خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقهای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش میشود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریالهایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال غریبه
سینا رفته پیش رضا کسی که آدرسشو بهش داده بودن تا درباره گذشته اش بهش اطلاعات بدن. او سر یه زمین کشاورزی میره که رضا بهش میگه این زمینارو آقای آهنگری به نام ما زد نفهمیدیم آخرش واسه چی، باهمدیگه هم درد بودیم ما بچه مون شهید شده بود اونم همه خانواده شو تو خرمشهر از دست داده بود یه روز اومد اینارو زد به نام ما. با یکی به اسم کاوه کار میکرد برعکس آقای آهنگری خدابیامرز بود سینا میپرسه یعنی چی؟ رضا میگه یعنی هرچی اون بخشنده بود کاوه نه. آقای آهنگری وقتی ازدواج کرد پسردار شد که خانمش از دنیا رفت یه روز خبر آوردن که انگار تو خونه سکته و فوت کرده البته بزار خوب کاوه هم بگم بعد از فوت اون خدا بیامرز پسرشو برد زیر پر و بال خودش گرفت و واسش هیچ کم و کسری نزاشت.
بارها رفتم شرکت دیدم پسرش اونجاست ولی بعد از چند وقت دیگه شرکت نمیبردش و تمام مال و اموال آهنگری شده بود واسه اون دیگه دیگه هم از اون پسر بچه خبری ندارم نمیدونم کجاست چیکار میکنه! سینا میگه اون پسر بچه منم رضا جا میخوره و میگه چشمم کور بشه که نشناختمت این زنگ چشم با این بر و رو و با گریه بغلش میکنه و میگه خیلی خوشحال شدم که دیدمت سپس انگشتر پدرشو بهش میده و میگه این یادگاری اون خدابیامرزه باشه پیش خودت اما سینا قبول نمیکنه و میگه باشه دست خودتون و همدیگرو بغل میکنن. سینا به اداره برمیگرده و به ضیائی زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره. وقتی به خانه اش میره ازش میپرسه که این پروژه ما چیشد؟ با آقای تام باعِس صحبت کردین؟
او میگه هنوز نه که سینا ازش میخواد شماره شو بده که خودش باهاش مستقیم در تماس باشه ضیائی جا میخوره و میگه نمیشه فقط با ایمیل باهاش در تماسیم و زنگم میزنیم پاسخگو نیست میره تو بایگانی خودش انتخاب میکنه که به کی زنگ بزنه و بهش میگه باز پیگیری میکنم تا ببینم یه ملاقاتی میتونم ترتیب بدم یا نه سینا قبول میکنه. سر میز شام امیرعلی میگه که ارغوان تو تصمیمش جدیه و میخواد عروسی یه مدت عقب بیوفته شکوه خواهرش میگه واسه چی؟ پدرش با تعجب میگه فکر میکنی واسه چی؟ تلما! شکوه میگه چه ربطی به تلما داره! من فردا باهاش حرف میزنم امیرعلی میگه حرف زدن واسه چی دیگه؟
بابا هم کار میکنه هم دانشگاه میره زمان خواسته یکم بندازیم عقب همین شکوه میگه یکم یعنی چقدر؟ یه هفته؟ یه ماه؟ یه سال؟ ده سال؟ چقدر؟ امیرعلی میگه بزار اینو دیگه من و ارغوان تصمیم بگیریم. ضیائی به سینا زنگ میزنه و میگه بالاخره موفق شدم یه قرار ملاقات باهاش واست اوکی کنم تو بلغارستان یه قرار کاری داره واست ساعت و روزش و هتلی که میره را میفرستم سینا تشکر میکنه. فردای آن روز مژگان دوباره میره سراغ خانم خان بابائی و ازش کمک میخواد برای دیدن بچه اش او میگه به وقتش بهش میرسی. پروانه آزاد شده و به اونجا پیش خان بابائی رفته او با دیدنش میگه که چرا این اومده اینجا؟ پروانه ازش کمک میخواد. سینا دنبال راحله رفته تا باهم حرف بزنن سینا بهش میگه من گفتم حالا که همه چیز منو میدونی درکم میکنی مشکلمون رفع میشه!
راحله میگه من بهت بی اعتمادم به خودم میگم وقتی با یه زنی که انقدر واست زحمت کشیده این کارو کردی با من چیکار میکنی دیگه! نکنه اصلا چی های دیگه را هم بهم دروغ گفتی! اصلا وقتی من و خانواده ام به خاطر یتیم بودنت وقتی کلی ناراحت بودیم و مادرم گریه میکرد تو به چی فکر میکردی؟ سینا میگه حق داری کار اشتباهی کردم میدونم! و ازش میخواد فرصت بده. زویا رفته خونه تا سند خانه را برداره و از روش وام بگیره که جای چکارو پر کنه آنا میگه برو یه فکر دیگه کن من نمیزارم از چاله دربیایم بیوفتیم تو چاه! زویا ناراحت میشه و میگه پس به سینا بگو زودتر برگردن تو شرکت چون من تنهایی دیگه از پسش برنمیام! و میره. سینا از تو اداره به ضیائی زنگ میزنه و میگه که دیشب تا الان خیلی فکر کردم که دلیلی نداره من با تام روبرو بشم همه چیز دست شما باشه خودتون برین من که از قرارداد چیزی نمیدونم! ضیائی جا میخوره و میگه باشه حرفی نیست و بعد از قطع تماس میره تو فکر....
نظر شما