خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت 20:30 دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال غریبه

سینا میره شرکت امیرعلی و او بهش گوشی قدیمی تلمارو میده و میگه این گوشی تلماست که وقتی غرق شد با خودش بود سینا تشکر میکنه و میخواد بره که امیرعلی میگه من فکر میکنم شما یه چیزهایی درباره زنم میدونین به من نمیگین سینا میگه درست فکر میکنین امیرعلی ازش میخواد تا بگه اما سینا میگه به درد شما فعلا نمیخوره بیشتر گیجتون میکنه و میره. داوود با خان بابائی تو یه هتل برار گذاشته تا باهم حرف بزنن سینا از دور اونارو زیر نظر داره و از طریق ایرپاد حرفاشونو میشنوه و به داوود میگه که چیا بهش بگه. داوود درباره فروغ فراغت وکیلش ازش میپرسه که او به دروغ میگه چند روزه خبری ازش ندارم اتفاقا فرستادم برن دم دفترش ولی اونجا هم نبود حتی به منشیش مرخصی داده بره الان که اینجوری گفتین دلم شور افتاد اتفاقی افتاده؟

او میگه نه و درباره اژدری میپرسه و عکسشو نشون میده که مرجان با دیدنش میگه نمیشناسمش کی هست؟ داوود میگه تو کار قاچاق داروعه مرجان میگه خوب این چه ربطی به من داره؟ داوود میگه ما اول فکر میکردیم شما باهاش در ارتباطین واسه همین ازتون خواستیم بیاین اینجا و به سؤالاتمون جواب بدین مرجان میگه این چیزا چه ربطی به من داره؟ من فقط به زن های آسیب دیده بچه های بی سرپرست کمک میکنم از اونور دنیا اومدم تو مملکت خودم به مردم خودم کمک کنم سینا ازش میخواد خیالشو راحت کنه که از هر اتهامی مبراست داوود میگه کار ما با مدرک و سنده و فهمیدیم که شما اصلا به اینا ربطی ندارین فقط واسه چندتا سوال درباره فروغ فراغت ازتون داشتیم که میگین نه خبری ازش دارین نه میشناسینش کارمون باهاتون تموم شده میتونین برین و مرجان از اونجا میره.

آنا با امیرعلی حرف میزنه و میگه تو خیلی چیزارو نمیدونی باید یه روز بشینیم حرف بزنیم تا دیر نشده تو میدونی من جسم سالمی ندارم ازت میخوام فقط مراقب زویا باشی هواشو داشته باشی تا خیالم راحت باشه زویا از راه میرسه. امیرعلی با زویا برای کارهای شرکت باهم راهی شمال میشن تا زمین هایی که اونجا دارند بفروشن برای بدهی شرکت. وقتی میرسن با مشتری میرن سر زمینا. یه نفر میره سراغ سینا و بهش میگه برای فوت آقای شاهمیری خیلی متأسفم اومدم تا تکلیف یه چیزیو مشخص کنیم مرحوم شاهمیری اینجا یه ویلا ذهن کرده بودن که ماهی یکی دوبار میومدن این اواخر وقتی زمینارو خریده بودن خیلی بیشترم میومدن و مهمونی خارجی هم داشتن ۸ ماه از قرارداد مونده خواستم تکلیفش مشخص بشه سینا میگه میشه دید؟

او تأیید میکنه که با زویا به سمت ویلا میرن. تلما عروسکی خریده و به مهدکودک دخترش رفته اونجا پیش صبا رفته و بهش سلام میکنه اونم باهاش سلام میکنه و بعد از کمی حرف زدن بهش میگه میدونی من کیم؟ صبا میگه نه تلما میگه من مادرتم صبا بهش میگه مامان من که مرده الانم مامان ارغوان دارم تلما جا میخورنه و میگه دوسش داری؟ او میگه آره خیلی تلما بهش این عروسکو واسه تو خریدم صبا خوشحال میشه و میگیره ازش سپس تشکر میکنه مربی مهد میره پیش تلما و میگه شما چجوری اومدین داخل؟ تلما میگه زنگ زدم درو باز کردن واسم او میگه شما بازدید کننده ای؟ او میگه آره وقتی میبینه داره سوال زیاد میکنه از اونجا بیرون میره سریع. تلما تو راه گریه اش میگیره که دختر خودش نمیشناستش و فیلمی که از صبا گرفته را مدام نگاه میکنه.

مژگان با تلفن دختر همسایه به تلما زنگ میزنه و میگه امروز عصر اینجا خونه مامانم ختم انعامه پاشو بیا اینجا امنه او قبول میکنه بعد از قطع تماس به مرجان بابائی زنگ میزنه. ارغوان رفته دنبال صبا و وقتی ماجرارو از مربی مهد میفهمه عروسکو به مهد میده و به صبا میگه صبا خانم مگه قرار نبود از دست غریبه چیزی نگیری؟ صبا میگه اون که غریبه نبود! گفتم مامانمه ارغوان شوکه میشه و میگه چی؟ صبا عروسکشو میخواد که ارغوان میگه بیا بریم یه بهترشو بخریم. مژگان رفته به پاساژ که میبینه یه نفر تعقیبش میکنه و از راه پله اضطراری بیرون میره و فرار میکنه مأمور سینا گمش میکنه و به سینا میگه. داوود میره پیش سینا و میگه یه چیزی فهمیدم از تلما که یه حساب بانکی داره تو سوئیس که به تازگی ازش پول برداشته شده و ریخته به حساب مژگان صولتی تو ترکیه سینا سریعا از اونجا میره...

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد