دانلود قسمت ۴ سریال ناریا از شبکه یک / لینک مستقیم قسمت ۴ سریال ناریا + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت چهارم
خلاصه داستان قسمت چهارم سریال ناریا، با لینک مستقیم تلوبیون سریال ناریا قسمت ۴ را در این مطلب از صفحه اقتصاد می توانید تماشا کنید.

سریال «ناریا» توسط معاونت برون مرزی رسانه ملی به تهیه کنندگی محمد مصری پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول پور ساخته شده است.
بازیگران مطرح سریال ناریا از این قبیل می باشند؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و...
خلاصه داستان سریال ناریا بدین شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی در اوج شکوفایی علمی اش به دنبال اختراع پدیده ای میرود که قرار است ایران را به جایگاه منحصر به فردی برساند. در این بین گروهی از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی دست به دست هم داده تا این نخبه علمی را نابود کنند. در این مسیر یکی از تبهکاران عاشق او گشته و...
قسمت ۴ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۲۴۵۳f
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت چهارم از شبکه یک
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت چهارم
تو تصادف هوژان زنده مونده و نامزدش عارف میمیره که مراسم خاکسپاری برگزار میشه. هوژان حالش خوب نیست و مدام توهم عارف را میزنه که بقیه آرومش میکنن. سامان با افشین منتظر شخصی هستن که باهاش قرار گذاشتن برای دیدن خونه. بعد از چند دقیقه اون شخص از راه میرسه و با همدیگه میرن خانه را نگاه میکنند سامان از خونه خوشش میاد و قرار میشه همونو بگیرن. هوژان با برادرش به سمت روستایی میرن تا فردی به نام عمو یحیی را راضی کنند به کارخونه برگرده. تو مسیر او به هوژان میگه الان لازم نیست به فکر کارخانه باشی باید یکم استراحت کنی و خودتو جمع و جور کنی هوژان میگه من الان تمام احساساتم زیر خاکه کار کردن حالمو خوب میکنه عارف بود که میخواست این کارخونه ساخته بشه و راه بیفته اینجوری آروم میشم.
وقتی میرسن عمو یحیی بهشون میگه که زندگی تو شهر برای خانمم خیلی سخت شده آنها ازش میخوان تا تمام تلاششو بکنه که بتونن برگرده کارخونه چون بهش احتیاج دارن، همان موقع از کارخانه باهاشون تماس میگیرن که یه مشکل جدی پیش اومده و سیستم برق کارخانه مختل شده آنها حسابی ترسیدن و به سرعت به سمت کارخانه راه میافتند. سوفیا به ماریا زنگ میزنه و بهش میگه که چرا نیومدی آرایشگاه نه خبری از تو هست نه شوری! تلفنشم جواب نمیده چی شده؟ ماریا با عصبانیت بهش میگه تو دیشب منو اونجا فرستادی ماجرای هومنو تو انداختی تو سر من بعد حالا میپرسی چی شده؟ سوفیا میگه معلوم هرچی داری میگی؟ درست حسابی تعریف کن ببینم چی میگی! چی شده؟ ماریا بهش میگه که شوری مرده سوفیا شوکه شده و میگه کار تو با اون پسره است آره؟ با همدیگه دست به یکی کردین اونو کشتین الانم برای رد گم کنی داری این اداهارو در میاری آره؟
ببین ماریا اگه سهم الماس منو ندی به پلیس میگم که کی شورسو کشته و از همین الان هیکل قناستو بالای چوبه دار میبینم! ماریا که حسابی به هم ریخته تلفنو قطع میکنه و شروع میکنه به گریه کردن و دیگه به تلفن سوفیا جواب نمیده. هومن بهش زنگ میزنه که ماریا جواب میده و میگه من باید چیکار کنم؟ هومن بهش میگه جاییو نداری که سوفیا آدرسشو نداشته باشه یه مدت بری اونجا بمونی؟ ماریا میگه نه فقط خونه پدرمه که آدرسشو نداره هومن میگه خوبه برو همونجا بمون آدرسشو هم وقتی رسیدی برای من بفرست. هوژان به همراه برادرش به کارخانه رسیدند و مهندس بهشون میگه که یا باید برق کارخانه را کلاً قطع کنیم که اینجوری تمام تولیداتی که تا الان انجام دادیم نیست و نابود میشه و ورشکست میشیم یا اون روش دیگه را امتحان کنیم و من برم دستی امتحان کنم ببینم میشه یا نه. هوژان بهش میگه این خیلی ریسک داره امنیت جون شما مسئولیتش با منه نمیتونم همچین اجازهای بدم! اما مهندس اصرار میکنه و میگه مسئولیتش با خود من، من اینجام به خاطر همین کارا و در آخر هوژان قبول میکنه و مهندس را میفرسته به قسمت کنتور برق کارخانه. او سیمی را قطع میکنه و نقشه را عملی میکند در آخر موفق میشن و کارخانه به همراه تولیداتشو نجات میدن.
سامان به کافه رفته و اونجا با منوچهر صحبت میکنه و میگه یه چیزی این وسط مشکوکه نصیری ازش خبری نیست از طرفی هرچی به ماریا زنگ میزنم جواب نمیده قرار بود بره خونه پدرش و آدرس اونجارو برام بفرسته اما زنگ میزنم خاموشه! منوچهر با حرفاش اونو آروم میکنه و میگه اوضاع خوبی نداره که وقتی میفهمه سامان میخواد بره پیش سوفیا بهش میگه دلیلی نداره تو بری این یه مشکل بین ماریا و سوفیا بزار خودشون حل کنن چیزی که به تو مربوط نیست خودتو وسط نندازه که تو دردسر نیوفتی! تو مسیر برگشت سامان به خانه ماریا بهش زنگ میزنه و از شدت ترسی که افتاده تو جونش بهش میگه که میترسم پای من گیر باشه و اعدامم کنن سپس مدام از سامان میپرسه که من میمیرم؟ آره؟ سامان بهش میگه اگه کاری که من میگم بکنی اتفاقی نمیافته تو قرار بود بری خونه پدرت چرا نرفتی؟
برو اونجا و آدرسشو واسه من بفرست انقدرم نترس الکی هم به من زنگ نزن و تلفنو قطع میکنه. ماریا مدام صحنه کشته شدن شوری جلوی چشماش میاد از طرفی حرفهای سوفیا حسابی روش تاثیر گذاشته او این بار روانیو نمیتونه تحمل کنه و خودشو از تراس ساختمان میندازه پایین و خودکشی میکنه. فردای آن روز سامان با هویت تاجر بودنش با افشین میرن به دفتر کار هوژان در تهران و از اونجا با هوژان تماس تصویری میگیرند برای جلو بردن همکاریشون آنها تصمیم میگیرند که مدتی صبر کنند تا هوژان بعد از راست و ریست کردن کارهاش به تهران بیاد و درباره شراکت حضوری با همدیگه صحبت کنند….
نظر شما