خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

در خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان می خوانید که:

ارشیا با همان کارگری که جاسوسش توی خط تولید است حرف می زند و دوربین نصب می کند تا کامل همه را زیر نظر بگیرد که مهرداد از راه می رسد و به او می گوید علت این همه زیر نظر گرفتن کارگر ها چیه و ماجرای قرارش با گوهران تو باشگاه تنیس را به روی او می آورد و میگه چرا من در جریان نبودم که ارشیا قضیه را ماست مالی می کند و بحث امیرعلی را به میان می کشد که مهرداد میگه هم پاسپورت و آورد، هم الناز و ازم خاستگاری کرد که ارشیا زیر پاش می شینه و میگه آدم برای گوش مالی پسره دارم که او میگه دنبال دردسر نیستم، فقط باید زودتر الناز و بفرستم بره تا عشقشون آتشین نشده …

الناز در مسیر کارخونه است که امیرعلی باهاش تماس می گیره و الناز میگه وقتی جواب نمیدم به این معنیه که نمی خوام باهات حرف بزنم و برداشتن پاسپورت من بدترین کار ممکن بود، ولی امیرعلی بهش میگه تنها کاری که ازم بر میومد همین بود و هیچ جوره پشتت و خالی نمی کنم و ازش خواهش می کنه عصر هم دیگه رو ببینند …

بعد از تموم شدن حرفاشون، مادر امیرعلی به اتاقش میره و با دیدن حال گرفته پسرش بهش میگه که ما همه پشت تو هستیم و نمی ذاریم تنها بمونی، همون کاری که تو در حق پیمان کردی، حالا هم ما پشتتیم، اگر فکر می کنی این دختر می تونه مادر خوبی برای بچه هات باشه براش بجنگ، باید برای زندگیت بجنگی …

ارشیا به سراغ یکی از رفیقاش نوید، رفته و به او یک پیش قسط میده تا تر و تمیز امیرعلی رو تو همین دو سه روزه، گوش مالی بدهند …

الناز به آژانس هواپیمایی دوستش رفته، سارا به استقبالش میره و میگه امیرعلی توی اتاق منتظرته … آن دو در سکوت به هم نگاه می کنند که آیدین به سارا میگه نمی دونم چرا هیچی نمی گن که سارا میگه آروم تر حرف بزنه …

کمی بعد امیرعلی شروع به حرف زدن می کنه و

الناز به خانه رفته است که باباش جلوش و می گیره و ازش می پرسه کجا بوده که او میگه پیش سارا بودم، اگر باور نداری به خودش زنگ بزن که مهشید میگه پدرت به تو شک نداره … ولی الناز بحث مدارکشو پیش می کشه که باباش میگه هر چی زودتر باید از ایران بری، به خاطر همین مدارکتو از گرفتم، الناز هم با گرفتگی به اتاقش میره …

امیرعلی به همراه مادر و پدرش مشغول خوردن غذا هستند و درباره دیه اسلان و پول پیش خونه و ۲۰۰ میلیون پول پیمان حرف می زنند که گوشی امیرعلی زنگ می خوره و فواد اطلاعاتی درباره تعمیر قطعات بهش میده و او به کارگاه دوستش میره تا همراه با آن ها روی تعمیر آن کار کند …

روز بعد الناز به کارخونه رفته است و به اتاقش می رود که پویان را آن جا می بیند و جا خورده ازش می پرسه، تو اتاق من چیکار می کنید که او میگه پدرتون بهم اجازه داده که الناز شوکه شده بیرون میره و میگه حتما پدرم برای کارش دلیلی داشته است، قبل از این که کامل برود، پویان او را به جلسه با پدرش دعوت می کنه که الناز میگه علاقه ای ندارم و به داخل کارگاه کارگر ها می رود …

امیرعلی خودش را به کارخونه رسانده و به الناز میگه که یکی از قطعات رو تعمیر کردم و می خوام روی دستگاه امتحانش کنم …

مهرداد با برادران گوهران و ارشیا توی جلسه است و درباره روند کارخونه با هم حرف می زنند که برادر پویان میگه ما به خاطر خرابی قطعات درخواست ارز دولتی می دیم و اقلام مورد نظرمون و سفارش می دیم و هر طور شده قطعات را تعمیر می کنیم تا کمی اوضاع هم خوب بشود، به نظر میاد که مهرداد زیاد با این قضیه حال نکرده و از حرف هاش مشخصه …

ارشیا به او پیشنهاد میده که چند وقتی به سفر بره تا استراحت کنه و کارخونه را به او و پویان بسپارد که مهرداد نمی پذیره، پویان هم میگه پس شما فقط امضا ها رو بزنید و باقی کار ها را به من بسپارید …

امیرعلی داخل کارخونه موفق شد که یکی از دستگاه ها رو راه بندازه که یکی از کارکنان با ذوق به دنبال مهندس یوسفیان میره و مهرداد با دیدن امیرعلی و اتفاقی که افتاده با لبخند تشکر می کنه و میره …

ارشیا سعی می کنه او را دوباره عصبی کنه ولی مهرداد میگه نمی تونم منکر خوبیای او بشم و به داخل می رود …

الناز کلی از امیرعلی تعریف می کنه و میگه امروز تونستی به خوبی نظر پدرمو جلب کنی، خیلی سریع هم خداحافظی می کنه تا کسی آن ها را با هم نبیند و پدرش بیشتر از این روش حساس نشه …

یکی از کارگر ها

اسلان به آدمش میگه که با امیرعلی تماس بگیره تا او را بترساند و بگه که زودتر پولشو بهش بده، او هم چشم میگه و همین کار را انجام میده ولی امیرعلی میگه که من تازه یه جا مشغول شدم و باید بهم وقت بدین …

بعد از قطع شدن تلفن، اسلان به آدمش میگه آدرس و تلفن محل کار امیرعلی را براش پیدا کنه و به کارش مشغول میشه …

بعد از تموم شدن وقت کاری، امیرعلی با کارگر ها به سر قرار می رود و همان کسی که او را دعوت کرده بود شروع به تعریف ماجرا می کند و میگه با بچه ها حرف زدم و می خوایم همگی اعتصاب کنیم که امیرعلی رای شون و می زنه و میگه فعلا دست نگه دارین تا من بتونم اوضاع رو اوکی کنم …

آدم های ارشیا منتظر اومدن امیرعلی هستند تا او را گوش مالی بدهند، از قضا امیرعلی هم موقع رفتن با الناز حرف می زنه و بی حواس سوار همون ماشینی که آدم های ارشیا توش هستند، می شود و بعد از تموم شدن متوجه میشه اشتباه کرده و آقایی که عقب نشسته، چاقو زیر گلوش می ذاره و میگه اگر تکون بخوری شاهرگتو می زنم …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان