خلاصه داستان قسمت ششم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت ششم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز

خلاصه داستان قسمت ششم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت ششم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

در خلاصه داستان قسمت ششم سریال بی همگان می خوانید که:

امیرعلی در کارخونه مشغول عکس برداری از قطعات دستگاه ها می باشد و یک به یک همه آن ها را چک می کند، یکی از کارگران کارخونه او را از دور و یواشکی نگاه می کند که از طرفی دیگر یک کارگر دیگه به سراغش می رود و ازش می خواد که چند لحظه به جایی برود …

او، امیرعلی را پیش دو تا دیگه از کارگر ها می برد تا با هم حرف بزنند، آن ها گمون می کنند که امیرعلی باهاشون حرف می زنه و می فهمند که او هم از خودشان است و بعد از راحت شدن خیالشون درباره وضعیت کارخونه با او درد و دل می کنند و ازش می خوان که کمکشون کنند …

ارشیا فیلمی که از امیرعلی پیدا کرده را به مهرداد نشان می دهد، مهرداد عصبی و با حال خراب به داخل می رود …

ارشیا هم به همان کارگری که زاغ سیاه امیرعلی را چوب می زد، زنگ می زند و خوشحالیش بابت این که قراره امیرعلی از شرکت اخراج بشه را می گوید …

مهرداد تو خونه با دخترش الناز سر امیرعلی بحث می کند و گوشی او را می گیرد تا با امیرعلی تماس بگیره که مهشید جلوشو می گیره و میگه نباید باهاش مثل بچه ها برخورد کنی و گوشی الناز را به اتاقش می برد …

کاظم رفیق قاسم توی محل کار یکی از آشناهاشو برده تا به قاسم پول نزول بده که قاسم عصبی میشه و هر چی از دهنش درمیاد به او میگه و به کاظم هم میگه به کل ازت ناامید شدم …

امیرعلی به خانه رفته است که بچه خواهرش با ذوق به سمتش می دوعه و آبنباتشو از داییش می گیره و امیرعلی هم با مادرش سلام احوال پرسی می کنه و به اتاقش میره …

مهشید با الناز حرف می زند تا او را راضی کند با امیرعلی حرف بزند که الناز میگه از رو در رو شدن امیرعلی با بابام می ترسم ولی مهشید میگه الان بهترین فرصت برای محک زدن او است …

رضا در خانه با امیرعلی درباره تدریس تو آموزشگاه حرف می زنه و او را راضی می کنه تا بیشتر کار کنه و پول بیشتری توی جیبش باشه …

الناز به امیرعلی میگه که هر طور شده همین الان پاسپورتشو براش ببره تا باباش با مامور به خونتون نیومد …

رضا در خانه با پدر زنش قاسم درباره پول دیه و بدهی اسلان حرف می زنند و دنبال راه حل هستند که امیرعلی به جمعشون اضافه میشه و سوئیچ ماشین رضا را ازش می گیرد و می رود …

پویان با دوستاش باشگاه رفته و تنیس بازی می کند که ارشیا هم به آن جا می رود و با او درباره کارخونه و وام و دور زدن و پول درآوردن حرف می زند، اما پویان زیادی بهش راه نمیده و می رود …

امیرعلی به خانه پدری الناز رفته که مهرداد در را باز می کند و به حیاط می رود، مهشید و الناز هم به دنبالش میرن، امیرعلی سعی می کنه برای مهرداد توضیح بده که اول مانعش میشه اما امیرعلی با ممانعت حرفشو می زنه و میگه شما دو سال پیش منو تهدید کردین تا دست از سر دخترتون بردارم اما اون تنها کسیه که دوستش دارم و نمی تونم، مهرداد با شنیدن این حرف سیلی محکمی تو صورتش می خوابوند و او را بیرون می کند …

امیرعلی پشت در خونه آن ها درمونده نشسته و الناز هم در تراس خونه شون توی خودش است و توی حال خودش نیست …

رضا تو خونه خواب است که دخترش بالای سرش میره و او را با بالش از خواب بیدار می کند، همه دور هم صبحانه می خورند که امیرعلی هم به جمعشون اضافه میشه و پدرش به خاطر این که دیر اومده کلی دعواش می کنه … امیرعلی رو به همشون میگه که من می خوام ازدواج کنم و دیشب به خاطر این که جلوی رفتنشو بگیرم، مجبور شدم ازش خاستگاری کنم …

الناز در خانه با مادرش تلفنی حرف می زند ولی چون بی حوصلس تماسش را قطع می کند و روی تختش میشینه که مهشید به سراغش میره و میگه به کارخونه بره تا دل مهرداد آروم بگیره و لو میده که پدرش تمامی مدارکشو با خودش برده کارخونه …

قاسم پدر امیرعلی با ازدواج او با الناز اصلا موافق نیست، رضا سعی می کنه با شوخی و خنده جمع و آروم کنه و امیرعلی هم پافشاری می کنه و در آخر به نظر کیاد پدرش سکوتی از روی رضایت می کند …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان