خلاصه داستان قسمت پنجم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن

خلاصه داستان قسمت پنجم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

در خلاصه داستان قسمت پنجم سریال بی همگان می خوانید که:

پدر اسلان در حال رفتن به خانه است که نوه اش را مشغول دعوا با دوستش می بیند و او را با خودش به خانه می برد …

پدر اسلان کلی با عروسش حرف می زند و کنار نوه بیمارش می نشیند و به اویی که غرق در خواب است، نگاه می کند … عروسش میگه همه دکترا گفتند که بیماریش ناشناخته است، او علاوه بر پدر شوهر، عمویش است و بهش میگه من باید برات چیکار کنم که او میگه فقط می خوام بهم کمک کنید، اسلان طلاقم بده و گریه می کند، عموش هم بهش سرکوفت می زند و می گوید این ازدواج هم تقصیر خودته و اون موقع که بهت گفتم اسلان پسره منه و مرد زندگی نیست … گفتی می شناسیش و با گذاشتن پول، زیر تشک نوه اش، می رود …

در خانه قاسم خان همه دور هم مشغول غذا خوردن هستند و رضا درباره پول اسلان حرف می زنه که دوباره قاسم گیر به فروش سهامش می دهد که رضا و فاطمه اجبارا واقعیت را می گویند و همه در شوک بدی فرو می روند …

امیرعلی به اتاق خوابش رفته و به الناز زنگ می زنه و میگه امروز کلی خودمو به پدرت نشون دادم و می خواد حرف زدنش را کش بدهد که فاطمه صداش می زنه و میگه حال مامان بد شده، امیرعلی هم بی معطلی قطع می کند و می رود، امیرعلی شروع به دعوا کردن با او می کند که فاطمه سکوت نمی کند و میگه هنوز هیچی نشده با کلی دردسر اومده و خرج رو دستمون گذاشته که امیرعلی ناراحت جمعشان را ترک می کند و بیرون می رود، رضا به دنبالش میره اما او را پیدا نمی کند و به داخل بر می گردد …

روز بعد امیرعلی برای کار به کارخونه رفته و می خواد با کارگر ها ارتباط بگیره که موفق نمیشه و کسی جواب درست و حسابی به سوالاش نمی ده …

الناز به شرکت رفته است که پویان به اتاقش میره و میگه پاسپورتتون آماده شده و پدرش هم پشت سرش میره و میگه هر چی زودتر برو خونه و به کارات برس …

امیرعلی به آن جا می رود و می خواد درباره خط تولید اطلاعات بگیره که مهرداد پدر الناز میگه با ارشیا در ارتباط باشه و می رود …

الناز با سارا تماس گرفته و به او میگه براش بک بلیط بیزینس کلاس به مقصد ایروان براش بگیره، سارا هم مجبورش می کنه برای گرفتن بلیط عصر به آژانس بره …

آیدین بعد از قطع کردن تلفن الناز رفتنش را به امیرعلی اطلاع میده و میگه اگر می خوای توام عصر بیا اینجا …

اسلان به خانه رفته که همسرش مریم کلی با بدخلقی جوابشو میده و بهش هیچ اهمیتی نمیده، اسلان سعی می کنه او را راضی کند و بهش میگه بذار یه پول قلمبه گیرم بیاد همه کارامو می ذارم کنار و می چسبم به زندگیم که مریم قبول نمی کنه و او را از خونه بیرون می کند …

قاسم به خانه رفته است که دخترش را مشغول بالا و پایین کردن بازار سهام می بیند و می خواهد آرومش کند تا به کارش ادامه بده که دخترش میگه خودم اشتباه کردم، خودم باید جورش و بکشم و به حرف مادر و پدرش گوش نمیده …

الناز برای گرفتن بلیط ها به آژانس رفته است و می خواد سارا براش بلیطارو پایین ببره که او به زور بالا می برتش و براش یه جشن کوچیک خداحافظی می گیرند، الناز هم ذوق زده بعد از کمی گپ و گفت با هدیه هاش پایین میره که امیرعلی جلوشو می گیره و ازش خواهش می کنه، قبل از رفتن کمی با هم حرف بزنند …

آن دو با هم به کافه رفته اند و الناز درباره کار باهاش حرف می زنه که امیرعلی بی مقدمه میگه دیگه نمی تونم از دستت بدم و هر کاری که لازم باشه انجام میدم تا جلوی رفتنتو بگیرم …

الناز او را باور نمی کنه که امیرعلی میگه من مجبور به کنار گذاشتن تو شدم، الناز اول شوکه شده نگاهش می کنه اما در آخر دنگشو روی میز می گذارد و می رود …

الناز وسایلشو جمع کرده تا برود اما در لحظه آخر متوجه نبود بلیط و پاسپورتش میشه و کل کیف و چمدونش را زیر و رو می کند …

امیرعلی به خانه رفته است که الناز بهش زنگ می زنه و قضیه گم شدن، پاس و بلیطشو بهش میگه که امیرعلی چیزی نمیگه و اظهار بی اطلاعی می کنه …

پدر الناز ازش کلی سوال درباره روزش می پرسه و با فهمیدن این که او کافی شاپ رفته به ارشیا زنگ می زنه تا به همون کافه بره و سراغ پاس و بلیط را ازش بگیرد …

ارشیا شروع به گشتن کافه می کند و از صاحب اون جا می خواد تا دوربینارو چک کنه و با کلی عز و التماس راضیش می کنه و می فهمه که امیرعلی پاس و بلیط را از کیف او دزدیده و از آن صحنه فیلم می گیرد …

مهرداد با همسر اولش پشت تلفن دعواش شده که گوشی را به الناز می دهد، ارشیا بهش زنگ می زنه و میگه یه آدم عوضی پاس و بلیط را از کیف الناز برداشته تا او از پرواز جا بماند …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان