خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت 27 سریال بی همگان به کارگردانی بهرنگ توفیقی که هر شب از شبکه سه سیما پخش می شود، را می خوانید، با ما همراه باشید.

خلاصه داستان قسمت 27 سریال بی همگان

در این مطلب از صفحه اقتصاد، خلاصه داستان قسمت 27 سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود .

در خلاصه داستان قسمت 27 سریال بی همگان می خوانید که :

فواد در کارگاه به همراه رفیقاش نشسته و کفشش را واکس می زند، امیرعلی هم سر به سرش می گذارد و با هم می خندند که رضا از راه می رسه و به او میگه سریع باید با هم برن خرید و او را با خودش می برد …

آقا قاسم به همراه آقا کرامت به دکتر رفته که بعد از معاینه آقا کرامت، دکتر به او میگه که عمل جراحی پاسخ گو نیست و فقط باید بهش روحیه بدین و بذارید هر کاری که دوست داره انجام بده …

بچه ها در خانه با هم بازی می کنند و مریم هم با خرید به خانه رفته است و داخل آشپزخونه مشغول جمع کردن، هستند که زنگ خانه به صدا می آید و نورا به ریحانه خانم میگه مامان بزرگه …

ریحانه از فهمیدن این که پروین به اون جا رفته، بهم می ریزد، پروین با توپ پر به داخل می رود و حرف هایش باعث رنجش مریم میشه و ریحانه خانم هی سعی می کنه جلوی حرف زدن پروین را بگیره ولی موفق نمیشه و مریم از خانه بیرون می رود …

امیرعلی و رضا با هم به خرید وسایل تولد رفته اند و به نظر میاد که تولد یکی از بچه ها است و امیرعلی هم حسابی از این که با رضا همراه شده، خوش حال است …

الناز به خانه ارشیا رفته تا پدرش را ببیند و قضیه دیدارش با گوهران را تعریف کند، مهرداد به دخترش میگه اینا همه لفظ بازیه، اونا می خوان من و بدن لب تیغ تا خودشون تبرئه شن و ارشیا به میون حرفاشون میاد که مهرداد ازش می خواد تنهاشون بذاره تا خصوصی با دخترش حرف بزنه …

بعد از رفتن ارشیا، مهرداد کمی درباره مهشید ازش سوال می پرسه و میگه خوش حالم امیرعلی باعث شد که تو رو الان پیش خودم داشته باشم …

رضا در خانه از این که مادرش جوری حرف زده که باعث ناراحتی مریم خانم بشه ناراحته و بهم ریختس، امیرعلی به دنبال او میره که پیداش نمی کنه و میثم هم به دنبالش میره و سراغ مامانشو می گیره که می فهمه ناراحت شده و از خونه رفته بیرون …

امیرعلی هی به مریم زنگ می زنه که او جواب نمیده و میثم میگه جواب شما رو نمیده و خودش به مادرش زنگ می زنه، امیرعلی گوشی را از مریم می گیره و خودش باهاش حرف می زنه و میره دنبالش …

مریم بعد از رسیدن امیرعلی بهش میگه باید از هم جدا بشیم ولی امیرعلی نازشو می خره و بعد از کلی حرف زدن راضیش می کنه تا با هم دیگه به خونه برن …

میثم دم در منتظر مادرش است و با سر رسیدنشون با نگرانی میگه دیگه شب تنها نرو، هر جا خواستی بریم، با هم بریم و امیرعلی خواهش می کنه اول برن بالا تا مامان اینا از نگرانی دربیان …

مریم و میثم به داخل میرن که امیرعلی زنگ در و می زنه و خبر میده که دارن میرن بالا، آن ها با هم به داخل میرن و همه شعر تولدت مبارک می خونند که میثم با فهمیدن این که تولدشه، کلی ذوق می کنه و همه به کیک خوردن و عکس گرفتن می پردازند …

آقا کرامت تو جاش خوابیده و زیاد حالش خوش نیست، امیرعلی هم کنارشه و آقا کرامت از او به خاطر این که امشب انقدر بچه ها رو خوش حال کرده، تشکر می کنه و میگه تو انتخاب تو درست تصمیم گرفتم و امیرعلی هم خجالت زده میگه امانت داری می کنم و او هم ادامه میده و از بچگی اسلان حرف می زنه و بعد از مدتی امیرعلی میره تا او استراحت کنه و زیاد به خودش فشار نیاره …

صبح روز بعد، مریم در آشپزخانه غذا درست می کند که ریحانه خانم به اون جا میره و متعجب می پرسه چیکار می کنی که او میگه دیشب شما خیلی خسته شدین، منم گفتم بهتره ناهار امروز و من بپزم …

امیرعلی حاضر شده و از آن ها خداحافظی می کنه که مریم میگه برای نهارتون غذا گذاشتم و آن را به دست امیرعلی می دهد تا بره …

ارشیا در کارخونه با کارگر ها سر روشن کردن یکی از دستگاه ها بحث می کنه که امیرعلی از راه می رسه و جویای ماجرا میشه که ارشیا دست پر و بالا حرف می زنه، به خاطر همین امیرعلی آب پاکی را روی دستش می ریزد و بهش میگه شما دیگه سمتی توی این کارخونه ندارید و او را بیرون می کند …

الناز از دور شاهد بحث بین آن ها است و بعد از رفتن ارشیا به دنبال امیرعلی میره تا جلوی اخراج او را بگیره ولی امیرعلی محکم جلوی او هم می ایسته و میگه اگر لازم باشه شما هم مجبور به خداحافظی میشید که الناز میگه اگر برگردم عقب حتی تف هم توی صورتت نمی اندازم و از آن جا می رود …

امیرعلی از این که با الناز این جوری برخورد کرده، ناراحته و الناز هم ناراحت به اتاقش میره که مهشید بهش زنگ می زنه و میگه خونه رو توقیف کردند که الناز میگه بیرون نیا و یکم دست دست کن تا من خودمو برسونم ….

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان