خلاصه داستان سریال آبان قسمت دوم + دانلود سریال آبان قسمت ۲

قسمت دوم سریال آبان از پلتفرم شیدا در روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ از شبکه نمایش خانگی پخش شده است، در اینجا خلاصه داستان قسمت دوم بهمراه دانلود سریال آبان را خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال آبان قسمت دوم + دانلود سریال آبان قسمت ۲
صفحه اقتصاد -

سریال آبان در ژانر ملودرام، عاشقانه ساخته شده است که رضا دادویی کارگردانی این سریال را برعهده دارد، در این سریال بازیگران مطرحی چون شهاب حسینی،  امین حیایی،  لاله مرزبان، مینا ساداتی، بهاره کیان افشار، رحیم نوروزی و ..‌. حضور دارند. در ادامه خلاصه داستان قسمت دوم سریال آبان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه داستان سریال آبان قسمت ۲

فریبرز میره پیش پدرش و باهاش خوش و بش میکنه و بهش میگه برام پدری کن و بیا بالا سر کار بایست و سروری کن. پدرش میگه بشرطی که بری زن بگیری و بری سر زندگیت، اما فریبرز میگه من اصلا وقت می کنم یکی رو هم بیارم کنارم؟ پدرش میگه بودن یکی همیشه بهتر از نبودنشه. فریبرز میگه تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌بره. پدرش میگه بعد از اون خدابیامرز دست و دلم نمیره کاری کنم. فریبرز میگه منم مثل تو. پدرش میگه خودتو با من مقایسه نکن نقل من عشقه و نقل تو عشق و حاله. فریبرز میگه آخه کسی نیست. پدرش میگه نگشتی اما فریبرز میگه چرا گشتم کسی رو پیدا نکردم. 

صبح وکیل اطهم میره دم خونه امیر و میگه مجبور شدم حکم جلب خانمتون رو بگیرم. برای فردا صبح یا پول جور کنید یا با آقای اطهم صحبت کنید وگرنه مجبور میشم با مامور بیام.

سروش که از بچگی زیر دست فریبرز بزرگ شده بود با هدیه در حال فرارن، هدیه به سروش میگه مشخصه حالت خوب نیست، رئیست بفهمه چی میگه؟ سروش میگه عذاب وجدان دارم، هدیه میگه از اینکه داری با من زندگی جدیدی شروع میکنی دیگه؟ جونت رو براش گذاشتی کف دستت. سروش میگه جای من بودی چیکار میکردی؟ هدیه میگه هیچکار، پشیمون شدی میتونی بری پولو پس بدی دستش هم ماچ کنی. سروش میگه دلم به این خوشه که اگه ازم بپرسه بگم تو هم یکی مثل هدیه رو پیشت داشتی همینکار رو میکردی. هدیه میگه مگه کسی تو زندگیش نیست‌. سروش میگه ندیدم کسی باشه اون اوایل که منو از بهزیستی آورد بیرون یکی باهاش بود ولی بروز نمیداد، ۲۰ سال پیش بود نفهمیدم بعدش چی شد. اون پولداره اما اعتماد بنفس نداره پاش یکم شل میزنه.

سروش به هدیه میگه تو از چی من خوشت اومد هدیه میگه بالاخره تو مرد ۵ میلیون دلاری هستی، بعد هدیه میگه تو از چی من خوشت میاد؟ سروش میگه تو منو می‌شناختیی انگار هیچ وقت برام غریبه نبودی، هدیه میگه پس شیطونی نکن که می فهمم، بعد میگه خیلی دوست دارم این آقای ثابتتون رو ببینم. سروش میگه دعا کن هیچ وقت اتفاقی و حتی از دور هم نبینیش. هدیه میگه الان که فکر میکنم دیگه دلم نمیخواد ببینم.

منصور یکی از کارمندای هولدینگ میره دم در خونه رفیق سروش میگه از طرف سروش اومدم ، پسره میره جلوی در منصور بهش یه سیلی میزنه و سراغ سروش رو ازش میگیره، میگه من چندماهی هست ازش خبر ندارم، منصور باور نمیکنه با پسره میرن بالا سروش رو صدا میزنه میبینه نیست یه چاقو برمی‌داره و تهدیدش میکنه و میگه بگو سروش کجاست، با کیه میگه مدتیه با یه زنه اما من چیزی از زنه نمیدونم فقط یه بار با سروش رفتیم فروشگاه برای بچه اش بازی گرفتیم. منصور میگه خوبه پس بریم فروشگاه رو بهم نشون بده.

سروش و هدیه میرسن ویلای آدم پرونه، میگه تا صبح اونجا باشن میاد دنبالشون میرن تا از مرز ردشون کنه، موبایلو اینترنت هم روشن نکنن.

سریال آبان

منصور و نوچه هاش میرن دم فروشگاه بازی، تا یه آدرسی از سروش پیدا کنند که البته نبوده.

