خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقهای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش میشود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریالهایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰
خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال غریبه
مژگان درباره مکانی با سینا حرف میزنه و میگه این کافه یه جور پوششه وقتی بخوان تصمیمی بگیرم و نقشهای بکشن اینجا جمع میشن فقط یه اسم رمز دارن باید یه نفر بره این رمزو بهشون بگه تا اونا بیان تو سرویس بهداشتی با من حرف بزنن سینا میگه چرا تو سرویس بهداشتی؟ مژگان میگه چون تنها جاییه که دوربین نداره سپس آدرس کافه را براش مینویسه. احسان تحقیق میکنه و شخصی به اسم فرهاد اژدری را پیدا میکنه و بهش میگه تو قاچاق مورفین دست داشته ۷ سال است که اومده ایران اما هیچ پرونده قضایی اینجا نداره چند سال پیش سه دسته مافیای دارو کشف شد که سردسته همشون میگفتند داروها رو از فردی به اسم آقاخان میگرفتن که هیچ وقت این آقاخان پیداش نشد.
با تطبیق دادن چهره آقاخان و همین اژدری متوجه شدیم که آقاخان همین اژدریه. سینا کلافه میشه و میگه برای من اخبار دارویی پیدا کردی؟ اینا به چه درد من میخوره؟ این مرتیکه رو پیدا کن همان موقع داوود بهشون زنگ میزنه و شمارهای را بهشون میده که ردیابی کنه احسان اون شماره را موقعیت یابی میکنه و آدرسو در میاره برای سینا میفرسته. سینا با افرادش به طرف لوکیشن راه میافتند وقتی میرسن کسیو تو ویلا پیدا نمیکنند انها روها پسر بچه را تو یک اتاق پیدا میکنند اژدر پشت میز نشسته در حالی که با صحنه سازی نشون دادن که خودش خودشو کشته. مرجان بابایی با وکیلش فروغ یکجا قرار گذاشته و بهش میگه نمیدونی چه بار بزرگی از رو دوشم برداشتی دستت درد نکنه یه مدت برو آستارا با کسی هم حرف نزن و زنگم نزن خودم باهات تماس میگیرم چاشو واست جور میکنم و برات لوکیشنشو میفرستم و از هم خداحافظی میکنند.
سینا به دم در خانه راحله رفته و بهش فلشهایی که تو گاوصندوق بود را بهش میده و میگه ببین از اینا چیزی در میاری راحله قبول میکنه و میگه دیگه چی تو گاوصندوق بود؟ سینا میگه یه سری مدارک که هنوز کامل نخوندم. داوود کامپیوتر اژدری را هک کرده و متوجه شده که اطلاعات تحقیقات دکتر امیرعلی حدود ۳ هفته پیش به کامپیوتر اژدری وارد شده. سینا به اتاق بازجویی با مژگان میره و بهش میگه شما با ما صادقین؟ مژگان میگه معلومه این دیگه چه حرفیه؟ همینشم اگه خانم بو ببره معلوم نیست چه بلایی سر من میاره! سینا عکس اژدری را بهش نشون میده و میگه اینو میشناسی؟ مژگان میگه نه تا حالا ندیدمش سپس میگه فروخ چی؟ خانم فروغ را میشناسین؟
او میگه آره وکیل خانومه یعنی دست راستش هر مشکلی پیش بیاد او همه چیزو راست و ریز میکنه و تمیز میکنه سینا از مژگان میپرسه در رابطه با داروها شما با خانم بابایی در ارتباط بودی یا با خانم فروغ؟ مژگان میگه فروغ ولی میدونم که همش زیر سر خانم باباییه سینا از اتاق بیرون میاد و با داوودد از اداره میرن آنها با هم وارد خانهای میشوند و آنجا را کامل شروع میکنند به گشتن. داوود سیم کارت بین کتابها پیدا میکنه و با همدیگه میرن به اداره تا استعلام بگیرن. داوود میگه چیز خاصی پیدا نکردیم به غیر از این پیام که نوشته اگه تا یک ساعت دیگه خبری ازم نشد یعنی خطر و برای شخصی فرستاده که با توجه به اسمی که سیو کرده احتمالاً همون فرهاد اژدریه.
سینا میره پیش مافوقش و ماجرارو براش تعریف میکنه مافوقش بهش میگه همیشه همه چیز انقدر خوب کنار هم قرار نمیگیره فکر نکنم که خودکشی کرده باشه سینا میگه منم نظرم همینه و میره سمت پزشکی قانونی تا گزارش رو ببینه. دکتر پزشکی قانونی بهش میگه طبق شواهد همه چیز نشون میده که یه خودکشی بوده اما کارشناس اسلحه میگه طبق سوختگی پوست و رد گلوله خودکشی نبوده و قتل صورت گرفته. سینا با داوود وقتی همه چیزو کنار هم میذارن میفهمن که مژگان اونا رو بازی داده سینا میره به اتاق بازجویی پیش مژگان و میگه متوجه شدم که شما با ما صادق نبودی و خواستی ذهن ما را منحرف کنی به سمت پرونده اژدری من میخواستم بهت کمک کنم ولی خودت نخواستی بعد از خوردن شامتون به بچهها میگم برسونتتون.
مژگان یادش میاد که قبل از برگشتش همه این کارهایی که کرده بود را پژمان بهش گفته بود چون خانم بابایی ازش خواسته بود این کارارو بکنه چون میخواسته یه شانس دیگه بهش بده پژمان ازش خواهش میکنه تا مو به مو انجام بده چون بچهشون دستشونه. سینا به امیرعلی زنگ میزنه و میگه من باید خونهای که شما و تلما زندگی میکردینو ببینم تمام وسایلهای خانومتونو باید بگردم تا ظهر میام که ازتون بگیرم امیرعلی قبول میکنه....
نظر شما