خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال تمام رخ از شبکه سه سیما + عکس

برای دوستداران سریال های ایرانی خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال تمام رخ را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد قرار داده ایم

خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال تمام رخ از شبکه سه سیما + عکس

برای دوستداران سریال های ایرانی خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال تمام رخ را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد قرار داده ایم. با ما همراه باشید. زمان پخش سریال تمام رخ از شبکه سه سیما نیز مانند دیگر سریال های شبکه سوم در ساعت ۲۰:۴۵ هر شب خواهد بود.

سریال ۳۰ قسمتی « تمام رخ » به نحوی در ادامه سریال قبلی ابوالفضل صفری یعنی «سرجوخه» ساخته شده است و داستان آن در همان فضای گروه های شرط بندی، قمار و پول شویی های کلان اقتصادی می گذرد و گویا صفری می خواهد تا با موضوع تروریسم اقتصادی، سه گانه خود را کامل کند؛ سه گانه ای که پیش تر با احمد معظمی و با موضوع امنیتی ساخته بود.

خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال تمام رخ

مسعود به ایران برگشته و برای لیلی سوغاتی برده که او کلی خوشش میاد و دوباره نتیجه سفارت سوال می پرسه و بازم نگرانه که گندی بالا بیاره و بهش تاکید می کنه تا مثل خرید خونه دوباره کار عجله ای انجام نده و دوباره توی چاه نیوفتند.

جمهوری چک - پراگ

ابراهیم و خلیل به همراه دو نفر دیگه به همون خونه ای که قاتل لئو در آن زندگی می کند، رفته اند و بعد از هماهنگی های لازم، ابراهیم و خلیل دو تایی وارد خونه می شوند و با کمک دوربین و خودشان را بالای سر او می رسانند و بعد از چک کردن کل محیط باهاش شروع به صحبت می کنند و او خودش را نفوذی آلمان ها معرفی می کند و دلایلش برای همکاری با داعش را میگه.

ابراهیم گوشی آن مرد را خورد می کنه و بعد هم بهش میگه باید با هم بریم به یه خونه امن، خلیل میره سراغ ماشین که کسی تعقیبش می کنه، ابراهیم و اون مرد نفوذی در حال گپ زدنن که یهو یه تیر تو قلب مرد نفوذی شلیک میشه و می افته رو زمین که ابراهیم به سمت محلی که از اون شلیک شده میره که برژیت را می بینه.

برژیت با عشق به جنازه اون مرد نگاه می کنه و میگه الان انتقامم و گرفتم و حالم دیگه خوبه، ابراهیم و خلیل بخاطر این که او احساساتی عمل کرده و منبع اطلاعاتی رو کشته حسابی باهاش عصبی برخورد می کنند و میگن دیگه با همچین مامور تباهی قصد همکاری ندارند که برژیت با کلی خواهش و تمنا خودشو باهاشون همراه می کنه.

فریبا به در خونه آقا رحیم رفته و بعد از کمی صحبت از او خواهش می کنه تا با هم به خونه آقا جعفر برن، ناهید و مادرش وسایل پذیرایی را به حیاط برده اند و هر دوشون از اومدن فریبا متعجبن، بعد از گذشت مدتی فریبا کلید مغازه را به آقا جعفر میده و می خواد ازش حلالیت بطلبه که او قبول نمی کنه و میگه عمر رفته من و خانوادمو چجوری می خوای برگردونی، اگر دنبال سبک کردن بار پدرتی، درآمد اون مغازه رو صرف خیریه کن و می رود.

فریبا بعد از اون دست آوا را می گیرد و با هم به خونه می روند و آوا با خوش حالی به سمت وسایلش میره و شروع به بازی می کنه، فریبا هم از تراس خونه به اطراف نگاه می کنه.

جمهوری چک - پراگ

برژیت مقابل خلیل و ابراهیم نشسته و با نگاه کردن به عکس لئو شروع به صحبت می کند و از آشناییش با لئو تا این که خانواده نداشته و یه خانمی او را پرورشگاه آورده حرف می زند و کم کم تمام اطلاعاتی که توی کارش با مکس داشته را هم توضیح می دهد و از ارتباط او با خانمی به اسم امیلیا که در سفارت بریتانیا در ایران کار می کنه، میگه و بعد هم از اون جا میره تا سریعا به استانبول برگردع که کسی بهش شک نکنه.

مسعود به آزمایشگاه رفته و از دکتر شمس می خواد او را به شعبه هشتگرد انتقال بده و بهونشم اینه که این جا نگاه و رفتار کارمندا اذیتش می کنه.

فرهاد و فریبا به همراه آقا جعفر به همون مرکز خیریه آشنای آقا جعفر رفته اند و اون جا تصمیم گرفته اند که خرج تحصیل تعدادی دختر دانشجو را بدهند.
دوباره همون پرستار به اتاق همون سفیر بریتانیایی رفته تا دارو هاشو چک کنه که باز هم با هم، هم صحبت میشن و خانم پرستار این بار کمی از زندگیش را به او میگه.

پلیس ها در حال بررسی وضعیت خانم املیا هستند که متوجه میشن ناهید، خواهر محمدحسین توی همون بیمارستانی به عنوان پرستار مشغول به کاره که او هم بستریه و ابراهیم تصمیم می گیره باهاش ملاقاتی داشته باشه و بتونه ازش کمک بگیره.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان