خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال بی همگان

در این مطلب از صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت 32 سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود .

در خلاصه داستان قسمت 32 سریال بی همگان می خوانید که :

همه در خانه آقا قاسم دور هم نشسته اند و مثل خانواده های گرم با هم حرف می زنند، امیرعلی هم سایتی که برای کار مریم زده را بهش نشون میده و قول میده که خودش همه چیز و بهش یاد بده، فاطمه هم که از دور حواسش به حرف های اوناس، میگه عکاسی کار ها با من و امیرعلی و رضا هم کلی سر به سرش می گذارند، که او ناراحت می شود …

ارشیا در کارخونه پیش الناز رفته است که الناز بهش میگه بابا بهم زنگ زده و منم تصمیم گرفتم هر کاری ازم برمیاد براش انجام بدم، بعد هم ناراحت رو به ارشیا میگه منتها دست تنها نمی تونم و با دیدن حمایت ارشیا خیالش راحت می شود …

میثم با صورت خونی بعد از مدرسه به خانه رفته و به مادرش میگه بچه ها تو مدرسه اذیتم می کنند و چون فوتبالم خوبه من و تو تیم راه نمیدن که مریم خیالشو راحت می کنه و میگه بهت قول میدم از فردا کسی دیگه اذیتت نکنه و با هم برای خوردن نهار به داخل می روند …

همه در کارخونه هستند و پلیس ها هم به آن جا رفته اند و آقا ابراهیم و خلیل و یکی از رفیق های امیرعلی که بهش مشکوک هستند را به داخل رختکن می برند و تعدادی برد در کمد آقا ابراهیم پیدا میشه و او را با دستبند می برند …

ارشیا طبق معمول آتیش بیار معرکه است ولی امیرعلی میگه من باورم نمیشه کار او بوده باشه و با عصبانیت می رود …

الناز و ارشیا به دیدن برادران گوهران رفته اند و الناز شروع به حرف زدن می کنه، الناز خودش را محتاج آن ها می دونه و ازشون کمک می خواد …

پویان و برادر بزرگترش شروع به تحقیر او می کنند ولی الناز خوب فیلم بازی می کند و می خواد دل آن ها را نرم کنه که پویان میگه ما با این ننه من غریبم بازیای شما ما خر نمی شیم و حالا حالا ها با پدرت کار داریم …

آن ها در حال رفتن هستند که پویان گوشی الناز و می گیره و صدای ضبط شده شون را پاک می کنه و همه شماره های ناشناسش را بر می دارد …

الناز با حال خراب و رنگ پریده از اون جا بیرون میاد، ارشیا حسابی حواسش به الناز است و او را به مسافرخانه می برد و سعی می کنه، آرومش کنه …

الناز به داخل میره و ارشیا بلافاصله به پویان زنگ می زنه و مشخص شده که ارشیا بهشون گفته او برای ضبط کردن صدا پیششون رفته و خودش را آدم آن ها نشان می دهد …

ارشیا بعد از قطع کردن تلفن یک رم از داخل جیبش در می آورد و داخل گوشیش می گذارد و فیلمی که از تمام لحظه های دیدارشون با برادران گوهران گرفته را می بیند …

الناز بعد از رفتن به مسافرخانه، با پدرش تماس می گیره و همه چیز را براش تعریف می کنه که مهشید هم از پشت دوباره به سراغش میره و گوشی را ازش می گیرد و به مهرداد میگه اگر امشب نبینمت خودم میرم پیش پلیس …

بعد از مدتی، الناز و مهشید به خونه برادر ناتنی مهرداد می روند و مهشید که دلش خیلی پره، با او دعواش میشه و از آن جا بیرون می زند، الناز هم به خاطر این که تنها نباشه، به دنبالش می رود …

مشتاق، پیش مهرداد رفته و از این که او چیزی دربارش به خانواده اش نگفته، گله می کنه که مهرداد سرشکسته تر میشه ولی مشتاق به خوبی از او حمایت هم می کند …

امیرعلی در پذیرایی خوابش برده است که مریم روش پتو می اندازد، او از خواب بیدار میشه و با هم حرف می زنند، مریم هم از احساس لیلا بهش میگه و بعد هم از دعوای میثم میگه و خجالتی از محبت های امیرعلی از جاش بلند میشه تا برای لیلا آب ببره که دوباره او را صدا می کنه تا چیزی بگه ولی با جانم گفتن امیرعلی بی هیچ حرفی میره …

رضا، امیرعلی را کارخونه رسانده، او به داخل میره که زن و بچه آقا ابراهیم را آن جا می بیند و ارشیا میگه برای پادرمیونی اومدن که امیرعلی با احترام آن ها را راهی می کنه و قول میده زودتر کارشونو درست کنند …

مهشید در حال جمع کردن وسایلش است که مانی با فهمیدن این که او می خواد با هم به شهرستان بروند عصبی میشه از مسافرخونه بیرون می زنه …

الناز بعد از آروم کردن، مهشید از آن جا بیرون میره تا مانی را برگرداند که ارشیا سر راهش سبز میشه و میگه رفت ….

الناز با توپ پر بهش میگه چرا همه این مدت انقدر به من و خانواده ام محبت می کنید که ارشیا بهش ابراز علاقه می کنه و می خواد با هم پیش مهندس بروند که الناز میگه من نمی دونم پدرم کجاست و به داخل میره، ارشیا هم که به نظر میاد تعقیبش کرده، با پوزخند مسیر رفتنش را نگاه می کند ….