خلاصه داستان قسمت 24 سریال بی همگان

در این مطلب خلاصه داستان قسمت 24 سریال بی همگان از نظرتان می گذرد، سریال بی همگان هر شب حدود ساعت 8 و نیم تا یکربع به 9 از شبکه سه پخش می شود و تکرار آن نیز در ساعت های 1:30 بامداد، 10 صبح و 14:30 روز بعد روانه آنتن می شود.
در خلاصه داستان قسمت 24 سریال بی همگان می خوانید که:
نماینده دادستان به کارخونه رفته تا با همه کارگر ها تصویه حساب شود، الناز به آن جا رفته که ارشیا جلوشو و می گیره و همه چیز راتعریف می کنه، الناز به داخل سالن میره و رو به کارگر ها میگه نیازی به انتخاب نماینده نیست و خودم همه کار ها را انجام میدم که نمیتونه و حتی قبل از خروج از کارخونه ماشینش نیز ضبط می شود….
الناز به خانه پدری امیرعلی رفته و سراغ او را می گیرد و میگه هر چی بهش زنگ می زنم جواب نمیده که آقا قاسم میگه شرط آزادیامیرعلی ازدواجش با زن مقتول بود و الان هم خونه اونه…
الناز بغض کرده نگاهشون می کنه که ریحانه خانم میگه بهتره زودتر با اصل ماجرا رو به رو بشی و این طوری بهتره و او با بغض از خونهبیرون میره که رضا و نورا رو می بینه و با التماس آدرس امیرعلی را از رضا می گیرد…
رضا سریعا به امیرعلی زنگ می زنه و خبر میده که الناز داره به اون جا میره، با صدای زنگ امیرعلی به دم در میره و تلاش می کنه کهالناز و راهی کنه بره، الناز مصرانه ایستاده و حرفاشو به او میگه، مریم دم در میره تا او را به داخل دعوت کنه که الناز احساسی تر میشهو امیرعلی میگه انقدر این موضوع و برای خودت سخت نکن که الناز میگه فقط من نه، برای توام سخت تر میشه و میره…
او به داخل خانه بر می گرده که آقا کرامت را پشت پنجره می بینه و به سمت مریم میره و به خاطر حرف های الناز ازش عذرخواهی میکنه که مریم میگه امیدوارم علت این جدایی من نباشم که او میگه من قبل از پیشنهاد عموتون از ازدواج با الناز منصرف شده بودم…
الناز در مسیر برگشت خانه تو ماشین گریه می کند، از طرفی دیگر مریم هم تو آشپزخونه دلش گرفته و گریه می کند…
الناز تو خونه با چشم های گریون نشسته که مهشید پیشش میره و شروع به دلداری دادنش می کند و میگه کاش از اول به پدرت اعتمادکرده بودی ولی الناز حرف خودش و می زنه و میگه چطور تونست این کار و انجام بده، مهشید همه تلاششو می کنه تا او را با وقعیت روبه رو کنه ولی الناز با بغض میره و میگه اون نباید این کار و با من می کرد…
امیرعلی در خانه به دنبال در آوردن قیمت اجاره خونه است که مریم میگه مهمون دارید و او به حیاط میره که دوستاشو می بینه…
امیرعلی با حضور آقا کرامت آن ها را به داخل خانه دعوت می کنه، رسول درباره وضعیتش سوال می پرسه که میگه هم خوبه هم بداتفاقاتی که افتاده را هم تعریف می کنه از طرفی دیگر هم فواد از وضعیت کارخونه تعریف می کنه و میگه از فردا بیا اون جا که امیرعلیتو فکر فرو میره…
مریم هم از پشت پرده، یواشکی به حرف آن ها گوش میده…
مانی به خونه رفته است که مهشید به سمتش میره و با او کلی دعوا می کنه، الناز با دیدن استرس و اضطراب او آرومش می کنه و قولمیده که همه چیز درست بشه…
امیرعلی به دیدن رضا رفته و سوئیچ ماشینش را ازش می گیره تا به دنبال خونه برود…
الناز و مهشید هم به کلانتری رفته اند تا ناپدید شدن مهرداد را گزارش بدهند…
امیرعلی به بنگاه می رود و دنبال خونه است، اما با پولی که دارد، مورد های خوبی بهش پیشنهاد داده نمی شود…
الناز به کارخونه رفته است که ارشیا بهش میگه دکتر تقوی به عنوان نماینده اومده است که او میگه باورم نمیشه و به طبقه بالا میره…
امیرعلی به مغازه رفته تا خرید کنه که یکی از رفیق های اسلان پا پیش میشه و با هم شروع به بحث می کنند و رفیق اسلام تهدیدش میکنه که اگر زودتر از این محل نره، افقیش می کنه…
کپی شد! |