دانلود قسمت ۵۶ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۵۶ سریال ناریا از شبکه یک

علاقمندان به تماشای سریال ناریا می توانند قسمت ۵۶ سریال ناریا را به کارگردانی جواد افشار از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنند.

دانلود قسمت ۵۶ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۵۶ سریال ناریا از شبکه یک
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت پنجاه و ششم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۵۶  سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت پنجاه و ششم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۵۶

افشین تو استخر خانه‌اش در حال شنا کردنه که لبه استخر نشسته و توهم شومان را می‌زنه. شومان از زیر آب بیرون میاد که افشین بهش میگه تو با من چیکار کردی؟ تا دیروز یه گربه اشرافی بودم الان تبدیل شدم یه گربه جنگی! او میگه تبدیلی در کار نداریم تو انتخاب شدی. یه گربه اشرافی برای بقیه کار می‌کنه و منتظر ببینه صاحبش چی میگه اما یه گربه جنگی برای خودش کار می‌کنه و از کسی دستور نمی‌گیره اینم باید بدونی که از مرگ گربه اشرافی ناراحت میشن اما از یه گربه جنگی نه شاید خوشحالم بشن. سعدیه به همراه مامورهای امنیتی به اتاق پلیس در فرودگاه میرن و منتظر فواد هستند که مامورها بیارنش. سعدیه با دیدن فواد حسابی خوشحال میشه و به استقبالش میره استاد هوشان که اومده با دیدن فواد او را در آغوش می‌گیره و بهش میگه ببخشید کم کاری از ما بود ما باید مراقبت می‌بودیم.

از طرفی فهیمه خودشو به فروشگاه دانیار می‌رسونه و ازش معذرت خواهی می‌کنه که تا این موقع شب اونجا نگهش داشته دانیار بهش میگه عیب نداره دخترم بیا بریم داخل ببینم چه اتفاقی افتاده. آنها با همدیگه صحبت می‌کنند و فهیمه حرف‌های هوژان را بهش میگه که ازش خواسته بود بیاد اونجا تا با همدیگه برن دنبال سوران بگردند و هرجور شده بهش بگن که فردا برگرده کارخونه چون وضعیت خیلی خرابه. سپس بعد از کمی صحبت کردن با همدیگه راهی میشن به سمت خونه قدیمی تو روستا. ماموران اطلاعاتی میرن به بازجویی کردن از اسرین و ازش می‌پرسن که سوران کجاست؟ او بهش میگه نمی‌دونم اصلاً شماها کی هستین؟ آنها بهش میگن که جون سوران در خطره بگو کجاست؟ اسرین میگه اگه می‌دونستم فکر کردین اینجا بند می‌شدم؟ عماد ازش می‌پرسه شما انقدر سورانو دوست دارین که بدونین هر وقت ناراحت میشه و به هم می‌ریزه کجا میره! شما خودتون می‌دونین که تو چه باند خلافکاری هستین اما سوران نمی‌دونه جونش در خطره! بهش کمک کن!

میلا همان دختر جاسوس رفته به دفتر هوژان تا از اونجا با همدیگه برن فرودگاه. اونجا هوژان با میلا صحبت می‌کنه و بهش میگه من می‌تونم یه نفریو هم با خودم بیارم؟ میلا میگه کی؟ هوژان میگه درباره یه مردی صحبت کرده بودیم که می‌خواست تو شیفت سوم کارخونه سرمایه‌گذاری کنه، میلا میگه ای کلک عاشق شدی؟ اول تو عاشق شدی یا اون؟ هوژان میگه نمی‌دونم از وقتی که اومد تو زندگیم تو تمام لحظات سخت کنارم بوده میلا میگه چرا نشه البته می‌تونه تا ترکیه بیاد اما ویزای آمریکا رو باید واسش درست کنیم اول با همدیگه میریم اونجا تو خودت اونجارو می‌سنجی می‌بینی می‌خوای با اون شرایط اونجا باشی یا نه اگه خواستی که کارای اونم انجام میدیم اگه نه برمی‌گردی به مملکت خودت هوژان قبول می‌کنه. مستانه رفته پیش فرزام او با دیدنش بهش میگه چی شده که دوباره اومدی پیش من؟ مستانه میگه یه نقشه‌ای دارم. می‌دونم از یه نفر دستور می‌گیری و آمار منو هم بهش میدی کاربر ۱۰۱، از طرفی سامان دیگه از رده خارج شده چون عاشق شده شنیدی میگن می‌خوای یه کسیو نفرین کنی بهش بگو ایشالا عاشق بشی؟ الان سر سامان اومده کارش تمومه با نقشه‌ای که من کشیدم اگه بهم کمک کنی بارمونو برای ۱۰۰ نسل بعدمون هم بستیم. فرزام بهش میگه باید چیکار کنم؟ او بهش میگه فقط کافیه منو به اون رئیست وصل کنی و وقتی می‌خوای باهاش چت کنی منم باشم.

افشین رفته به ساختمان دفتر کار هوژان که سامان وقتی می‌خواد بره اونجا می‌بیندش و هولش میده که رو زمین میفته افشین می‌خنده و بهش میگه کارت دیگه تمومه. سامان بهش میگه واسه چی اومدی اینجا؟ افشین بهش میگه اومدم تورو بفرستم پیش بقیه می‌دونی میا کجاست؟ همونی که عاشق تو بود و منو تو آب نمک گذاشته بود و ازم سو استفاده می‌کرد تا واسش کار کنم و به اهدافش برسه؟ کشتمش! قبلش می‌دونی کیو کشتم؟ یکی که گندکاری‌های تو رو جمع می‌کرد اول مسمومش کردم بعد با ماشین رفت تو دیوار مرد می‌دونی کیو میگم؟ مادرت! کتایون، و از ته دل می‌خنده. هوژان و میلا به اونجا اومدن که تعجب کردن و هوژان به سامان میگه اینجا چه خبره؟ سامان که حسابی به هم ریخته بهش میگه تو چه غلطی کردی؟ افشین با دیدن هوژان بهش میگه که این پسر می‌خواست بیاد یه چیز خیلی بزرگو ازت بدزده نمی‌دونست چیه ولی می‌دونست خیلی ارزشمنده به خاطر همین بهت نزدیک شد و تو را عاشق خودش کرد.

افشین با چاقو به سمتش حمله می‌کنه که سامان مهارش می‌کنه و با کتک زدنش افشین رو زمین میفته و درجا می‌میره. سامان به هوژان میگه آره اومدم ازت بدزدم اما تو دزدیدی اونم قلبمو! درباره‌ام هرچی می‌خوای فکر کنی فکر کن ولی به عشقم یه ذره هم شک نکن و از اونجا میره که هوژان می‌شینه رو زمین و گریه می‌کنه. استاد هوژان رفته پیش سرهنگ مظفر و از هوژان بهش میگه که چه چیزی ارزشمندیو داره اختراع و متولدش می‌کنه سپس بهش میگه از این به بعد دیگه باید شما وارد عمل بشین و ازش محافظت کنید. هوژان که شوکه شده تو حیاط نشسته و با اومدن سرگد عماد به اونجا ازش می‌پرسه که سامان کجاست؟ عماد بهش میگه که پیداش می‌کنیم سپس برای بررسی بیشتر میره داخل بالا سر جنازه افشین. فهیم به همراه دانیار رسیدن به خونه پدری هوژان و سوران تو روستا. آنها با سوران صحبت می‌کنند و قضیه را بهش میگن در آخر دانیار عصبی میشه و بهش میگه اگه یک بار دیگه هوژانو ناامید کنی و کارشو مختل کنی خودم جلوت وایمیستم! و از اونجا میره….

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار