خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غریبه از شبکه ۴ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غریبه از شبکه ۴ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال غریبه 

امیرعلی به خانه محمدحسین عمویش رفته و ازش میخواد به ارغوان بگه بیاد پایین تا حرف بزنن. ارغوان پدرش میره پیشش و ازش میخواد بره تو حیاط زشته امیرعلی تا اینجا اومده نری، ارغوان قبول میکنه و به حیاط میره که امیرعلی میگه چرا جواب تلفنمو نمیدی؟ او میگه میخوام به زندگی بدون تو عادت کنم امیرعلی میگه اونوقت چرا؟ ارغوان میگه مگه نگفتی تلمارو دیدی؟ زنده ست؟ امیرعلی میگه من فکر کردم دیدم زندگیم یکبار نابود شده دوباره نمیخوام با دست های خودم زندگیمو نابود کنم تازه آدرس و شماره مژگانو هم پیدا کردم ولی بیخیالش شدم نمیخوام دیگه پیگیرش بشم و عکس و دفترخاطراتشو با تلما پاره میکنه جلو چشماش و میگه فردا میام دنبالت بریم کارای عروسیو بکنیم تموم بشه. سینا پیش مادرش رفته و باهاش درباره پدرش حرف میزنه. او واسش تعریف میکنه که چجوری مرده راحله وقتی پیش مادرشه بهش زنگ میزنه که بعد از کمی حرف زدن تلفنو قطع میکنه و تو مسیر. بتن به خانه اش مدام به حرف های مادرش فکر میکنه و یاد خاطراتی که با پدرش داشته میوفته. 

فردای آن روز امیرعلی موقع صبحانه خوردن پدرش بهش درباره عقب انداختن عروسی و شکستن دل ارغوان حرف میزنه که مادر امیرعلی میگه آخه چیز بدی نگفته امیرعلی که فقط خواسته به خاطر این سرقت از شرکتش یکم عروسیو عقب بندازن همین! امیرعلی تأیید میکنه و میگه تازه امروزم میریم دنبال کارهای عروسی دیشب باهاش حرف زدم. سپس میره دنبال ارغوان و بهش میگه خوب کجا بریم چیکار کنیم؟ ارغوان میگه بریم همون آدرسی که از مژگان پیدا کردی امیرعلی میگه میخوای بریم که چی بشه؟ من بیخیال شدم تو نمیشی؟ او میگه میخوام بریم که خیالت راحت بشه سپس راهی میشن. آنها به یه داروخانه میرن که امیرعلی سراغ مژگان صولتی را میگیره که بهش میگن صاحب اینجاست امیرعلی میخواد بگه بیاد تا باهاش حرف بزنه. مرگان وقتی فروشنده اش میره بهش میگه دکتر سماواتی اومده و با شما کار داره جا میخوره و دست و پاشو گم میکنه.

وقتی میره امیرعلی باهاش حرف میزنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ همه چیزتوعوض کردی چرا؟ مژگان میگه میخواستم زندگی جدیدیو شروع کنم تو اینجا چیکار میکنی؟ چجوری پیدام کردی؟ امیرعلی میگه اومدم یکسری چیزا بفهمم درباره تلما. مژگان میگه تلما؟ شوخیت گرفته اون که چند سال پیش فوت کرده! امیرعلی از ارغوان میخواد فیلمو نشون بده و بهش میگه ببین این که تویی ولی اونی که کنارته خیلی شبیه تلماست مژگان دست و پاشو گم کرده ولی میگه این حرفا چیه واقعا؟ میخوای به چی برسی؟ تلما مرده چجوری میتونه تو عکس تلما باشه؟ اون دوستمه! ارغوان تشکر میکنه و امیرعلی میبره. تو ماشین ارغوان میگه خیالت راحت شد؟ امیرعلی میگه ولی یه چیزیو دروغ میگفت من میشناسمش اصلا منو دید خیلی ترسید! ارغوان با کلافگی میگه نه مثل اینکه این ماجرا تمومی نداره و پیاده میشه سپس میره. سینا با امیرعلی قرار گذاشته تا باهمدیگه حرف میزنن.

سینا ازش میپرسه اگه این تحقیق به ثمر میرسید چی میشد؟ امیرعلی میگه هیچی مثل تحقیق های دیگه میرفت واسه تست بالینی بعدشم تولید البته که ارزش خیلی بالایی داشت سینا بهش میگه خیلی جالبه دوتا پروژه که هردوتاش به ثمر نمیرسه یکی توسط شرکت هلندی خریداری میشه یکی دیگه ام دزدیده میشه تازه جالب‌ترش اینه که جفتش تو زمان ازدواج کردنتونه امیرعلی میگه از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم! آره راست میگین سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه وایسین ببینم شما الان به من مشکوکین؟ سینا میگه بالاخره شک جزسی از انسان بودنه دیگه کارم همینه سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میرن. دکتر ضیائی به سینا تو قالب دکتر همایون زنگ میزنه و ازش میخواد باهم یه قرار ملاقات بزارن او قبول میکنه. سینا سریعا به بچه های اداره میگه و اونا سریع یه شرکتو درست میکنن و خودشونم به عنوان دکتر و مهندس تو شرکت میرن. دکتر ضیائی وقتی میرسه با همایون احوالپرسی میکنه و باهم میرن سر اصل مطلب. 

انها تو اتاق تنهایی حرف میزنن و همایون میگه که همه برای درمان ام اس از سلول های بنیادی استفاده میکنن اما ما از سلولزهای بنیادی تجزیه استفاده میکنیم دکتر ضیائی بهش میگه که شرکت ها برای ساخت یه همچین پروژه ای ریسک نمیکنن و تعداد بالا و انبوه نمیسازن، آنها باهم کمی حرف میزنن و در آخر او به سینا میگه حالا یه روزمه از خودتون بفرستین ولسم یه بررسی کنم. وقتی سوار ماشین میشه یخ پیام میده که انگاری همه چیز روبه راه نگران نباشین. بچه ها تو شرکت به سینا میگن چیکار کنیم دیگه؟ سینا میگه شرکتو تحویل بدین بیاین اداره کار زیاد داریم....  

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۱ سیما + عکس

 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه