خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت 20:30 دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰
خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال غریبه
پروانه رفته پیش خانم خان بابایی و میگه باهاتون میتونم حرف بزنم؟ او میگه کی اینو راه داده من باهات حرفی ندارم دیگه برو و میگه بیرونش کنن. یه نفر از یه داروخانه به خان بابایی زنگ میزنه و میگه دکتر سماواتی امروز اومده بودن به داروخانه گفتم بهتون اطلاع بدم او میگه خیلی خوب و قطع میکنه تلفن آنها که در حال شنود شدنه احسان میشنوه. ارغوان حال روحی خوبی نداره و تو خانه در حال نقاشی کردنه که مادرش میره پیشش و باهاش حرف میزنه ارغوان کمی درد و دل میکنه و میگه بعضی وقتا به این فکر میکردم که ای کاش جنازه تلما حداقل پیدا میشد بعد یجوری از دست خودم ناراحت میشدم و عذاب وجدان میگرفتم که انگار باعث مرگ تلما من بودم!
مادرش میگه من به خاطر این مخالف ازدواجت با امیرعلی بودم که نمیخواستم تا آخر عمرت با یه زنی که شوهرش عاشقش بوده مقایسه بشی! ارغوان باهاش حرف میرنه و در آخر میگه میخوام یه فرصت دیگه به امیرعلی بدم دوستش دارم مادرشرمیگه من و پدرت بهت اعتماد داریم و میدونیم بهترین تصمیمو میگیری. صبا تو خوردن دارو مقاومت میکنه و به امیرعلی میگه من فقط مامان ارغوانو میخوام. امیرعلی به ارغوان میگه و باهم میبرنش به دکتر اونجا امیرعلی به ارغوان میگه یه فرصت دیگه بهم بده ارغوان لبخند میزنه و با سکوتش تأیید میکنه. پروانه میره به باغ و جلوی ماشین خان بابائی را میگیره و ازش میخواد تا بهش یه فرصت بده او به یکی از دخترها میگه بیرونش کنن.
پروانه بیرون باغ منتظر مونده که به خانم خبر میدن. او بهش میگه بیارینش داخل بهش غذا بدین تا بهت بگم چی بهش بگین. سینا تو اداره از تیمش میپرسه چی فهمیدین از باغ بهشت و این خانم؟ آنها بهش میگن حدود ۴۰،۵۰ نفر زن به این باغ رفت و آمد دارن که بیشترشون داروخانه دارن یکسری ها دکترن و یکسریا تو بیمه و تأییدیه دارو برای بیماران خاص کار میکنن سینا میگه پس همشون با مریض و دارو در ارتباطن. خوب دیگه؟ داروها برای بیماران خاص وارد میشه ولی به دستشون نمیرسه مثلا اگه دارویی ۱ تومن باشه با بیمه به دست بیمار ۱۰۰ هزار تومن میرسه ولی اینا جلوشونو میگیرن که بیمارها مجبور بشن برن تو بازار سیاه با قیمت های چند برابر دارو را تهیه کنن. سینا میگه خوب چه شرکتی این داروهارو وارد میکنه؟ حسام میگه شرکتی به اسم داروسازان گستر که برای دکتر بهرام ضیائیه! سینا میخنده و میگه جالب شد!
پس حتما با خانم خان بابایی سر و سری داره! برین درباره این تحقیق کنین. وقتی به خانه آنا میره، آنا و زویا از تو تراس اونو میبینن که آنا بهش میگه از وقتی اومده مثل مرغ پر کنده ست زویا میگه نکنه واقعا از اون دختره جدا شده! آنا بهش میگه اون دختره چیه اسم داره! راحله میگه حالا هرچی من که واسم مهم نیست فعلا انقدر درگیری خودم دارم که به این نمیرسم آنا میگه یعنی چی؟ برادرته ها! زویا میگه چرا فکر میکنی من احساس ندارم؟ منم دوستش دارم ولی الان خیلی از دستش ناراحت و عصبیم! پروانه میره پیش خان بابائی و او بهش میگه بالاخره اومدی تو پروانه خوشحال میشه و میگه دستتون درد نکنه فهمیدم که بدون شما نمیتونم خانم میگه خواستی با پاسپورت جعلی از کشور خارج بشی؟
او میگه تا پامو گذاشتم بیرون طلبکارا ریختن سرم مجبور شدم برم. شب تو حیاط امیرعلی نشسته که مادرش پیشش میره تا باهاش حرف بزنه که پدرش هم میره اونجا میشینه و باهم گرم صحبت میشن. آخر شب ارغوان به امیرعلی زنگ میزنه تا حال صبا را بپرسه امیرعلی بعد از کمی حرف زدن درباره صبا بهش میگه من تازه فهمیدم که چقدر دلم واست تنگ شده بود من دوست دارم و نمیتونم بدون تو خواهش میکنم بهم یه فرصت دیگه بده ارغوان فقط سکوت کرده امیرعلی میگه بیام دم خونه تون یه سر ببینمت؟ او قبول میکنه و میگه منتظرتم و حاضر میشه. امیرعلی وقتی میرسه بهش زنگ میرنه و میگه بیا پایین سپس باهم میرن به بام و اونجا باهمدیگه صحبت میکنن....
نظر شما