دانلود مستقیم قسمت ۱۹ سریال فریبا + خلاصه داستان سریال فریبا قسمت نوزدهم
قسمت ۱۹ سریال فریبا امشب از شبکه سه سیما منتشر خواهد شد، در این مطلب می توانید علاوه بر دانلود قسمت ۱۹ سریال فریبا خلاصه داستان این قسمت را نیز بخوانید.
جدیدترین قسمت از سریال فریبا در روز ۱۶ بهمن از شبکه سه سیما منتشر خواهد شد، در این مطلب لینک دانلود قسمت نوزدهم سریال فریبا به همراه خلاصه داستان سریال فریبا وجود دارد که مشاهده خواهید کرد.
سریال فریبا به تهیهکنندگی سید رامین موسوی ملکی و کارگردانی محمود معظمی می باشد، این سریال با هنرنمایی علیرضا خمسه، ستاره سادات قطبی، ارسلان قاسمی، ساناز سعیدی، فرزاد حسنی، امیرمحمد زند، نسیم ادبی، ثریا قاسمی و ... در سال ۱۴۰۳ ساخته شده است.
خلاصه داستان سریال فریبا قسمت ۱۹
مسعود به همراه همکارهاش خط پارسا را ردیابی میکنند آنها از طریق اطلاعاتی که به دست اومده متوجه میشن که پارسا سوار ماشینی شده که پلاک به اسم زنی هستش که شوهرش سابقه داره اونم سابقه بچه ربایی. سپس لوکیشن آخرین جایی که پارسا گوشیش روشن بود را به آقای امانی میده و او سریعاً به اونجا خودشو میرسونه. پارسا به هوش میاد و میبینه که تصادف کردن وقتی موفق نمیشه که درو باز کنه شیشه رو پایین میزنه و از شیشه به بیرون میره، راننده کم کم به هوش میاد و دنبال پارسا میگرده و دنبالش میره. تو یک ساختمان مخروبه پارسا را پیدا میکنه و جلوی رفتنشو میگیره همون موقع امانی اونا رو میبینه و به سمتشون میره سپس با نجات دادن پارسا و دستگیری راننده به سمت کلانتری میرن.
بعد از کمی رسیدگی به پارسا و بازداشت کردن آدمربا آقای امانی پارسا را به دم در خانه سعید میبره فریبا از دور با گریه پسرش پارسا را نگاه میکنه بعد از رفتن او به داخل با سعید صحبت میکنه و ازش حالشو میپرسه. سعید بهش میگه حالش خوبه ولی بچه مثل همیشه نیست پارسایی که بدون اجازه من و مامان بهجتش آب نمیخورد پا شده تنهایی رفته تا گرمسار دنبال مادر و پدرش این نشون میده که این بچه حالش خوب نیست!، باید هرچه سریعتر باهاش حرف بزنیم و حقایقو بدونه. سپس به داخل خانه میره. تو خونه سوگند، بهداد ازش درباره پروژه پناه صحبت میکنه و ازش میپرسه که شوهر برای فریبا پیدا کرده یا نه.؟
سوگند بعد از کمی بحث کردن باهاش میگه حالا چی شده انقدر علاقهمند به این پروژه شدی؟ بهداد میگه گفتم اگه ازت کاری بر نیومده منم دست به کار بشم سوگند میگه من اگه نتونم از این مشکلات بر بیام که چه جوری به اینجا رسیدم؟ شما مرغتو بخور و به اتاقش میره! پارسا تو اتاقش کنار پنجره نشسته و به بیرون زل زده و حال خوبی نداره سعید با مادرش صحبت میکنه و میگه چیزی درباره گرمسار نگفت؟ او بهش میگه نه چیزی نگفت همین که رفته گرمسار دنبال مادرش حسابی به هم میریزن. سعید آرومش میکنه و میگه همه چیز درست میشه غصه نخور فردای آن روز پارسا با کلافگی وسایلشو جمع میکنه تا بره مدرسه. سعید وقتی به خانه میره ازش میخواد تا بیاد صبحانه بخورن اما میگه میل ندارم و از خونه میذاره میره. فریبا به سعید زنگ میزنه و ازش میپرسه که چی شد پارسا درباره گرمسار حرفی زد چیزی فهمیده؟ سعید میگه نه چیزی نفهمیده انگاری کسیو نتونسته پیدا کنه ولی این ماجرا داره بیخ پیدا میکنه و باید هرچه سریعتر باهاش حرف بزنیم و از زبان خودت بشنوه فریبا میگه انگاری حق با شماست دیگه چارهای نیست سپس تشکر میکنه و تلفنو قطع میکنه .
بهروز وقتی کافه را باز میکنه هنوز خیلی نگذشته که سوگند به اونجا میره بهروز جا میخوره و ازش میپرسه که این موقع صبح چیکار دارین؟ سوگند میگه برات یه پیشنهاد دارم سپس با دیدن بازی مارپله یاد گذشتهها میافته و بهش میگه هیچ بازیو به اندازه این مارپله دوست ندارم اگه گفتی چیش منو جذب خودش کرده؟ بهروز میگه نیش مارها؟ سوگند میگه نه نردبون،م نردبونهای این بازی میتونی راه چند ساله رو یه شبه بری سپس بهش میگه واست یه پیشنهاد خوب دارم که بتونی یه شب زندگیتو از این رو به اون رو کنی! از فردا میشی پناه غصه فریبا بهروز جا میخوره و منتظر پیشنهادشو کامل بشنوه! سوگند بهش میگه تو فردا میشی پناه قصه سوگند میگه با قبول کردن این کاراکتر یه شبه زندگیت تغییر میکنه راحتتر به نسترن میرسی.
همسایه بهجت خانوم به سعید زنگ میزنه و میگه مادرت حالش بد شده سریع بیا خونه او وقتی به خانه میره حال مادرش را میپرسه که بهجت بهش میگه من خوبم چیزیم نیست همسایهشان به سعید میگه که احتمالاً فشار یهویی رفته بالا یک سری خوراکی درست میکنه تا او بخوره. بهجت وقتی با سعید تنها میشه بهش میگه یه خانمی از گرمسار بهم زنگ زد گفت انگاری روز گذشته یه پسر بچه رفته پیشش و درباره مادر پدرش ازش سوال کرد اونم نگذاشته و نه برداشته همه چیزو از سیر تا پیاز برای پارسا تعریف کرده سعید عصبی میشه و با کلافگی میگه چه جوری این حرفارو به این بچه زد؟ سپس بعد از کمی سرزنش کردن اون زن صحبت میکنند که هرچه سریعتر باید همه قضیه را به پارسا بگیم. پارسا وقتی به خانه برمیگرده با دیدن مادربزرگش تو اون وضعیت به هم میریزه و ازش معذرت خواهی میکنه که تنهایی رفته بوده گرمسار دیگه تکرار نمیکنه اونجا مادر بهجت را بغل میکنه و ازش معذرت خواهی میکنه سپس رو به سعید میگه تو هم عموی من بودی نه پدرم درسته؟ او تایید میکنه و درباره مادرش میپرسه که مادر بهجت بهش میگه همین تهرانه او زنده است. بهروز تو کافه نشسته و به حرفهای سوگند گوش میده
دانلود سریال فریبا قسمت ۱۹ از شبکه سه
https://telewebion.com/program/۰x۱۰e۸f۹۵۴
نظر شما