گمان میکردم خواهرزاده ام عاشق پسرم شده،ولی فهمیدم که او و همسرم رابطه پنهانی دارند!
۱۸ ساله بودم که با «طاهر» ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت میکرد…
زن ۳۸ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است. درباره قصه زندگیاش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:
۱۸ ساله بودم که با «طاهر» ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت میکرد.
هر کدام آنها به دنبال سرنوشت خودشان رفتند و زندگی خوبی دارند اما در میان خانواده و نزدیکانم، زندگی من از هر نظر خودنمایی میکرد.
عشق به طاهر
علاقه من و طاهر به یکدیگر زبانزد فامیل بود. از سوی دیگر، همسرم به دلیل وضعیت مالی خوبی که داشت بهترین هدیهها را به مناسبتهای مختلف برایم تهیه میکرد.
مدام به مسافرت میرفتیم و روزگار شیرینی را میگذراندیم. همه فامیل به زندگی من حسرت میخوردند تا این که سالها گذشت و پسرم به سن جوانی رسید.
در این میان، خواهرزادهام بیشتر از دیگر فامیل به منزل ما رفت و آمد داشت.
من هم که احساس میکردم «سیمین» عاشق پسرم شده است، بیش از اندازه به او محبت میکردم و تحویلش میگرفتم.
رفت و آمد سیمین
با آن که سیمین از پسرم بزرگتر بود، اما با خودم میاندیشیدم او دختر زبر و زرنگی است. و به راحتی میتواند اوضاع زندگی پسرم را جمع و جور کند.
از طرف دیگر نیز همسرم بیشتر از من به او محبت میکرد چرا که من دختر نداشتم. و احساس میکردم این رفتار همسرم به خاطر آن است که حس داشتن دختر را تجربه میکند.
او برای سیمین به هر بهانهای هدیههای گران قیمت میخرید و او را به مسافرت میبرد تا این که حدود یک سال قبل تازه فهمیدم. ارتباط همسرم و سیمین از حد فامیل بودن فراتر رفته است و آنها ارتباطی نزدیکتر با یکدیگر دارند.
ازدواج با خواهرزاده
به همین دلیل از سیمین خواستم کمتر به منزل ما رفت و آمد کند اما همسرم با شنیدن این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید.
بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات میکنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند.
اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند. ولی تلاشهای آنها بیفایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد.
حالا او در قصری که من سالها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیدهام پادشاهی میکند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر میشوم و…
نظر شما