خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن

خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یک ربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.

در خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال بی همگان می خوانید که:

امیرعلی از زندان با مادرش تماس گرفته و با او حرف می زنه و تلاش می کنه تا آرومش کنه، بعد از صحبت با مادرش هم به الناز زنگ می زنه تا حال او را بپرسد، الناز بهش میگه پدرم با ازدواجمون موافقت کرده اما از طرف دیگه فهمیده که خلیل برای دوستات قطعات و می برده و با پلیس سراغ دوستاتم رفته …

مهرداد به همراه پویان برای کارگر ها در کارخونه سخنرانی می کنه و بهشون میگه که چه اتفاقی افتاده و ازشون می خواد مدتی باهاش راه بیان تا همه چیز درست بشه، کارگر ها سراغ مهندس خسروی رو ازش می گیرن که پویان تو حرف های مهرداد می پره و میگه برای ایشون مشکل خانوادگی پیش اومده، ایشالا به زودی بر می گردن و با هم به داخل دفتر مدیریت می روند …

پویان به او میگه که ارشیا از همه ماجرا ها خبر داره، برادرم وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده خیلی ناراحت شدن، به خاطر همین به هر قیمتی که شده باید برش گردونید و می رود …

جلسه دادگاه امیرعلی شروع شده است، وکیلش یک دفاعیه آماده کرده است و بعد از خوندنش، قاضی امیرعلی را بلند می کند تا آخرین دفاع خودش را انجام دهد … امیرعلی هم رو به قاضی و پدر اسلان میگه من برای جلوگیری از درگیری هولش دادم و نکشتمش …

بعد از تموم شدن دادگاه، امیرعلی با پدر و مادرش حرف می زند که با آمدن آقا کرامت پدرش به سمتش میره تا باهاش حرف بزنه که امیرعلی از فرصت استفاده می کنه و سراغ الناز را از فاطمه می گیره که او میگه خبر ندارم و مامور همراهش او را می برد …

مهرداد، ارشیا را به کارخونه برگردانده و باهاش حرف می زند که ارشیا برای این که خودش و تو تیم مهرداد نشون بده میگه که امیرعلی دخل اسلان و آورده و الان هم به عنوان قاتل تو زندانه، تا الان شریک جرمتون بودم، از حالا به بعد می خوام شریک سودتون باشم که مهرداد در اتاقش را باز می کند تا او را بیرون کند و آشغال فرصت طلب خطابش می کنه که ارشیا در گوشش میگه اگر خودتو تو آینه ببینی دیگه با دیدن آدمایی مثل خودت بهشون نمیگی آشغال فرصت طلب و می رود … مهرداد هم با عصبانیت در را پشت سرش می کوبد و حسابی داغ کرده …

مانی به سمت مادرش رفته و بهش میگه من اصلا نمی تونم نسبت به آینده خواهرم بی تفاوت باشم، بابا رو راضی کن، ماشین و بده به من یه مدت برم کشیک خونشون و بدم که مادرش می فهمه مانی به فکر دور دور با دوستاشه که همون لحظه هم مهرداد از راه می رسه و او بعد از سلام دادن می رود …

سر شام، مهرداد سراغ امیرعلی را از الناز می گیرد که الناز خیلی آروم برخورد می کند ولی پدرش با پیگیری های مداوم او را در تنگنا قرار میده که بهش زنگ بزنه ولی الناز در سکوت با چشم های ترسیده نگاهش می کنه که پدرش میگه نمی تونی زنگ بزنی چون تو زندانه، مهشید شوکه شده نگاهش می کنه و می پرسه چرا که الناز بدو تو اتاقش می رود و گریه می کند، کمی بعد هم پدرش به اتاقش میره و رو به روش میشینه …

مهرداد بدون سرزنش به دخترش میگه که هیچ وقت برای خودت همسفر بد برای مقصدت انتخاب نکن تا لذت مسیر و از دست ندی که الناز میگه خیلی سخته، ولی پدرش ادامه میده که باید با ترست رو به روشی من بیشتر از هر کسی که ادعا می کنه عاشقتم و دوست دارم واسه همین بهت میگم دور بزن و از این مسیر اشتباه برگرد و همه تلاشش اینه که الناز و آروم کنه …

قبل از بیرون رفتن به دخترش میگه که ارشیا رو بیرون کردم چون باعث شده بود قلب دخترم بشکنه، اما الان بهت نیاز دارم، برگرد کارخونه و می رود، الناز هم تو تنهایی خودش گریه می کند …

قاسم سر کارش برگشته است و مشغول نوشتن یک شعر روی سنگ قبر است که آقا کرامت به همان جا می رود تا یک سنگ قبر برای پسرش بگیرد که با هم رو در رو می شوند و آقا کرامت بی هیچ حرفی می رود …

الناز در کارخونه به کمک یکی از کارگر ها دستگاه هایی که خراب شده را پیگیری می کند و به او قول میده که با پدرش صحبت کنه تا ابراهیم و خلیل سرکارشون برگردند …

درست همان لحظه گوشی الناز زنگ می خوره و فاطمه به او میگه که حکم امیرعلی اومده …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان