخواد به خاطر اون مراقب خودش باشه و بهش میگه که من اینجا منتظرتم یادت نره. بعد از بردنش شیث به طوبی میگه که تمام اموال مصادره شده و باید از اینجا بری. او ازش میپرسه میتونم فخرالدینو ببینم؟
او میگه نه اجازه نداری حالشم زیاد خوب نیست امیدی بهش نداریم. فتاح به همراه یکی از آدم هاش تو قالب مجروح میرن به بیمارستان و فخرالدینو از دور میبینن وقتی بیرون میان فتاح به یه زن و مرد میگه که من باید برگردم به ایران یکیتون مراقب فخرالدین و اون یکی مراقب طوبی باشه حواستون باشه. فخرالدین تو بیمارستان به هوش میاد و سریعا پرستار به دکتر و مأمورهای نظامی دم در اطلاع میدن و دکتر بالاسرش میره. آنیه وقتی به اتاقش میره میبینه کسی اونجا نیست که جا میخوره و میترسه از اطلاعات میپرسه که او بهش میگه به هوش اومدن با تجهیزات بردنش از اینجا آنیه میپرسه کجا؟ کدوم بیمارستان؟ آنها میگن نمیدونیم به ما چیزی نگفتن. آنیه به طرف خانه شیث میره و میپرسه از حمزه که شیث کجاست؟
او میگه یه ساعته اومده بالاست حالش خوب نیست آنیه پیشش میره که از رفتار او میفهمه که فخرالدین اعدام شده او با گریه و حالی داغون به خونه میره که طوبی با دیدنش شوک میشه او میگه ای کاش هیچ وقت از تهران نمیومدی ای کاش تو مرده بودی زندگیمونو بهم زدی الانم مسبب اعدام فخرالدین شدی طوبی باور نمیکنه و به اتاقش میره و با دیدن عکس فخرالدین تو قاب عکس زجه میزنه. او به خانه هله به جورایی تبعید میشه و اونجا روزها زندگی میکنه. سعید با غزال زنش پیشش میرن وحالشو میپرسن سپس پولی تو پاکت غزال به طوبی میده که او میگه نمیتونم قبول کنم خودم دارم ولی او اصرار میکنه که بزار سعید فکر کنه کاری واست کرده به خدا خیلی حالش بده که نتونسته جلوی ساعد و شیث دربیاد! او ناچارا قبول میکنه و با در آغوش گرفتنش ازش میخواد تا دیگه اونجا نیان و بهش میگه هرچی از من دورتر باشین به نفعتونه به شیث و کارهایی که گوش کنین نزارین باهاتون در بیوفته آنها همدیگرو بغل میکنن و غزال قبول میکنه....
نظر شما