خلاصه داستان قسمت دهم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت دهم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز

خلاصه داستان قسمت دهم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت دهم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

در خلاصه داستان قسمت دهم سریال بی همگان می خوانید که:

خانواده امیرعلی از آن جا بیرون آمده اند، مهشید و الناز به دنبال مهرداد می دوند و از او درباره حرف هایش به امیرعلی سوال می پرسند که مهرداد لام تا کام حرف نمی زنه و میگه می تونی از خودش بپرسی …

الناز چند بار به امیرعلی زنگ می زنه ولی او جواب نمیده که مادرش به رضا میگه یه جایی بزنه کنار تا امیرعلی بتونه با تلفنش صحبت کنه، امیرعلی جواب میده که الناز همون سوال و می پرسه ولی امیرعلی بدون این که کلمه ای از حرف های مهرداد و بگه، میگه تنها نگرانی های پدرتون بود تا من لیاقت خودمو به شما نشون بدم …

پدر امیرعلی شروع به داد و بیداد و بحث با او می کند و میگه من فقط به خاطر دایی رحمان قبول کردم بیام و حالا باید همه چیز و فراموش کنی ولی او میگه شما اشتباه می کنید که مادرش هم دخالت می کنه و میگه حالا باید خود دختر و پسر تصمیم بگیرن …

الناز تو خونه به خاطر رفتار پدرش با امیرعلی بحث می کنه که او میگه باید از ایران بری و این پسره وصل تن تو نیست، منم نمی ذارم باهاش ازدواج کنی …

امیرعلی تو خونه توی خودش نشسته است و مادرش هم حسابی نگرانه و از این که دوباره امیرعلی رو از دست بده، می ترسه …

روز بعد امیرعلی به همراه سه تا از دوستای دیگه اش به کارخونه رفته است و به خلیل میگه ما اومدیم این جا تا زودتر دستگاه ها رو عیب یابی کنیم که او بهشون خوش آمد میگه، اما ارشیا با توپ پر به سمتش میره تا تحقیرش کنه که موفق نمیشه و امیرعلی حسابی جلوش درمیاد و به سراغ کارش میره …

مهرداد با مهشید حرف می زند و به او میگه که حواسش به مهشید باشه و در عیان سمت او باشه تا الناز که دور از مادره خیالش راحت باشه یه وکیل مدافع داره و بهت اعتماد کنه …

ارشیا به اتاق مهرداد رفته و به او میگه امیرعلی شورش و درآورده، به جز خودش سه تا دیگه از رفیقاشم آورده تا دستگاه ها رو درست کنند، مهرداد میگه تازه ازش خوشم اومده و پیگیریشو دوست دارم که حرص ارشیا درمیاد و میگه اگر بفهمن خرابی قطعه ها تقصیر خودمونه، آبرومون میره که او میگه با آرامش و در کمال احترام بگو بیاد این جا تا باهاش حرف بزنم …

مهشید به اتاق الناز رفته و براش غذا برده تا باهاش حرف بزنه که او میگه نه اشتها دارم، نه حوصله حرف زدن که مهشید شروع به حرف زدن درباره خانواده امیرعلی می کنه که الناز خوشش میاد و میگه چرا این حرفا رو به پدرم نگفتی که او میگه فعلا وقتش نبود و نمیشه …

ارشیا، امیرعلی را به داخل اتاق مهندس برده است که مهندس از پیگیریش تشکر می کنه ولی میگه دوست ندارم، بی اجازه دست رفیقاتو بگیری بیاری این جا و هیچ علاقه ای به دوستای دانشمند شما ندارم که او میگه به خاطر لج بازی با من این کار و نکنید تا بتونیم کارخونه رو نجات بدیم که مهرداد میگه الان مهمترین کار من خلاص شدن از شر توعه و بهتره زودتر دست رفیقاتو بگیری و بری …

امیرعلی با عصبانیت از آن جا بیرون میره که از قیافه ارشیا مشخصه چقدر خوشحاله، امیرعلی به رفیقاش میگه که اینا نمی خوان با ما کار کنند، بعد هم همگی بلند میشن از آن جا می روند …

ارشیا دوباره به اتاق مهندس برگشته، مهندس به او میگه که اگر پای گوهران وسط نبود، حتما به پیشنهادش فکر می کردم، ارشیا شروع به گفتن ماجرای اسلان می کند و میگه اگر ما سفته هاشو پاس کنیم چیز هایی از امیرعلی بهمون میگه که برای همیشه پرونده او بسته بشه …

مهرداد از جاش بلند میشه و توی خودش میره و میگه از کجا معلوم راست بگه که ارشیا با جدیت میگه اگر بخواین خودم ته و توشو درمیارم …

امیرعلی و رفیقاش به کارگاه رفته اند و یکی از بچه ها پیشنهاد میده که با ابراهیم خان هماهنگ کنیم برامون قطعه های معیوب و بیاره تا ما درستش کنیم و یواشکی بهش بدیم و کلی خوشحال بشه و او را از ورشکستگی نجات بده …

مهرداد به خانه رفته است، مهشید از حال و روز الناز براش میگه که او میگه حال بد الانش بهتر از یه عمر بد حالی و بدبخت شدنه و قبول نمی کنه …

اسلان و نوچه اش در حال رفتن به خونه هستند که ارشیا برای اسلان بوق می زنه و او به سمتش می رود، ارشیا بهش میگه فردا با سفته هاش به کارخونه بره و اگر ادعاش درست باشه، پول توی حسابشه، اسلان هم قبول می کنه و ارشیا سریعا خبرش و به مهرداد میده …

الناز در اتاقش پای لپ تاپش نشسته است که مهرداد به آن جا میره و میگه فردا بیا کارخونه، الناز مقاومت می کنه اما او بهش میگه برات سوپرایز دارم و بهتره که بیای …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان