دانلود قسمت ۴۴ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۴۴ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت چهل و چهارم
قسمت ۴۴ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

سریال «ناریا» به تهیهکنندگی محمد مصریپور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسولپور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت چهل و چهارم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.
بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.
خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیدهای تلاش میکند که میتواند ایران را به جایگاه ویژهای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری میکنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومتجو عاشق هوژان میشود و...
دانلود قسمت ۴۴ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت چهل و چهارم از شبکه یک
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۴۴
اسرین به آکو زنگ میزنه و ازش میپرسه که چیکار کرده رفت کرمانشاه یا نه؟ او بهش میگه نه هنوز نرفتم اسرین عصبانی میشه و بهش میگه چرا انقدر لفتش میدی؟ چرا چیزی که بهت میگم انجام نمیدی؟ سپس اونا با همدیگه بحث و دعوای لفظی میکنند که در آخر آکو بهش میگه اصلاً من دیگه هیچ کاری با تو ندارم پولتم پس میدم میخوام ببینم میخوای چیکار کنی! اسرین بهش میگه پس منتظر خبر اعدامت میمونم آکو بهش میگه منو تهدید میکنی؟ اسرین بهش میگه نه واقعیته تهدید نیست به زودی به جرم پولشویی، همکاری با تروریسم، پناه دادن به اونا و تامین مالی تروریسمها بازداشت و اعدام میشی آکو با عصبانیت بهش میگه حالا تو گوش کن فردا صبح همه چیزهایی که نباید بدوننو میفهمن میخوام ببینم اون موقع میخوای چیکار کنی؟ آکو بعد از قطع تماس که حسابی عصبی و به هم ریخته است نیمرویی که درست کرده را پرت میکنه سپس تو فکر میره که پدرش بهش زنگ میزنه و میگه نگرانت شدم کجایی؟
او بهش میگه اومدم خونه باغ یه کاری داشتم اینجا، پدرش بهش میگه چرا به من چیزی نگفتی؟ آکو با عصبانیت میگه پدر من، من دیگه بزرگ شدم واسه هر چیزی که نباید خبر بدم! پدرش ازش میپرسه که کی میای اینجا؟ آکو میگه فردا شاید صبح نمیدونم دقیقشو که چه ساعتی، پدرش بهش میگه اگه از او کمکی برمیاد بهش بگه تا کمکش کنه اما آکو بهش میگه این مشکل خودمه درستش میکنم سپس بعد از قطع تماس او با کلافگی تو خونه قدم میزنه تا ببینه باید چیکار کنه و چه جوری از این مخمصه بیرون بیاد. یه نفر پنهانی وارد خانه باغ میشه. دانیار حسابی ذهنش مشغوله و دلشوره و استرس داره که وقتی چیمن همسرش ازش میپرسه که چی شده بهش میگه که آکو بود انگار تو یه مخمصه گیر کرده مشکل داره ولی هرچی گفتم که بهم بگو چیزی نگفت گفت خودم درستش میکنم چیمن بهش میگه چرا نشستی؟! پاشو بریم خونه باغ همین الان سپس با همدیگه به طرف خانه باغ راهی میشن. وقتی میرسن با باز کردن در خانه آکو را میبینند که تیری تو سرش خورده و مرده اونو حسابی جا خوردن و چیمن شروع میکنه به گریه و زاری و فریاد کشیدن. فردای آن روز هوژان رفته خط تولیدو تو کارخانه میبینه که فرامرزی بهش میگه دو تا از ماشینها به مشکل خوردن و کار کردن باهاشون مختل شده هوژان بهش میگه چرا پس گزارش ندادی؟ و به من چیزی نگفتین؟
او میگه شما نبودین چند بار به منشیتون گفتم ولی اون انگار بهتون چیزی نگفته بعد از کمی صحبت کردن میره به سمت اتاقش که با فهیمه بحث و دعوا میکنه که چرا بهش اطلاع نداده خرابی دستگاههارو و باهاش کمی تند برخورد میکنه که پشیمون میشه و ازش معذرت خواهی میکنه. چیمن به اونجا میره با لباسی مشکی و با گریه بهش میگه کار خودتو کردی؟ مادرت ترلان زنده است آره؟ ولی پسر من آکو مرد دیگه خیالت راحت باشه کسی نیست که بخوای براش ناز کنی و کوچیکش کنی. آکوی من به خاطر تو مرد! تو مسببشی! برای اینکه به چشم تو بیاد و تو قبولش کنی رفت دست به هر کاری زد سپس با عصبانیت بهش میگه که ازت نمیگذرم و تقاصشو ازت میگیرم و از اونجا میره. هوژان حسابی به هم ریخته و گریه میکنه و حال روحی اصلاً خوبی نداره که همون موقع بهشون اطلاع میدن آقای صمدی به همراه مستانه مدیر فنیش اونجا اومدن هوژان به فهیمه میگه مهمونارو ببر اتاق جلسه به سوران بگو بره پیشش من اصلاً حالم خوب نیست.
سوران به پیشواز میره و به آنها خوش آمد میگه سامان ازش میپرسه که خانم دکتر نیستند؟ سوران میگه چرا هستن ولی پیش پای شما خبر فوت یکی از بستگانمونو بهمون دادن که الان اصلاً حال روحی خوبی نداریم اگه هوژان تونست خودشو جمع و جور کنه بهمون ملحق میشه. ستاره به همراه زهره رفته به بیمارستان تا پدرشو ببینه فروغ با دیدن ستاره در آغوشش میگیره و دلداریش میده و میگه تو همینجوریش گریه زیاد میکنی دیگه نمیخواد بیشتر از این گریه کنی پدرت حالش خوب میشه و اونو آروم میکنه. مستانه به سوران میگه میتونیم از خط تولید دیدن کنیم؟ سوران میگه البته و با همدیگه میرن به سمت سالن تولید اونجا فرامرزی بهشون میگه که تو خط تولید ۱ و ۲ هم یه خورده اختلال هست سامان و مستانه از سوران میپرسن که پس چه جوری میخوایم خط سوم تولید راه بندازیم؟ سوران جمعش میکنه و بهشون میگه تو خط سوم تولید یه پروژه جدیده که میتونه خیلی از مشکلات خط تولید ۱ و ۲ رو هم برطرف کنه و هیچ مشکلی پیش نمیاد آنها اونجا میفهمند که تو خط سوم تولید قراره پروژه جدید شروع بشه.
هوژان رفته به خونه چیمن و عمو دانیار تا بهشون تسلیت بگه اما اونجا دانیار با دیدنش بهش میگه چرا اومدی اینجا؟ الان داغ داره نمیتونم جلوشو بگیرم میترسم بهت بیاحترامی کنه من میدونم تو گناهی نداری اما همون موقع چیمن شروع میکنه به بد و بیراه گفتن به هوژان. سوران خودشو به اونجا رسونده و از هوژان دفاع میکنه در آخر اونجا درگیری پیش میاد و پاشون به کلانتری باز میشه. در آخر عمو دانیار رضایت میده تا سوران بازداشتگاه موندنی نشه. تو مسیر برگشت سوران به هوژان میگه دیگه دارم میترسم تمام اطرافیانمون دارن یکی یکی از بین میرن فکر کنم اون چیزی که تو داری تولیدش میکنی از نظر خارجیها خیلی با ارزشه و بهش میگه میخوام برم تهران که از اونجا برم دبی تا بتونم سعدیه رو برگردونم چون میدونم اونجا جونش در خطره و پلیس دبی هم کاری نمیتونه بکنه…
نظر شما