یادداشت اختصاصی از کورش شرفشاهی
تحمیل کنندگان و تحمل کنندگان
با وجود تمامی تهدیدها و تحریم ها، کشور روی ریل پرچالش اما با ثباتی حرکت می کرد. کالاها روز به روز گران می شد و هیچ نظارتی بر آنها نبود. هر صنفی به میل خودش قیمت ها را بالا میبرد و سپس دولت و مجلس ژست حمایت از مردم می گرفتند و در قالب مصاحبه ها، اعلام می کردند که هیچ کس حق گرانفروشی ندارد، مردم هم می دانستند این حرفها نمایش است و کالایی که گران شد، دیگر ارزان نمی شود و دیدیم که نشد.

فریاد دهک های پایین جامعه، حقوق بگیران، کارگران و بازنشستگان از بحران اقتصادی و گرانی های لجام گسیخته هم بجایی نرسید. اینکه آقایان از سفره های خالی مردم خبر ندارند یا خالی بودن سفره ها را باور ندارند، فرقی برای مردم نمی کنند، زیرا باید با این شرایط سر کنند.
نکته بسیار مهمی که بجای کنترل بازار مطرح می شود، درخواست تحمل است. هرگاه که در نتیجه هر نوع بحران، حال مردم بد می شود، برایشان سخنرانی می کنیم، این میزان تحمل شان را می ستاییم، برایشان دست می زنیم و هورا می کشیم و در آخر از مردم می خواهیم آستانه تحملشان را بالا ببرند. یک روز از مردم می خواهیم سه وعده غذایشان را به یک وعده کاهش دهند و روز دیگر از مردم می خواهیم شکمشان را با نان و اشکنه سیر کنند. در حالی که خودمان نه تنها هر سه وعده را کامل می خوریم، بلکه ناخونگی هم به میان وعده هم می زنیم.
مردم بخت برگشته ای هم که پای این قبیل سخنان با دهان باز و به حالت بهت زده می نشینند، گمان می کنند که آقایان مدعی حکومت عدل علی، با آگاهی از شرایط آن زمان چنین سخنانی به میان آورده اند.
به این شرایط عادت کرده بودیم. می دانستیم که عده ای آقا و عده ای آقازاده هستند که بسیاری از مرزها و خط قرمزها را نادیده می گیرند در حالی که از مردم انتظار دارند پشت این خط ها بمانند. با حقوق ناچیز کارمندی و کارگری یا مستمری بازنشستگی سر می کردیم و باور داشتیم که این سرنوشتمان است و از همان روز تولید بر پیشانی مان نوشته اند و آنچه در مقابل این سرنوشت وحشتناک برایمان تکلیف شده، تحمل است.
یک باره صدای انفجار مهیبی ما را از خواب غفلت بیدار کرد. اسراییل با هدف کشتار مردم بیگناه با سلاح های پیشرفته ای که از آمریکا و اروپا گرفته بود، به کشورمان هجوم آورد تا بار دیگر در آزمونی دیگر تحمل کنیم و این بار باید بدترین نوع تحمل یعنی مرگ و گرسنگی را با یکدیگر تحمل می کردیم.
اما این همه ماجرا نبود. در حالی که با حقوق های ناچیزمان فقط می توانستیم پاسخگوی هزینه های روزمره مان باشیم، با پولداران از خدا بی خبری رو به رو شدیم که به فروشگاهها هجوم بردند و هر آنچه بدستشان می رسید، می خریدند. مردمانی که برای مرگ و زندگی دیگر هموطنانشان هیچ ارزشی قایل نبودند و فقط بدنبال پر کردن خانه هایشان از انواع مواد غذایی بودند که در کوتاه ترین زمان ممکن فاسد می شد.
جنگ بیش از ۱۲ روز طول نکشید و اسراییل در قالب آتش بس، تسلیم شد تا قبل از آنکه به نابودی کامل برسد، عقب نشینی آبرومندانه ای داشته باشد. ما نیز خوش باورانه انتظار داشتیم همه چیز بروزهای قبل از جنگ باز گردد. انتظار داشتیم برنج کیلویی ۳۵۰ هزار تومان به ۱۸۰ تومان باز گردد و تمامی کالاهایی که رشد سرسام آوری داشتند، کاهش یابند، اما نشد که نشد.
دولتمردان که متوجه سواستفاده محتکران و سودجویان شده بودند، حکم دادند که قیمت ها باید به روزهای قبل از جنگ باز گردد، اما گوش شنوایی نبود و نه تنها شاهد کنترل قیمت ها بودیم، بلکه همچنان قیمت ها روند صعودی را دنبال کرد. بار دیگر حکم دیگری صادر شد که انبارهای محتکران را شناسایی و کالاهای انبار شده را به قیمت روزهای قبل از جنگ بین مردم توزیع می کنیم، اما این حکم نیز همچون دیگر احکام، ضمانت اجرایی نداشت.
سازمان حمایت از مصرف کنندگان، سازمان تعزیرات حکومتی، بازرسی اتاق اصناف و بسیاری دستگاههای نظارتی دیگر که می توانستند به کف خیابان بیایند و قیمت ها را کنترل کنند، تحرک چشمگیری از خود نشان ندادند. دیگر جلسه ای برگزار نمی شود و کسی از گرانی سخن به میان نمی آورد. اصراری بر کنترل بازار وجود ندارد و جنگی که می توانست در همان ۱۲ روز اول به پایان برسد، اکنون به جنگی دراز مدت علیه دهک های پایین جامعه تبدیل شده است.
پوستمان کلفت شده است. در مقابل تورم ۴۵ درصدی حقوق مان را ۲۰ درصد افزایش می دهند و تحمل می کنیم. در جنگ نظامی و اقتصادی بدترین آسیب ها را می بینیم و تحمل می کنیم. تاوان کم آبی و کمبودها را می دهیم، باز هم تحمل می کنیم. به نظر می رسد مردم ایران به دو دسته تقسیم شده اند، آنهایی که تحمیل می کنند و آنهایی که باید تحمل کنند.
نظر شما