خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال غریبه 

زمان گذشته، سینا با یه روز تأخیر به خانه برمیگرده که آنا میگه کجایی تو دلم هزار راه رفت! سینا میگه داشتیم مدرسه میساختیم آنا میگه بیا برو الان بابات میاد. شاهمیری میاد و میگه کجا بودی تو؟ او میگه بچه که نیستم حالا یه روز دیرتر اومدم چیشد مگه ؟ او میگه باید به من و مامانت خبر بدی! واسه من میره مدرسه میسازه به جاش بیا به پدر خودت تو شرکت کمک کن سینا میگه من با کاری که شما میکنین مشکل دارم او میگه چه غلطا! و بعد از کمی بحث کردن سینا میره داخل اتاقش. امیرعلی طبق نقشه سینا میره تو کمپ ترک اعتیاد و موقع رفتن از اونجا دستیار خان بابایی که رفته اونجا میره پیش امیرعلی و ازش میخواد برن یه خورده باهم حرف بزنن چون به کمکش احتیاج داره او قبول میکنه. آنها میرن به کافه و اونجا امیرعلی میگه بهتون نمیخوره معتاد باشین او میگه به شما هم نمیخوره سپس درباره اینکه چجوری درگیر اعتیاد شده میگه که من تا ۶ سالگی گدایی میکردم بعدش منو یه خانواده به سرپرستی گرفت ولی هیچ کم و کسری واسم نذاشتن همه چیز داشتم ولی اون گذشته من هیچ وقت ولم نکرد و بارها خواب اون ۶ سالو میدیدم که به مواد پناه بردم.

او بهش میگه من حرفایی که تو توییت زدینو باور نکردم به نظرم اون توییت اولتون واقعی بود بقیه شو مجبور شدین که بنویسین او میگه نه راسیتش واقعی بود وقتی همسرمو از دست دادم خیلی بهم ریختم و رجوع کردم به مواد همان موقع ارغوان زنگ میزنه و او ازش میخواد همونجا  حرف بزنه خیالش راحت باشه چیزی نمیگه او میگه نه مرسی و ازش جدا میشه تا حرفاشو بزنه او سریعا به خان بابائی پیام میده و میگه فکر کنم داره راستشو میگه. امیرعلی پیش سینا و او ازش میپرسه جلسه معارفه چطور بود؟ امیرعلی میگه میخواستین چطور باشه؟ آبروم رفته تو جلسه یکی میگفت ۱ ماه پاکم اون یکی میگفت ۱ سال منن گفتم قرصیم میخواستم همونجا زمین دهن وا کنه برم توش! سینا میگه میدونم شرایط سختیه ولی شما برای اطرافیانتون عادی شدین ولی برای ما نه واسه ما ارزشمندین نخبه و پژوهشگر این مملکتی باید ازتون محافظت کنیم خوب اون خانمی که اومد پیشتون چی گفت؟ امیرعلی میگه شما که از همه چیز خبر دارین چرا میپرسین؟

سینا میگه از جزئیات خبر نداریم امیرعلی میگه هیچی تو جلسه معارفه آشنا شدیم گفت بیا این مسیرو باهم طی کنیم منم قبول کردم سینا میگه خوب چی گفت امیرعلی میگه خیلی اصرار داشت که بهت نمیخوره معتاد باشی منم گفتم به تو هم نمیخوره سینا میپرسه درباره توییت چیزی نگفت؟ امیرعلی میگه چرا منم یه داستانی سرهم کردم  فکر کنم باور کرد. از اونجا میره شرکتش که همکارش اونجاست و بهش میگه زنگ زدی فکر کردم دوباره کار شروع شده ولی با اون توییت ها و کارهایی که کردی بهت شک کردیم امیرعلی بهش میگه بشین به حرفام گوش کن بعد هر تصمیمی گرفتی همونه سپس بهش میگه من اون توئیت هارو زدم چون اگه نمیزدم جون همه مون میوفتاد تو خطر! او بهش میگه پس زیر نظر پلیس همه اونارو گفتی؟ او تأیید میکنه و میگه باید از اول همه چیزو شروع کنیم او میگه اگه از اول باشه کم کم ۱ سال طول میکشه به اون جایگاهمون برسیم ! امیرعلی میگن خوب اگه از الان شروع کنیم ۱ سالمون از الان شروع میشه اگه از فردا شروع کنیم از فردا شروع میشه! آنا حاضر میشه و میخواد بره با راحله حرف بزنه که زویا بهش میگه واقعا الان مشکلمون فقط نبود راحله ست؟

او میگه اینم هست ولی میرم تا برگرده و ذهن سینا باز بشه که بهتر کمک کنه از این منجلاب بیان بیرون زویا میگه ولی به نظرم مشکل تو فقط بهم ریختگی سیناست! آنا به اونجا میره و با راحله و مادرش صحبت میکنه و میگه وقتی اون حرفایی که درباره من زدی شنیدم خیلی خوشم اومد منم به این رسیدم که دختری که انقدر به مادر طرفش اهمیت میده پس میتونه پسر منو خوشبخت کنه و ازش فرصت میخواد تا چند ساعت بیاد خونه آنها تا با زندگیشون آشنا بشه بعد تصمیم بگیره. آنا فردا میره دنبال راحله و میرن خونه، اونجا عکس های بچگی سینارو بهش نسون میده و کم کم مهمونی شروع میشه. آیدا دخترخاله سینا بهش مدام نگاه میکنه. یکی از دخترهای فامیل کنار راحله نشسته و بهش میگه من فکر نمیکردم یه دختر خوشگل و خانمی مثل تو عروس این خانواده بشه فکر میکردم اگه بخواد ازدواج کنه با آیدا دختر خاله اش ازدواج میکنه راحله میگه آیدا کیه؟ او آیدارو بهش نشون میده. موقع رسوندن راحله به خانه اش سینا میگه امروز حواسم بهت بود دمغ بودی چی شده؟ او بهش میگه چرا درباره آیدا بهم نگفته بودی! او میگه اون اصلا به من ربطی نداره دختر خاله ام بوده و هست همین آنها درباره اش کمی حرف میزنن و راحله کمی نرم میشه....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه