خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال بی همگان

در این مطلب از صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت 37 سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود .

در خلاصه داستان قسمت 37 سریال بی همگان می خوانید که:

امیرعلی به بیمارستان منتقل شده است و شاپور هم پیش ارشیا رفته و به او میگه که کار امیرعلی و تموم کرده و مثل مرغ رو زمین بال بال می زده و بعید می دونم که حالا حالا ها از جاش بلند شه و شایدم رفته باشه اون دنیا …

ارشیا هم یه چک براش می کشه که او میگه مبلغ کمه و ارشیا هم قول میده که بیشتر از اینا بهش برسه …

بهرام هم بلافاصله باهاش تماس می گیره و میگه هر طور که شده باید همین امشب مهرداد یوسفیان و پیدا کنیم و بهش میگه همین الان بیا این جا …

رسول پیش کیوان رفته و با امیرعلی تماس می گیره تا اتفاقی که افتاده را برایش تعریف کند، به جای امیرعلی رضا بهش جواب میده و میگه او بیمارستانه و بیهوش کف خیابون پیداش کرده بوده …

همه خانواده امیرعلی نگران در بیمارستان هستند و حال مریم از همه خراب تر است، بعد هم با دادن قرص های امیرعلی اجازه می گیره بره داخل و ببینتش …

مریم بعد از عوض کردن لباساش پیش امیرعلی میره و میگه من این زندگی و دیگه بدون تو نمی خوام و با گریه هر حرفی که توی دلش مونده را برایش تعریف می کند …

کمی بعد هم پرستار به سراغش میره و ازش می خواد بره بیرون …

زن و بچه مهرداد کنار برادر و زن داداشش با هم غذا می خورند که گوشی الناز زنگ می خوره و رضا خودش را معرفی می کند بعد هم گوشی را به پلیس پرونده امیرعلی میده و او ماجرا را برای الناز تعریف می کند، الناز هم سراسیمه از جایش بلند می شود و خودش را به بیمارستان می رساند …

ارشیا به خانه گوهران رفته و زیر دست آدم هاش کتک می خورد که بهرام جلوشون و می گیره تا با هم حرف بزنند، بعد هم فیلمی که ارشیا از آن ها گرفته را بهش نشون میده …

ارشیا هم خودشو نمی بازه و میگه پشت هر کاری چند تا دو دو تا چهار تا هست و بعد هم توضیح میده به خاطر خودش این کار و کرده تا یه چیزی داشته باشه که بتونه از خودش محافظت کنه …

پویان هم میگه هر کی ازت بگذره من ازت نمی گذرم که او میگه هر کاری بخواین براتون می کنم و انقدی از یوسفیان متنفرم که حاضرم هر کاری ازم خواستید و انجام بدم تا یوسفیان یادش نره چیکار باهاش کردم …

بهرام هم قبول می کنه که یه فرصت دیگه به او بده و جوری با مهرداد معامله کنه که ورق برگرده و زمین برای اونا بشه …

خانواده امیرعلی بیرون در اتاق امیرعلی منتظر هستند که پرستار بیرون میره و میگه مریضتون به هوش اومده و مریم اولین نفر برای دیدنش به داخل میره …

الناز هم به بیمارستان رسیده و به داخل رفته که از بیرون خنده های امیرعلی و مریم با هم دیگه را می بیند و تو خودش است که ستوان رجبی صداش می کنه تا با هم حرف بزنند …

الناز میگه پدر من بی گناهه و چند روز پیش امیرعلی بهش پناه داده بود، بعید می دونم کار او بوده باشه و اسم گوهران را به میان می آورد و تاکید می کنه که هر کاری از دست او بر میاد و من فقط به او مشکوکم …

الناز به خانه عموش بر می گرده و پدرش را داخل خانه می بیند که شوکه می شود و پدرش میگه کلی مدرک علیه گوهران پیدا کرده و می خوام اول حق و حقوق شما رو ازشون بگیرم …

مهشید بهش تاکید می کنه که مدارک را زودتر به پلیس برساند اما او حرف خودش را می زند و می گوید با این وجود که اصلا کار راحتی نیست باید از این فرصت استفاده کنیم …

مهرداد سعی می کنه دل مهشید را به دست بیاره ولی او میگه دیگه هیچی مثل سابق نمیشه و می رود …

کمی بعد هم مهرداد با گفتن این که این جا دیگه چیزی امن نیست، از آن جا می رود …

امیرعلی از بیمارستان مرخص شده و مریم به همسرش کمک می کنه تا او لباسش را بپوشد و بعد هم میثم با شوخی به داخل می رود و روی گچ دست، او می نویسه که تو قهرمان منی بابا امیر …

کمی بعد ‌ ستوان رجبی به داخل میره و میگه عکس هایی از دوربین پیدا کردیم که شاید بتونه به پیدا کردن، راننده کمک کنه و میثم با دیدنش سریعا میگه این عمو شاپور است و همشون شوکه می شوند …

ارشیا به دنبال مانی رفته و با حرفاش او را راضی می کنه و میگه پدرت کارت داره و او را با خودش می برد، الناز هم دیر بهش می رسه و با زنگ زدن بهش، می فهمه که گوشیش خاموشه …

مهرداد برای پیگیری پولی که خواسته دوباره با گوهران تماس می گیره و می فهمه، آن ها مانی را گروگان گرفته اند و عصبی تلفن را قطع می کند …