امیر و آبان میرن بالای برج و تجهیزات پرش رو به خودشون می بندن تا بپرن پایین، امیر میگه الان تو این وضعیت بی پولی و حکم جلب تو برای چی باید بپریم؟ آبان میگه دیگه تا این بالا اومدیم الان دیگه دیره برای این سوال. امیر میگه من اون پایین هم پرسیدم ازت گفتی میریم بالا بهت میگم. آبان میگه ترسیدی یا میخوای دلیلشو بدونی؟ امیر میگه هردو. آبان میگه باشه هروقت پریدی بهت میگم شاید تو راه دلیلشو بفهمی. امیر میگه من میترسم. آبان میگه تو مگه نگفتی با هم بریم نمیترسی، الان داریم با هم میپریم. امیر میگه به دو تا شرط میپرم یکی اینکه تا رسیدیم پایین باید بغلم کنی دوم اینکه تو راه اونقدر داد میزنی تا صدای من رو نشنون آبروم بره. موقع پریدن آبان پشت امیر می ایسته و امیر رو هل میده و خودش همون بالا می مونه و داد میزنه امیر نترس من کنارتم. 

موقع برگشت آبان به امیر میگه الان با من قهری؟ امیر میگه باور کن اگه تو این موقعیت نبود باهات اصلا حرف نمیزدم. تو داری از این ویژگی من سوء استفاده میکنی. آبان میگه بالاخره باید یه روز بدون من می پریدی. امیر میگه پس از صبح نقشه چیده بودی؟ باورم نمیشه فردا بری زندان ، اینهمه آدم دارن معمولی زندگی می کنن من توانش رو ندارم تو نباشی. آبان میگه من ریسک کردم، قتل که نکردم میام بیرون. امیر میگه جون آلما اومدی بیرون یه کار ساده شروع کن من میدونم تو لیاقتت بیشتر از اینهاست ولی تو هم منو بفهم من بدون تو نمیتونم زندگی کنم به بچمون چی بگم. آبان میگه الان حرفهاتو زدی راحت شدی حالت بهتره. آبان میگه بهتره آلما رو آماده کنیم با این شرایط کنار بیاد.

شب تو خونه امیر و آبان با آلما قایم باشک بازی می کنن آلما امیر رو پیدا می کنه، با هم میرن تا آبان رو پیدا کنن، امیر به آلما میگه اگه مامان کلا بره چیکار میکنی؟ آلما میگه مامان بخواد بره به من میگه خب من ناراحت میشم. امیر میگه یه رازی رو میخوام بهت بگم قول بده به کسی نگی. آلما قول میده. امیر میگه فردا یه پلیس و یه آقایی قراره بیان و مامان رو با خودشون میبرن تو چیکار میکنی؟ آلما میگه من گریه میکنم. امیر میگه قول بده گریه نکنی چون مامان هم گریه اش میگیره. آلما قول میده فردا گریه نکنه.

شب هدیه و سروش کنار هم نشسته بودن هدیه به سروش میگه منم تو زندگیم یکی بود خیلی حرومزاده بود کم نذاشت، سروش میگه یادم نمیره یه روز اومد تو یتیم خونه گفت از امروز باید واسه من کار کنی. هدیه میگه من بچه بودم اما بدجوری کینه اش تو دلم مونده یه روزی جبران می کنم. سروش میگه ولی من جبران کردم، پولاشو برداشتم و در رفتم. هدیه میگه ولی من حساب کتابم باهاش بدجور سنگینه به این راحتی جبران نمیشه. سروش میگه یارو به تو بد کرده ولی من از ثابت چیزی جز خوبی ندیدم. هدیه میگه اصلا گور بابای اونیکه من میگم و تو میگی. سروش میگه هیچ وقت نگفتی این یارو باهات چیکار کرده؟ هدیه میگه گفتنی نیست. 

صبح وکیل با مامور میاد جلوی در ، هرچی امیر باهاش صحبت میکنه راضی اما قبول نمیکنه. آلما از پنجره می بینه بعد میاد تو طرفهای اسباب بازیش یه چای میریزه و میره میگه می خوام برم به آقاهه چای بدم مامان رو نبره بهش میگم مامان رفته مسافرت. امیر نمیذاره بره، میاد به آبان میگه که وکیله راضی نمیشه، بعد با هم وسایل آبان رو جمع می کنن. آبان ازشون خداحافظی میکنه. اما با اصرار آلما دلش میگیره و از وکیل دو ساعت فرصت میخواد که یه کاری بکنه، وکیل مجبور میشه بهش دو ساعت وقت میده. 

آبان سریع میره هولدینگ، ثابت به امیر زنگ میزنه بره پیشش، امیر هم با آلما میرن هولدینگ، می بینه آبان هم اونجاست. فریبرز ثابت از آبان می خواد تا همسرش رو در جریان توافقی که کردن قرار بده. آبان میگه نباید قبل اینکه به همسرم بگید به من خبر میدادید؟ ثابت میگه مگه شما قبل از اینکه بیایید نظر نهاییتون رو به من بگید همسرتون رو در جریان گذاشتید؟آبان میگه نه. ثابت به امیر میگه شما در جریان تمام مفاده قرار داد بین من و خانم اسفندیاری هستید؟ تمام شرطها همون چیزهای عادیه بجز یکیش که خانمتون فکرهاشونو کردن اومدن. الان برگه قرار داد رو براتون میارن چون به شما هم مربوط میشه خواستم خودم بهتون بگم تا خیالم راحت بشه. شرط من برای اجرا شدن قرارداد با ایشون اینه که ایشون باید از شما جدا بشه. امیر باشنیدن این حرف میگه یعنی چی؟ آبان یه حالی میشه، امیر میگه آبان الان تو اومدی اینجا یعنی شرطش رو قبول کردی؟ آبان میگه میگم بهت. آبان به ثابت میگه من به شما نگفتم برای چی دارم این شرط رو قبول میکنم؟ ثابت میگه چرا گفتید ولی اینکه چرا دارید این شرط رو قبول می کنید چیزیه که به خودتون مربوط میشه.

امیر میگه پیش خودت چی فکر کردی چون دیدی شرایط ما داغونه گفتی هر سازی بزنی باهاش میرقصیم. ثابت میگه دیدید این یعنی مسئله اتون حل نشده هر وقت حل شد بیایید. امیر میگه از این طرف ما رو چاه در میارید از این طرف گند میزنید به زندگی ما رو چه حسابی؟ به چه حقی برای زن من این شرط رو گذاشتی. ثابت میگه من هر شرطی برای هرکسی بخوام میذارم اینکه طرف قبول کنه یا نه بخودش مربوطه. خانم اسفندیاری ظاهرا فکرهاشو کرده که اینجاست اگه سوالی دارید از خودشون بپرسید. ثابت از اتاق میره بیرون.

امیر موقع برگشت تو ماشین به آبان میگه باز دم یارو گرم خیلی مردِ که گفت یادم باشه فردا یه گل و شیرینی براش بفرستم بهش بگم باز صد رحمت به تو که گفتی من اصلا قرار نبود این چیزها رو بفهمم اشتباهی شده فهمیدم، آبان میگه کهنمویی جون بچمون رو تهدید کرده همین برام کافیه که برم پیش اون، مگه من میخواستم چیکار کنم دو تا کاغذ بود مینداختم جلوش پولو می گرفتم. امیر میگه همینو من نباید بدونم؟ آبان میگه میگفتم بهت. من بخاطر تو هر کاری میکنم. امیر میگه یارو با این همه دم و دستگاه خر نیست که بهت پول بده، وقتی میرسن خونه می بینن که بهار جلوی در منتظره، به آبان میگه پول کهنمویی رو دادید خب به منم می گفتید خوشحال میشدم. آبان تعجب می کنه میگه پول از کجا آوردیم. بهار میگه از دفتر زنگ زدن یه پاکت آوردن توش سفته های امیر هست که پاره شده. آبان میگه ما پول ندادیم بهش نگفته کی داده؟ بهار میگه نه . آبان سریع زنگ میزنه به محمودی و میگه از طرف شما کسی پول داده به آقای کهنمویی؟ امیر سریع گوشی رو میگیره و داد میزنه چه خبره، محمودی پشت تلفن میگه ثابت پول رو داده. امیر عصبانی میشه میگه غلط کرده داده‌ چرا اینکار رو کرده. آبان میگه یواشتر داری آبروی منو میبری. امیر داد میزنه اینهمه دختر خوشگل تو دنیا بره مشکل اونا رو حل کنه چرا قفلی زده تو زندگی من؟ بعد با عصبانیت گوشی رو قطع میکنه. آبان میگه من روحم خبر نداشته نمیدونم ثابت چطور کهنمویی رو پیدا کرده دارن منو پیش تو خراب میکنن. امیر میگه با دو میلیارد کسی خراب میشه لابد رفتی یه چراغ سبزی بهشون نشون دادی دارن اینطور واست پول خرج می کنند. آبان میگه بفهم چی می گی؟ داری میری جائیکه نباید بری. تو چرا رفتی پیش ثابت. بهار میگه خب بره دو تا برگه مینداخت جلوش چیزی نمیشد. امیر میگه این باید به من می‌گفت رفته اونجا. آبان میگه این پول مشکل تورو حل میکنه، وقتی عرضه نداری مشکل زن و دخترت رو حل کنی من باید مراقبتون باشم. امیر میگه راست میگی من عرضه ندارم اما آدم که هستم.

وکیل اطهم میاد جلو در میگه دیگه بیشتر از این کاری از دستم برنمیاد بگید خانم اسفندیاری بیان پایین منتظریم. آبان با چشمونی گریون مقابل گریه های دخترش مجبور میشه بره...

دانلود سریال آبان قسمت ۲

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه