خلاصه داستان قسمت سوم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت سوم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز

خلاصه داستان قسمت سوم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت سوم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

قسمت سوم سریال بی همگان

طلبکار امیرعلی به در خانه آن ها رفته است و در نبود امیرعلی با پدرش قاسم صحبت می کند و قضیه سفته های پیمان و امضای امیرعلی را تعریف می کند که هر دو پدر و مادر امیرعلی شوکه می شوند و او میگه که وقتی دیدم امیرعلی توجهی نکرد، به خاطر عمل مادرم و خرج دوا و درمون، مجبور شدم پیش شما هم بیام …

قاسم کلی عذرخواهی می کند و می گوید من نمی تونم این پول و الان جور کنم که او یک هفته بهشون فرصت میده و میره …

قاسم بعد از رفتن او کلی از دست کار های پیمان کلافه است و میگه کاش زنده بود تا به خاطر این کاراش ادبش می کردم که همسرش استغفراللهی میگه و میره …

فاطمه در داروخانه مشغول کار است که پدرش باهاش تماس می گیره و ماجرای طلبکار پیمان و میگه و ازش می خواد پولشو از تو بورس بیرون بکشه تا دیه اسلان را هم بدهند …

امیرعلی به دیدن آیدین و سارا رفته و از آن ها به خاطر این که نگفتن کارخونه برای پدر النازه گله می کند …

آیدین پیشنهاد میده امیرعلی پیش خودش کار کنه ولی او قبول نمی کنه و تو حرفاشون حرف رفتن الناز پیش میاد که امیرعلی شکه شده فقط می پرسه شمارش هنوز همونه و شوکه به یک گوشه خیره میشه …

رضا به همراه بچشون به دنبال فاطمه رفته اند و فاطمه قضیه دویست میلیون و بی ارزش شدن سهام پدرش را می گوید و گریه می کند …

امیرعلی با حال گرفته به خانه رفته است که مادرش متوجه میشه و میگه مطمئنم می خوای یه چیزی بهم بگی و امیرعلی اجبارا شروع به حرف زدن می کنه و قضیه مصاحبه تو کارخونه پدر امیرعلی و بی محلی به الناز را می گوید که مادرش مجبورش می کنه از الناز عذرخواهی کنه و میگه خودم با مادرش تماس می گیرم تا اجازه بده هم دیگرو ببینید …

خسروی در کارخونه در حال صحبت با آقای گوهران است که الناز هم از راه می رسه و به خاطر این که زیاد باهاش حال نمی کنه، تیکه بارونش می کنه و بعد از رفتن گوهران به خسروی میگه مطمئنم مدرکش جعلی یا خریدنیه و میره …

امیرعلی داخل اتاقش سرش توی درس و کتاب است که مادرش به کنارش میره و میگه با مادر الناز صحبت کردم، اجازه داد که الناز و ببینی، الان وقتشه که باهاش تماس بگیری و قرار بذاری که ببینیش …

الناز دنبال سوئیچ ماشینش می گردد که مادرش باهاش تماس می گیره و قضیه تماس مادر امیرعلی را تعریف می کند که الناز میگه من هیچ حرفی با این آقا بعد از دو سال ندارم و کاش خودت می گفتی نه که مجبور به حرف زدن باهاش نباشم ولی در آخر با اصرار مادرش قبول می کنه که هر وقت زنگ زد باهاش حرف بزنه …

بعد از تاریک شدن هوا الناز به خونه رفته است که امیرعلی باهاش تماس می گیره و به خاطر رفتارش عذرخواهی می کنه و ازش درخواست می کنه تا هم دیگه رو ببینن که الناز مقاومت می کنه ولی با اصرار امیرعلی میگه اگر وقت کنم باهاتون هماهنگ می شم و قطع می کند …

رضا و فاطمه در خانه سعی دارن، پدرشون و متقاعد کنند که الان سهامشو نفروشه ولی پدرش میگه بدهی مردم از همه چی مهم تره و تا آخر هفته من باید پول این بنده خدا رو بدم …

مانی در خانه مخ پدرشو زده تا براش ماشین بخره که او میگه اگه از سد کنکور رد بشب برات می خرم و او از خوشحالی شروع به ماساژ دادن پدرش می کند، الناز هم به جمعشون اضافه میشه که حرف رفتنش به میان میاد و الناز میگه با این همه مشکل دارم کم کم پشیمون می شم که پدرش میگه لازم نیست، پویان گفته کار های رفتن و ویزاتو خودش اوکی می کنه ..

امیرعلی در خانه تو فکر است که رضا پیشش میره و میگه لازم نیست الان غصه بخوری ولی امیرعلی حسابی نگرانه و مونده که ۲۰۰ میلیون و چجوری و از کجا جور کنه …

الناز و امیرعلی به کافه رفته اند، الناز مستقیم میره سر اصل مطلب و ماجرای رفتنش و میگه … امیرعلی کلی خودشو مقاوم نشون میده، الناز هم بهش میگه که از فردا برو جای من سرکار و علت اصرارشو ازش جویا میشه که او میگه تو سوء سابقه داری و بهتره این موقعیت و از دست ندی …

امیرعلی خودشو مقاوم تر نشون میده ولی الناز همه حرف های روی دلش و بهش میگه و تاکید می کنه که تو یه آدم ترسویی که قدرت وایسادن روی پاهاتو نداری … امیرعلی سعی می کنه توی حرفش بپره ولی الناز میگه من دیگه ذره ای هم بهت احساس ندارم و الان دارم میرم، فقط ازت می خوام که مثل مرد وایسی و زندگیتو بسازی نه که فرار کنی و بهونه بیاری و بعد از گذاشتن دنگش روی میز می رود، امیرعلی هم در بهت و حال خرابی همان جا سرش را روی میز می گذارد …

رضا به دیدن پدرش رفته که پدرش میگه مامانت کلی ازت دلگیره و فکر می کنه که تو مادر زنتو بیشتر دوس داری و کمی با هم خوش و بش می کنند …

رضا جریان بدهی ۲۰۰ میلیونی رو تعریف می کنه که باباش میگه ۴۰ تومن نقد دارم و ۱۶۰ تومن هم چک مشتریه، فقط قبل از پاس کردن با من هماهنگ بشه …

خسروی و گوهران مشغول حرف زدن هستند که الناز به شرکت میره و پشت سرش، پویان هم به اتاقش میره و درباره مشکل مهاجرتش باهاش حرف می زنه و میگه من می تونم براتون قانون و دور بزنم و شما رو به کسی معرفی کنم تا کارتون و راه بندازه و اگر رضایت داشته باشید، این کار و انجام میدم و بعد از گذاشتن شماره اش، می رود …

امیرعلی و رضا به مغازه طلبکارشون رفته اند تا چک ها رو بهش بدهند که او میگه من حسابی پول لازم بودم و سفته هارو فروختم، رضا و امیرعلی هم عصبی و درمونده از آن جا بیرون می روند …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان