دانلود قسمت یازدهم سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۱۱ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت یازدهم
قسمت یازدهم سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

سریال «ناریا» به تهیهکنندگی محمد مصریپور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسولپور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت یازدهم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.
بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.
خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیدهای تلاش میکند که میتواند ایران را به جایگاه ویژهای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری میکنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومتجو عاشق هوژان میشود و...
دانلود قسمت ۱۱ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت یازدهم از شبکه یک
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۱۱
جهان بعد از عکس گرفتن از در خونه سامان میره بیرون که نگهبان ساختمان بهش میگه من که گفتم اکثر مواقع نیستن جهان میگه اشکالی نداره انقدر میرم و میام تا بتونم سوپرایزش کنم. هوژان با سرمایهدارها قرار گذاشته و با همدیگه درباره تاسیس فاز ۳ کارخانه باهاشون مورت میکنه و نظرشونو میپرسه یک سری از آنها باهاش موافقت میکنند اما یک سری هم از جمله پسر عموش مخالفت میکنند هوژان به پسر عموش میگه عمو کجان؟ برای همچین تصمیم گیری بهتر بود خودشون باشند! پسر عموی او با طعنه میگه همون جاییه که سوران هستش. بعد از تموم شدن مراسم پسر عموی هوژان میره پیشش باهاش صحبت میکنه هوژان بهش میگه ببین پسر عمو هر چقدر هم تلاش کنی هیچ چیزی بین من و تو اتفاق نمیافته سپس بعد از کمی بحث و کل کل کردن با همدیگه از همدیگه جدا میشن.
مهندس شفیعی با منشی شرکتی که قرار است باهاشون همکاری کنه در تورنتو تماس تصویری میگیرن آنها ازش درباره کارخانه ناریا سوال میکنند و ازش یک سری مدارک مربوط به کارخانه ناریا ازش میخوان تا به این بهونه اونا بتونن باور کنند که اونجا کار میکرده شفیعی بهشون میگه خب من کارهای زیادی انجام دادم نمیشه اونارو بفرستم؟ اون زن قبول نمیکنه که بعد از قطع تماس شفیعی کلافه شده و میگه اینجوری که خیلی سخت شد! چند نفر به دستور سامان رفتن سراغ جهان و اونو بردن پیشش سامان با دیدنش بهش میگه ماشالا خوب دل و جرات داری فکر کردی بری دم در خونه من من متوجه نمیشم؟ سپس با همدیگه کمی بحث میکنند و در آخر سامان به افرادش میگه که اونو بیارنش طبقه بالا. آنجا سامان تهدیدش میکنه که سرش تو کار خودش باشه اما جهان بهش اعتنایی نمیکنه و براش کری میخونه سامان میخنده و بهش میگه که بهت گفته بودم که پا رو دمم بذاری آدم خطرناکی میشم ولی انگاری باور نکردی!
سپس به آدمش اشاره میکنه جهان را بیهوش میکند. فردای آن روز وقتی جهان به هوش میاد خودشو وسط یه منطقه خاکی پیدا میکنه که مردم دورش جمع شدن او وقتی دستی به سرش میکشه میبینه که کچل شده و موهاشو از ته زدن جهان شوکه شده و میبینه که پیژامه و زیر پیرهنی تنشه و زیر شکمش هم درد میکنه همون موقع سامان بهش زنگ میزنه که جهان داد میزنه و میگه خودم با دستای خودم میکشمت خودم نابودت میکنم! سامان بهش میگه بهت گفته بودم که سر تو کار خودت باشه بهت گفته بودم که اگه میخوایم با همدیگه یه همکاری داشته باشیم باید قدیمو کلاً فراموش کنی و به من و کتایون هم نزدیک نشی و کاری باهامون نداشته باشه این سری یه تیکه از اعضاتو درآوردم هر سری که یه غلط اضافه بکنی یه تیکه دیگه رو برمیدارم اینجوری کم کم متلاشی میشی جهان باهاش دعوا میکنه و سپس تلفنو قطع میکنه.
او خودشو به یک مرکز خرید میرسونه و یه دست کت و شلوار میخره فروشنده از دیدنش جا خورده که او بهش میگه نگران پولت نباش کار به کارت میکنم سپس میره سمت مطب دوستش. سامان رفته پیش همکارش طلا خانوم تا اونجا درباره کار با هم صحبت کنند سامان بهش میگه که من برای کسی کار نمیکنم اگه میخواین میتونین باهام همکاری کنین. جهان وقتی به مطب دوستش میرسه شروع میکنه به درد کشیدن و او کمکش میکنه به داخل اتاق بره. دوستش ازش میپرسه که چی شده؟ جهان میگه یه عکس از شکمم بگیر ببینم چیزی از توش کم شده یا نه دکتر جا میخوره و میگه چی میگی؟ یعنی چی؟ او شکمشو نشون میده و میگه میخوام ببینم چیزی از توش برداشتن یا نه سپس به خودش میگه اگه ازش چیزی برداشته باشن خودم سامانو میکشم! دکتر جا خورده.
هوژان میره به خونه تو ده و با سوران صحبت میکنه که چه مشکلی باهاش داره چرا نیومد خونه؟! سوران بهش میگه اومدم یکم ذهنمو جمع و جور کنم اونا با همدیگه کمی صحبت میکنن درباره مشکلشون که یک دفعه از کارخونه بهش زنگ میزنن و بهش خبر میدن که فرامرزی با یکی دعوا شده هوژان بهشون میگه که همین الان میایم. سپس با سوران سریعاً به سمت کارخانه راهی میشن. پدر و مادر ستاره رفتن به دیدنش ستاره با دیدن مادرش او را بغل میکنه و گریه میکنه پدرش بهشون میگه اون موقع که من با فرید مخالفت میکردم به خاطر همین چیزا بود این روزارو میدیدم که بهتون میگفتم این پسر به دردت نمیخوره! ستاره با کلافگی بهشون میگه خب الان که چی؟ الان با مرگ من همه چی درست میشه؟ همه چی برمیگرده به عقب؟ پدرش میگه نگران نباش من همه چیزو درست میکنم هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم ستاره با کلافگی و ناراحتی بهش میگه من اون پدر دوران کودکیمو میخوام که وقتی نمیدیدمش پا میکوبیدم زمین نه این پدری که خودش منو پای معاملات میفرستاد! پدرش میگه وقتی تو اون سن کم خونه تو لواسان داشتی و برو و بیا داشتی بدت نمیومد الان بدت میاد؟ و باهم کمی بحث میکنن، سپس با ناراحتی از اونجا میره….
نظر شما