خلاصه داستان قسمت ۱ سریال تازه وارد همراه با لینک دانلود مستقیم قسمت ۱ سریال تازه وارد
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال تازه وارد از شبکه دو سیما را قرار داده ایم، همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال تازه وارد از شبکه دو سیما را قرار داده ایم، همراه ما باشید. «تازه وارد» روایتگر ماجراهایی جذاب در قالب اپیزودیک با موضوع خانواده است که در هر قسمت داستان جداگانه ای را با رویکرد افزایش سن جامعه و مسئله فرزندآوری به نمایش می گذارد. این سریال از شنبه تا چهارشنبه هرشب ساعت ۲۱:۳۰ بر روی آنتن میره.
لینک دانلود مستقیم قسمت ۱ سریال تازه وارد
https://telewebion.com/episode/۰x۷۶۱۹۴۹b
قسمت ۱ سریال تازه وارد
زن و شوهری بعد از به دنیا آوردن بچه اولشون که یه پسر است به اسم حامد دیگه بچه دار نشدن. حال اون زن چند روز است که حالت تهوع داره و بعد از انجام آزمایش متوجه میشه که بعد از ۱۳ سال دوباره باردار شده. او وقتی به شوهرش مجید این خبرو میده او جا میخوره و میگه آخه تو این وضعیت اقتصادی که هستیم باید این اتفاق می افتاد؟ زنش میگه تو که همیشه میخواستی یه دختر داشته باشی! مجید میگه اون موقع که وضعیتم خوب بود میخواستم نه الان! و بهش پیشنهاد میده تا سقطش کنه اما زنش قبول نمیکنه و میگه من نفر و نیاز کردم که این بچه رو خدا بهم داده. سپس وقتی میره غربالگری دکتر بهش میگه باید یه آزمایش دیگه هم انجام بدین به خاطر سنتون که ببینیم جنین سالمه یا نه معلوله. شوهرش تلاششو میکنه که منصرفش کنه از به دنیا آوردن اون بچه چون امکان داره جون خودش به خطر بیوفته و بهش میگه اگه بلایی سرت بیاد چیکار کنم؟
کی مارو جمع و جور کنه؟ سمیه میگه این بچه رو با راز و نیاز گرفتم خودش مراقبمه الان برو سر کارت نگران نباش. مجید قبلا مغازه تو یه پاساژ داشته و وضع مالیش خوب بوده اما شانس باهاش یار نبوده و حالا نگهبان همان پاساژه. مجید میره از دوستش نادر ۲ میلیون قرض میگیره برای آزمایش سمیه ولی وقتی سمیه میفهمه شب با حامد میره دم در خانه نادر و پولو بهش پس میده. بعدا وقتی مجید ماجرارو میفهمه با سمیه دعوا میکنه و میگه چرا منو کوچیک کردی؟ و باهاش دعوا میکنه سپس میگه پولو جور میکنم سریع برو آزمایش اما سمیه میگه لازم نیست چون زمانش گذشت الان دیگه بچه روح داره قانونم اجازه سقط نمیده نادر دعوا میکنه و میگه اگه معلول باشه چی؟ بهت گفتم اون موقع بیا سقطش کنیم خودمونو راحت کنیم حالا با این استرس چیکار کنیم؟
سمیه میگه من خودم از خانم حضرت معصومه این یچه رو خواستم مطمئنم که سالمه در صمن اگه هم هر مشکلی داسته باشه من کاملا آماده ام تا ازش مراقبت کنم نادر میگه الان داغی این حرفو میزنی! سپس نادر با عصبانیت بهش میگه اگه یه مو از بقیه کم داشته باشه منو دیگه نمیبینی میرم خودمو گم و گور میکنم! به خاک پدرم قسم میخورم و میخواد بره که سمیه میگه اگه سالم بود چی؟ چجوری با این حرفا میتونی تو چشماش نگاه کنی؟ ۶ سال بعد، دختر سمیه و نادر به دنیا اومده و اسمشو گذاشتن معصومه. حال معصومه ۵ سال داره و خانوادگی رفتن به حرم معصومه(س). اونجا معصومه رو نادر گم میکنه و حسابی هول کرده و میگرده دنبالش در آخر کنار حوض تو صحن حرم پیداش میکنه و حالا که خیالش راحت شده در آغوشش میگیره و ازش میخواد به مادرش چیزی نگه که گم شده بوده معصومه میگه مگه گم شده بودم؟ نادر میگه نه بابا جون من گمت کرده بودم اما وقتی میرن پیش حامد و سمیه او سریع میگه که بابا گمم کرده بود و نادر از شیرین زبانیش میخنده و باهم از اونجا میرن.
نظر شما